شرق: «دفترهای مالده لائوریس بریگه» عنوان کتابی است از راینر ماریا ریلکه که چند سال پیش با ترجمه مهدی غبرایی منتشر شده بود و اخیراً چاپ تازهای از آن در نشر نیلوفر منتشر شده است. این کتاب در واقع رمانی است که به شیوه شرح خاطرات نوشته شده است. با اینکه خود ریلکه معتقد است مالده شخصیتی ساختگی است، اکثر منتقدان این کتاب را زندگینامه او دانستهاند و معتقدند ردپای نویسنده در آن به چشم میخورد. ریلکه نوشتن این کتاب را در زمستان ۱۹۰۳-۱۹۰۴ شروع کرد و مارس ۱۹۱۰ آن را به پایان رساند. این کتاب به گفته مترجم انگلیسیاش، میتواند مرحلهای از تکامل ریلکه را نشان دهد. مترجم انگلیسی کتاب در بخشی از پیشگفتارش نوشته: «مالده شخصیتی ساختگی است و دنیای بیرونش نسخه بدل دنیای ریلکه نیست. اینکه چرا او به هیئت دیگری درمیآید، چنانکه گاه ریلکه بهطور ضمنی اشاره میکند -نکته مهمی در تمایز بین مالده و آفریننده- با توجه به صفحات آخر کتاب، پرسش بیپاسخی خواهد ماند. ریلکه میگوید که کتاب را نباید زندگینامه شخصی او دانست… خلاصه پیداست که «دفترها» را باید به خاطر خودش خواند. اما اگر کسی از دل و جان نویسنده باشد، همه آثارش چیزی نیست جز اعتراف. هرکس ولو اندکی با شعر ریلکه و نامههایش آشنا باشد، نمیتواند با خواندن این کتاب ردپاهای آشنا را نادیده بگیرد. اگر با دنیای او بیشتر اخت باشیم، برخی از تجربههای ثبتشده حتی آشناتر جلوه خواهد کرد». بینش ریلکه را ترکیبی از عرفان و صوفیگری غرب، عرفان شرق و دنیای سیاه کافکایی میدانند. این اثر را میتوان چکیده بینش او درباره مرگ و زندگی و موضوعات دیگر دانست. این اثر که نوشتنش چیزی حدود هفت سال طول کشیده، درباره مردی جوان به نام مالده، ساکن اتاقی ارزانقیمت در یکی از خیابانهای پاریس است. او بازمانده یک خانواده اشرافی و مرگ بزرگترین دغدغه ذهنی او است. سیر تحولات درونی یک انسان چیزی است که این کتاب آن را به نمایش میگذارد. مترجم در مقدمه، این کتاب را نشانگر مرحلهای از تکامل خود نویسنده دانسته است. عدهای هم بر این باورند که تأثیر فضای این کتاب و بعضی قسمتهای آن در «بوف کور» صادق هدایت مشهود است. در بخشی از متن کتاب میخوانیم: «میترسم. کسی که بترسد، باید در برابر ترس دست به کاری بزند. بیمارشدن در اینجا مصیبتی است و اگر یکی به فکر بیفتد که مرا ببرد به هتل دیو، بیشک آنجا میمیرم. هتلی دلپسند است، با مراجعان بسیار. کمتر میتوان نمای کلیسای جامع پاریس را تماشا کرد و از خطر تصادف با یکی از وسایل نقلیهی بیشماری که با سرعت تمام از فضای باز جلو آن میگذرند در امان ماند. آنها ترامواهای کوچکی هستند که یکریز زنگ میزنند، و اگر بینوایی رو به مرگ به سرش بزند که یکراست به مسافرخانه الهی برود، حتی شخص دوک ساگان هم ناچار باید کالسکهاش را نگه دارد».
مروری بر داستان «عاشقتم کانگوروی آبی» از منظر تئوری زندگی اجتماعی اشیا
محمدعلی علومی، نویسنده، اسطورهشناس و پژوهشگر، ۱۶اردیبهشت امسال درگذشت.
خانواده، باورهای مذهبی، نویسندگی و خشونت ازجمله محوریترین موضوعات این رماناند.
معرفی کتاب «نوازش آدمکش»
این نویسندگان یشتر اوقات مجبورند آثارشان را با تیراژ و امکانات پخش بسیار محدود خود چاپ کنند و بنابراین در خارج از مرزهای کشور خود خیلی شناخته شده نیستند.