img
img
img
img
img
اول شخص مفرد

چالشی میان ذهن انسان و جهان

کافه بوک: هاروکی موراکامی یکی از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان امروز جهان است که انتشار هر کتابی از او، چه رمان باشد و چه داستان کوتاه و چه جستار، با استقبال میلیونی مخاطبان همراه می‌شود. آخرین کتاب او، کتاب اول شخص مفرد مجموعه‌ای از هفت داستان است که برخی از این داستان‌ها قبلاً در نشریاتی مانند نیویورکر و گرانتا منتشر شده بودند.

داستان‌های این کتاب نیز با همان دغدغه‌های همیشگی او نوشته شده‌اند: عشق‌های گم‌شده، جوانی، موسیقی، کوچه‌هایی که ناگهان از یاد می‌روند یا یک خیال و خواب دور. تعلیقی که در همه‌ی داستان‌ها وجود دارد و اصولاً خصیصه‌ی کار اوست خود را به رخ می‌کشد و مخاطب در بطنِ داستان‌ها و ماجراها، اندوه‌ها و خوشی‌هایی را درک می‌کند که مدام در ذهن نویسنده تکرار می‌شوند. و باز هم دغدغه‌ی زمان؛ زمانی گم‌شده یا از دست‌رفته.

موراکامی در مجموعه‌داستان‌های خود همواره کوشیده است که در مسیری عکسِ رمان پیش برود، یعنی به جای ساختن فضا و افرادی پویا می‌خواهد با تکه‌هایی نامرتبط و افرادی بی‌شمار فضایی ناپیدا و نامکشوف اما موجود و پویا بسازد.

در قسمتی از متن پشت جلد کتاب، قسمتی از متن آن آمده است که می‌تواند خواننده را با سبک و سیاق داستان‌های اول شخص مفرد آشنا کند:پرنده گفت: «مرگ همیشه مثل اجل معلق سر می‌رسد؛ و در عین حال سر وقت و با حوصله کارش را انجام می‌دهد؛ مانند عباراتی زیبایی که به ذهنت خطور می‌کند. به آنی بند است، اما آنی ابدی. به گستره کرانه شرقی تا کرانه غربی و تا بی‌کرانگی شاید. در این ساحت مفهوم زمان گم می‌شود. از این منظر ممکن است قبل از اینکه به پایان عمرت برسی، مرده باشی و مرگ حقیقی، زمان اضمحلال و فروپاشی است؛ لحظه‌ای که باقیمانده وجودت نیز به ناگاه و به تمامی محو می‌شود و به عدم بازمی‌گردد؛ و این بیان حال من بود.»

نویسنده در کتاب اول شخص مفرد یک بار دیگر، مرز میان ذهن انسان و جهان پیرامون را به چالش می‌کشد. گاه و بیگاه، راوی‌ای که ممکن است خود «هاروکی موراکامی» باشد، در داستان به چشم می‌خورد. آیا این یک شرح حال است یا داستانی خیالی؟ مخاطبین باید در این مورد تصمیم بگیرند. داستان‌های این کتاب با درون‌مایه‌ای فلسفی و اسرارآمیز، به موضوعاتی همچون عشق، تنهایی، کودکی و خاطرات می‌پردازد و پیچ و خم‌های داستانی‌ای را ارائه می‌کند که مختص جهان «موراکامی» است.

کتاب اول شخص مفرد

کتاب اول شخص مفرد نخستین بار در سال ۲۰۲۱ وارد بازار نشر شد. هشت داستان جذاب در این مجموعه، همگی از دیدگاه اول شخص و توسط راویان کلاسیک «موراکامی» روایت می‌شوند. از خاطرات نوستالژیک جوانی، تأملاتی درباره موسیقی و عشقی عجیب به بیسبال گرفته تا سناریوهایی رویاگونه، مواجهه با میمونی سخنگو، و آلبوم‌های جاز خیالی.

راوی این مجموعه همان مرد آشنای موراکامی است، همان اول‌شخص مفرد که دیگر پیر شده و نگاهش بیش‌تر به گذشته است. چنین است که پدربزرگی از تجربه‌های خویش سخن می‌گوید تا نوادگان بدانند زندگی چگونه ارزش زیستن دارد و خاطرات می‌توانند تا به کجا به دنبال فرد در سفر باشند؛ این پدربزرگ یا راوی در این داستان‌ها همچنان از خوشی‌های گذشته، از زنان، از موسیقی و ورزش سخن می‌گوید، آن‌چنان که در این یادآوری اجباری لحظه‌ای حقیقت مستور آشکار شود و سرگذشتاز نو معنی شود تا بدانیم عمر بیهوده به پای زندگی تلف نشده است.

داستان‌های موراکامی ساده و روان هستند و تم داستان‌ها اغلب از موضاعات روزمره‌ای می‌آیند که تصور می‌کنیم چندان اهمیتی ندارند یا اتفاقاتی که واقعاً شاید اهمیتی ندارند و با خواندن‌شان ما نیز به عنوان خواننده آن خوشی‌ها و ناخوشی‌های زودگذری که گذشتند را احساس می‌کنیم: ‌«مثل به یاد آوردن خاطره‌های یهویی وسط زندگی روزمره که شاید چند سالی هست که گذشته… یا به یاد آوردن عشق‌های جوانی که یاد آدم نیست، خواب‌هایی که عجیبن و نمیدونی خوابن یا واقعیت و موسیقی.»

خواندن داستان‌های کوتاه از هاروکی موراکامی مانند بیداری از خواب و رویاست. در این داستان‌ها تصاویر گریزان، آدم‌هایی از گذشته و موقعیت‌هایی رازگون وجود دارند: مثلاً یکی چیز عجیبی گفته، یا اتفاقی خیالگون افتاده و شما قدم به دنیای او می‌گذاری و غیر واقعی را واقعی می‌پنداری تا بیدار شوی و از خودت بپرسی که این‌ها درباره چه چیزی بود؟ سردرگمی و رویارویی خواننده با خیال و سوال‌هایی که مدام در ذهن او شکل می‌گیرد از ویژگی‌های این داستان‌هاست.

فهرست داستان‌های کوتاه کتاب اول شخص مفرد عبارت است از:

  1. خامه
  2. بر بالین سنگی
  3. چارلی پارکر بوسا نووا می‌نوازد
  4. با بیتلز
  5. اعترافات میمون شیناگاوایی
  6. کارناوال
  7. مجموعه اشعار یاکولت سوالوز
  8. اول‌شخص مفرد

شاید تنها نکته منفی درباره این کتاب تعداد ترجمه‌های آن در بازار باشد. از کتاب اول شخص مفرد حدود ۱۱ ترجمه در بازار کتاب موجود است که برای چنین کتابی بسیار جای تعجب دارد. حتی از برترین آثار نویسندگان بزرگ هم ۱۱ ترجمه در بازار کتاب موجود نیست. مورد منفی دیگر این است که تعداد داستان‌ها در ترجمه‌های مختلف این کتاب متفاوت است و همین خواننده را گیج می‌کند. اما پیشنهاد ما به شما این است که درگیر تعداد داستان و تعداد زیاد ترجمه نباشید. اگر عاشق موراکامی باشید می‌دانید که کدام ترجمه بهتر است. ترجمه معرفی شده در این مطلب نیز یکی از موارد خوب است و مشکلی برای شما ایجاد نمی‌کند.

جملاتی از متن کتاب

«اما اگر وقت و تلاش کافی وقف کنی و آن چیز ارزشمند را به دست آوری، آن‌وقت می‌شود خامهٔ زندگی‌ات.» «خامه؟» «در زبان فرانسوی ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: خامهٔ خامه. تابه‌حال شنیده‌ای؟» گفتم: «خیر، فرانسوی بلد نیستم.» «خامهٔ خامه؛ یعنی بهترینِ بهترین‌ها؛ مهم‌ترین گوهر زندگی. به آن خامهٔ خامه می‌گویند. هرچه غیر آن خسته‌کننده و بی‌ارزش است.»

عشق همان سوخت ضروری‌ست که به ما امکان ادامهٔ زندگی را می‌دهد. ممکن است آن عشق روزی تمام شود یا ممکن است به جایی نرسد. اما حتی اگر از بین برود یا یک‌طرفه هم باشد، بازهم می‌توانی به خاطرهٔ دوست داشتن یا عاشق کسی بودن بچسبی؛ و این منبع ارزشمندی از گرماست.

حقیقت این است که شکست‌هایی که زندگی برای ما به همراه می‌آورد، بسیار بیشتر از پیروزی‌هایش است؛ و حکمت واقعی از این حاصل نمی‌شود که بدانیم چطور کسی را مغلوب کنیم، بلکه از یادگیری پذیرش شکست حاصل می‌شود.

همین‌قدر می‌دانم که این موسیقی تا اعماق وجودم و تا کرانهٔ نهان‌خانهٔ روح و روانم دست یازید. یقین داشتم می‌توان چنین موسیقی‌ای در جهان یافت؛ موسیقی‌ای که به شما این احساس را می‌دهد که چیزی در کالبد وجودتان، حتی بسیاربسیار ناچیز، دستخوش استحاله شده و آن را با تمام گوشت و پوست خود حس کرده‌اید.

از دست رفتن رؤیاها به‌مراتب اندوه‌بارتر از مرگ موجودی زنده است. گاهی اوقات به خودم می‌گویم اصلاً منصفانه نیست.

آدمی در یک چشم‌به‌هم‌زدن پیر می‌شود (شاید هم اصلاً عجیب نباشد). هر لحظه کالبد ما در سفری بی‌بازگشت به‌سوی نیستی و زوال پیش می‌رود و قادر نیستیم عقربه‌های ساعت را به عقب برگردانیم. چشمانم را می‌بندم، دوباره می‌گشایم و در این اثنا اوضاع جهان به منوال سابق نیست. در کشاکش بادهای سهمگین زمستانی، همه‌چیز، بانشان یا بی‌نشان، بی‌هیچ ردپایی محو می‌شود. دیگر به خاطرات هم نمی‌توان اعتماد کرد. آیا کسی پیدا می‌شود که خاطرات گذشته را موبه‌مو در خاطر داشته باشد. اگر بخت یارمان باشد چند واژه با ما می‌ماند. شب‌هنگام خاطرات به بالای کوه می‌روند، گودالی در قدوقامت خود حفر می‌کنند، به درون آن می‌خزند و در آنجا برای همیشه آرام‌وقرار می‌گیرند.

تجدید خاطرات به اسبابی برای برانگیختن احساسات ارزشمند و حتی بقا مبدل شده بود.

نوزده سالم که بود، اصلاً از احوال درونی خودم آگاه نبودم، چه برسد به احوالِ درونی دیگران. با وجود این احساس می‌کردم از عملکرد غم و شادی سر درمی‌آورم. ولی آنچه هنوز از درکش عاجز بودم، وجود هزاران پدیده‌ای بود که در فاصلهٔ میان غم و شادی وجود داشت و اینکه چه رابطه‌ای بینشان برقرار است. بنابراین همواره مضطرب و درمانده بودم.

به گمانم آنچه عمیقاً حزن و اندوه مرا برمی‌انگیزد این است که می‌بینم دخترانی که زمانی می‌شناختم همگی پیر شده‌اند و مرا وامی‌دارد با این واقعیت کنار بیایم که تمام آمال و آرزوهای دوران جوانی‌ام جملگی از دست رفته؛ برای همیشه. از دست رفتن رؤیاها به‌مراتب اندوه‌بارتر از مرگ موجودی زنده است.

مغزت طوری ساخته شده که به مسائل دشوار بیندیشد و تو را به جایی برساند تا دریابی آنچه را که ابتدا خارج از فهم تو بوده است؛ از آن پس می‌شود خامهٔ زندگی‌ات. مابقی کسالت‌بار و بی‌ارزش است. این همان حرفی بود که پیرمرد سپیدموی به من گفت؛ عصر ابری یکشنبهٔ اواخر پاییز، در قلهٔ کوه کوبه، و من که دسته‌گل قرمز را محکم بغل زده بودم. و اینک هروقت مسئله‌ای آزارم می‌دهد، دوباره در همان دایرهٔ استثنایی غور می‌کنم؛ فارغ از آنکه کسالت‌آور و بی‌ارزش باشد؛ و همان خامهٔ یگانه‌ای که باید حس کنم، در اعماق وجودم سیر می‌کند.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستانی درباره‌ی مفهوم دلبستگی و تعلق عاطفی

مروری بر داستان «عاشقتم کانگوروی آبی» از منظر تئوری زندگی اجتماعی اشیا

  آخرین نوشته‌ی محمدعلی علومی

محمدعلی علومی، نویسنده، اسطوره‌شناس و پژوهشگر، ۱۶اردیبهشت امسال درگذشت.

  جان فانته و روایت فروپاشی

خانواده، باورهای مذهبی، نویسندگی و خشونت ازجمله محوری‌ترین موضوعات این رمان‌اند.

  داستان کامل جنایت

معرفی کتاب «نوازش آدمکش»

  پس از آنکه زنان در جلد یک مرد فرو رفتند!

این نویسندگان یشتر اوقات مجبورند آثارشان را با تیراژ و امکانات پخش بسیار محدود خود چاپ کنند و بنابراین در خارج از مرزهای کشور خود خیلی شناخته شده نیستند.