اعتماد: پول یا جهان را به حرکت درمیآورد یا همان چیزی است که استاد کوچک بدجنس در آهنگ کاباره با لحن معنادار میخواند. بیپولی معمولاً زندگی عادی را بیش از حد از کنترل خارج میکند. در زمان رکود اقتصادی، مانند زمان حال ما، تأمل روی فروپاشی مالی بدتر از بحران ۱۹۲۹، ممکن است تسلی ناچیزی به همراه داشته باشد. طنز برجسته اریش کستنر که با عنوان «فابیان؛ سرگذشت یک اخلاقگرا» نیز شناخته میشود، نخستین بار در سال ۱۹۳۱ منتشر و ترجمه انگلیسی آن یک سال بعد منتشر شد و اکنون ترجمه فارسی آن توسط اژدر انگشتری از سوی نشر بیدگل منتشر شده است.
این کتاب همانند آنچه کستنر آن را «آینه واژگونی» از واقعیت بیکاری جمعی و یأس یاد کرده، عمل میکند. داستان در دنیایی جریان دارد که آشکارا توسط نقاشان اتو دیکس و جورج گروس و نویسندگان برجستهای چون یوزف روت و هانس فالادا -که هر دو فاجعه انسانی را بهخوبی درک کردند- به تصویر کشیده شده است. اریش کستنر، ابزوردیسم را میشناسد. این رمان کوچک استثنایی جذاب، غافلگیرکننده و بسیار عمیق است. همانطور که مایکل سادلیر منتقد میگوید: «زیبا، زنده و برجسته، یک شاهکار کوچک از حسرت و فاجعه.»
یاکوب فابیان، شخصیت اصلی داستان، فردی تحصیلکرده است، ۳۲ ساله و دکترای ادبیات دارد. دائماً شغل عوض میکند و در حال حاضر نویسنده تبلیغات، با بیماری قلبی و موهای قهوهای است. اگرچه پیشینه او بیزرق و برق بوده و در شهرستان گذشته است، اما بهواسطه تحصیلات خود، قادر است جامعه برلین در زمان وایمار را بفهمد. دوست ایدهآلیست و آسیبپذیر او لابود، دانشجوی پزشکی است. آنها با زندگی در پایین شهر، که پر است از مشروبخواریها و روابط جنسی آزاد، درگیرند.
آن دو را به دوستداشتنی بودن و بیش از حد بدبین نبودن میشناسند. لابود از حادثهای که شاهد آن بوده است، به فابیان میگوید: «وقتی امروز صبح در کتابخانه ملی بودم، یکی از استادان چینشناسی را دستگیر کردند. او ۱۲ ماه است که اسناد و تصاویر کمیاب را از کتابخانه برمیدارد و میفروشد.» فابیان میپرسد: «چرا زحمت یادگیری زبان چینی را به خود داد اگر قرار بود در نهایت از طریق دزدی زندگی کند؟» گفتوگوهای بین این دو دوست به شکلی متقاعدکننده روایت شده است. لابود مشکلات خاص خود را دارد و وقتی متوجه خیانت دوستدخترش در هامبورگ میشود، وضعیتش وخیمتر میشود. ویرانی او به شکل تاثیرگذاری توسط کستنر بیان میشود که به راحتی میان طنز و عمق معنا حرکت میکند. در ابتدای داستان، فابیان نویسنده تبلیغات بود. او به زودی شغلش را از دست میدهد و به کارمند سطح پایینتری که حقوق کمتری میگیرد، تبدیل میشود. خیابانهای برلین به عنوان معابری پراز یأس به تصویر کشیده میشوند. زنها آشکارا در حال تنفروشی هستند و در عین حال برای سرگرمی خود نیز آن را طلب میکنند. عناصری از مضحکه هم در داستان به چشم میخورد، مانند سالن موسیقی که برنامهای توسط دیوانگان در آن اجرا میشود. در جای دیگر، فابیان با مخترعی که از تیمارستان گریخته و به خیابانها پناه برده است، ملاقات میکند. فابیان به او پیشنهاد میدهد که روی مبل او بخوابد و وقتی صاحبخانه به اتاقها سرکشی میکند، در کمد پنهان شود. وقتی مادر فابیان میآید، میگوید که مخترع – که مجدداً دستگیر شده و به تیمارستان بازگردانده میشود – اصلاً دیوانه بهنظر نمیرسید.
این کتابی بسیار بذلهگو، پرتحرک و اپیزودیک است که تاحدودی لحن تئاتری دارد. فابیان که شغلش را از دست داده است و میخواهد این موضوع را از مادر مهربانش پنهان کند، در ساعت کاری در خیابانها پرسه میزند. در جایی به زنی با بستههای سنگین در دست کمک میکند. زن به او انعام میدهد. فابیان از این موضوع خوشش میآید و همانجا میماند و به دیگران کمک میکند و انعام بیشتری به دست میآورد.
او در استودیوی یک هنرمند دگرباش با زنی جوان ملاقات میکند که حقوق خوانده و آماده است در صنعت فیلم، چه به عنوان وکیل و چه به عنوان بازیگر کار کند. اگر چه تصویر رابطه فابیان با این زن به اندازه رابطه او با مادرش قانعکننده نیست، اما این رابطه حساسیت ذاتی فابیان را بیشتر میکند. مردی از نسل جنگ که بیماری قلبی او به عنوان استعاره غالب کتاب ظاهر میشود.
این کتاب به طرز غیرمعمولی ساده و در عین حال پیچیده است، البته که تصویرسازی زنان در آن ممکن است باعث آزردگی خاطر شود، با این حال یک نمایشنامه اخلاقی متفاوت است. یاکوب یک بیگناه گمشده است تا یک روح گمشده. او شکستهای خود را میپذیرد، چون در نقش یک مالیخولیایی انتظارشان را دارد. «اگر خوشبینی باید ناامید شوی. من یک مالیخولیایی هستم، برای همین هیچ اتفاق بزرگی برایم رخ نمیدهد… من فقط تماشاگرم و منتظر.»
همچنین جالب است که او عامل بدیهای زمانه خود را بیشتر انحطاط روحی میداند تا اقتصادی. اریش کستنر درحالی که داستان یک اخلاقگرای خاص را روایت میکند، نگاه وسیعتری نیز به فرهنگ در وضعیت آشوب دارد. موضوع رابطه جنسی یکی دیگر از استعارههای غالب رمان است، زیرا زنان مختلف تلاش میکنند فابیان را اغوا کنند. انگار رابطه جنسی آسان، جایگزین پولی شده است که حتی از آن کمتر ارزش دارد.
اریش کستنر در درسدن متولد شد و همانند یوزف روت، در جنگ جهانی اول خدمت کرد. مانند فابیان، او تحصیلات بالا داشت و پس از تکمیل دکترای خود در سال ۱۹۲۷ به برلین نقل مکان کرد. باز هم مانند روت، کستنر یک روزنامهنگار برجسته بود. او ابتدا در قامت یک شاعر مطرح شد و با انتشار کتاب کودکان «امیل و کارآگاهان» در سال ۱۹۲۸ – که اولین کتاب از یک مجموعه بود- به سرعت مشهور شد. همچنین برای کابارهها ترانه نوشت و نمایشهای تئاتری را به نگارش درآورد.
مهارتها و زمانبندیهای یک نمایشنامهنویس حرفهای در سراسر رمان «فابیان» مشهود است. این اثر نسبت به کارهای روت و فالادا متفاوت است و بسیار سبکتر و جدیتر از «برلین الکساندر پلاتز» شاهکار آلفرد دوبلین است. کستنر همچنین برلینی را به تصویر میکشد که در آن بسیاری از بیوههای محترم خانههای خود را به پانسیون تبدیل کردهاند. به بیانی دیگر، کستنر فروپاشی برلین را که در داستانهای کریستوفر ایشروود دیده میشود، با ذکاوت او اما با حسی بسیار تراژیکتر نشان داده است.
در برخی موارد، فابین یک «همه کس» است، ناظری که با افول و تغییر روبهرو میشود. او در یک کافه نشسته و تیترها را میخواند: «فاجعه کشتی هوایی انگلیسی نزدیک بووه… سقوط دختری ۹ ساله از پنجره… انتخابات نخستوزیر – یک شکست دیگر… مذاکرات در مسکو… همان چیزهای معمولی. هیچ چیز خاصی نیست.» اما برخی از این اخبار خاص هستند و قطعاً مرتبط. آثار کستنر بعداً توسط نازیها ممنوع شد. با این حال جالب است که این کتاب در سال ۱۹۳۱ در برلین منتشر شد. این یک پرتره تلخ و تند از دوران میان دو جنگ جهانی است، مرگ جمهوری وایمار و ظهور ناسیونالسوسیالیسم (نازی). گراهام گرین این کتاب را تحسین کرده است و یکی از آن کلاسیکهایی است که چه در زمان خود و چه تمامی زمانها، موفق بوده است.
منتقد تایمز درباره این شاهکار مینویسد: «اریش کستنر یک ایدهآلیست افسرده بود، نه مانند قهرمان بدبینش فابیان؛ این دو وضعیت شبیه هم بهنظر میرسند، اما در مورد کستنر دردناکتر است. فابین یک رمان کلیدی از جمهوری وایمار در سالهای آخرش است. این رمان به طرز چشمگیری کارآمد است، بدون طنینهای متافیزیکی یا جستوجوهای روحانی که در دکتر فاوستوس اثر توماسمان دیده میشود، اما در عوض مجموعهای است از تصاویر اخلاقی که با عناوین فصول، به شکل تیترهای روزنامه، حالت جدیتری به خود میگیرد.»
فابیان پولهایش را در شهری ناامید پر از زنان بیاخلاق و بیپروا میشمارد. فقیران فقیرتر میشوند و ثروتمندان اغلب رسوا میشوند. همه چیز بسیار ساده بهنظر میرسد؛ اما این گونه نیست. کستنر طنز، موسیقی سالنی و واقعیتهای تلخ زندگی یک مرد را در رمانی شگفتانگیز متعادل میسازد که نهتنها برلین دهه ۱۹۲۰ را به یاد میآورد و دیکس و گروس را زنده میکند، بلکه نوری بر زندگی امروزه ما نیز میافکند.
نگاهی به رمان «فرار بیفرجام»
داستانهای این کتاب نیز با همان دغدغههای همیشگی او نوشته شدهاند: عشقهای گمشده، جوانی، موسیقی، کوچههایی که ناگهان از یاد میروند یا یک خیال و خواب دور.
این هم جور دیگر بازآفرینی طنزآمیز شش قصهی مشهور پریان است.
نگاهی به کتاب «شهر اِن»
نگاهی به «فابیان» اثر اریش کستنر