انسانشناسی و فرهنگ: زیگمونت باومن در کتاب «مدرنیته سیال»، در پی کشف سیّالیت فزاینده زندگی اجتماعی معاصر است. مسئله مورد بحث او نه تنها بازاندیشی مدرنیته ـ تعریف آن، مفروضات معین در مورد عملکرد جهانی آن ـ بلکه شیوهها و ابزارهای تفکر جامعهشناختی نیز است، به عبارتی این مسئله که «چگونه میتوان جامعهشناسی را در مدرنیتهای متحول و در حال تغییر انجام داد». باومن بر لزوم بازنگری اساسی در تفسیرهای متعارف جامعهشناختی از مدرنیته تأکید داشته است. در نظر او تمام ویژگیهای مدرنیته آنگونه که توسط جامعهشناسانی چون کارل مارکس و ماکس وبر درک میشد، امروز نیز وجود دارد، اما شرایط اجتماعی سیاسی و اقتصادی که آنها را به وجود آورده است، چنان تغییر اساسی کرده است که میتوان به طور منطقی آن را مرحلهای متفاوت از مدرنیته تفسیر کرد، که خود آن را «مدرنیته سیال» مینامد. او تلاش کرده چگونگی گذار افراد از یکنواختی و محصور بودن همه چیز در عقلانیت آهنین معطوف به هدف در مدرنیته جامد را به گسیختگی، عدم انسجام، قطعیتناپذیری، تعینناپذیری و بیاطمینانی در دوران «مدرنیته سیال» که وضعیت امروزی بشر است را روشن سازد. در نظر او این بیاطمینانی و عدم قطعیت به شرایطی که در آن خویشتن انسانی امروز با آن مواجه است، وضعیت شکلبندی روابط بین شخصی و صمیمی و چشماندازهای آتی جهان مربوط میشود. به فرهنگ مصرفگرایی مرتبط است که افراد بطور مداوم تشویق میشوند به دنبال تجربیات، موقعیتها و هویتهای جدید باشند و این مصرفگرایی به سیالیت و بیثباتی روابط اجتماعی کمک میکند. او مدعی است که این گذر، تمام وجوه زندگی انسان را دستخوش تغییری ژرف کرده است. بعید و دسترس ناپذیر بودن ساختار نظامند جهانی همراه به وضع بدون ساختار و سیال عرصه بیواسطه زندگی ـ سیاست و باهم بودن انسان، ما را به بازاندیشی مفاهیم و چهارچوبهای شناختیای فرا میخواند که برای روایت تجربه فردی انسان و تاریخ مشترک انسانها مورد استفاده قرار گرفتهاند. «مدرنیته سیال» استعارهای برای توصیف شرایط تحرک و تغییر دائمی که در تمامی ابعاد زندگی وجود دارد.
این کتاب مشتمل بر مقدمه چاپ ۲۰۱۲ کتاب: مدرنیته سیال بازبینی شده، پیشگفتار نویسنده: درباره سبُک و سیال بودن، ۵ فصل با عناوین «آزادی»، «فردیت»، «زمان/مکان»، «کار»، «اجتماع»، و ضمیمه: دربارۀ نوشتن؛ دربارۀ جامعهشناسی نوشتن است.
باومن در این کتاب با برگزیدن پنج مفهوم بنیادین «آزادی»، «فردیت»، «زمان/مکان»، «کار»، «اجتماع»، که زندگی مشترک انسانها را با معنا میسازند، کالبدپذیریها و تغییرات مداوم معنای آنها را ردیابی میکند. مفاهیمی که به گفته خودش روایتهای ارتدوکس از شرایط انسانی از آنها ساخته شدهاند.
زیگمونت باومن در این کتاب تلاش کرده «سیالیت» در زندگی امروزی را روشن سازد و در پی پاسخ به این سوالات است که: آیا این سیالیت در زندگی امروزی بشر علامت، پیشبینی یا نشانهای از چیزهای آینده بود؟ یا سکونت گاهی موقتی و گذارا، ناتمام، ناقص و نامنسجم؟ و یا فاصلهای بین دو پاسخ متمایز، اما ماندنی و با دوام، کامل و منسجم به چالشهای با هم بودن انسانها؟. از نظر او ما در حال حاضر خود را در زمان «گذار» مییابیم زمانیکه روشهای قدیمی انجام کارها دیگر برای شرایط کنونی انسان مناسب نیستند، اما راههای جدید مقابله با چالشها و شیوههای جدید زندگی که مناسبتر با شرایط جدید باشد، هنوز ابداع نشده، در جای خود قرار نگرفته و راه اندازی نشدهاند … ما هنوز نمیدانیم که کدام یک از فرمها و تنظیمات موجود نیاز به انحلال و جایگزینی دارند، اگر چه به نظر میرسد هیچ کدام مصون از نقادی نبودهاند و همه یا تقریباً همه آنها زمانی برای جایگزینی در نظر گرفته شدهاند. مهمتر از همه، برخلاف اجدادمان، ما تصویر واضحی از مقصدی نداریم که به نظر میرسد به سمت آن حرکت میکنیم. در عوض، ما به آخرین مشکل، با آزمایش کردن و کورمال جستجو کردن در تاریکی واکنش نشان میدهیم. ما به جای اینکه بدانیم احساس میکنیم که قدرت (یعنی توانایی انجام کارها) از سیاست (یعنی توانایی تصمیمگیری در مورد اینکه کدام کار باید انجام شود و در الویت قرار گیرد) جدا شده است و بنابراین علاوه بر سردرگمی ما درباره «چه کاری انجام دهیم»، اکنون درباره، «چه کسی قرار است این کار را انجام دهد» نیز در تاریکی به سر میبریم. از نظر باومن این بدان معنی است که امروزه، برخلاف یکی دو دهه پیش، هر سرزمین روی کره زمین، به استثنای موارد اندک، دستخوش تغییرات وسواسی، افراطی، جبری و توقف ناپذیری است که امروزه «مدرنیزاسیون» نامیده میشود و هر چیزی که با آن همراه است، از جمله تولید مستمر افزونگی انسانی و تنشهای اجتماعی که ناگزیر از ایجاد آن است.
باومن معتقد است: شکلهای زندگی مدرن ممکن است از جنبههای بسیاری متفاوت باشد ـ اما آنچه همه آنها را متحد میکند شکنندگی، موقتی بودن، آسیبپذیری و تمایل آنها به تغییر مداوم است. «مدرن بودن» به معنای مدرن شدن است ـ به نحو جبری و وسواسی؛ نه «بودن» و نه به طریق اولی دست نخورده نگه داشتن هویت خود، بلکه برای همیشه «شدن»، اجتناب از تکمیل شدن، تعریف نشده ماندن.
آنچه باومن «مدرنیته سیال» نامیده، این باور رو به رشد است که تغییر تنها امر ماندگار است و عدم قطعیت تنها قطعیت صد سال پیش، «مدرن بودن» به معنای تعقیب «وضعیت نهایی کمال» بود ـ اکنون به معنای بینهایت بودن پیشرفت است، بدون اینکه «وضعیت نهایی» قابل رؤیت باشد و مطلوبی وجود داشته باشد.
از نظر او در مرحله مدرنیته سیال دغدغه اصلی تضمین کردن از پیش رهن نبودن آینده و دفع کردن هر گونه تهدید بهرهبرداری زودهنگام از فرصتهای هنوز کشف نشده، ناشناخته و ناشناختنی است؛ فرصتهایی که آینده آبستن آنهاست و میتواند به ارمغان بیاورد. به اعتقاد باومن کل مدرنیته با مدرن سازی اجباری و وسواس خود از دورههای پیشین متمایز میشود ـ و مدرنیزاسیون به معنای سیالیت، ذوب شدن و ذوب شدن است.
ظهور «مدرنیته سیال» در نظر او، هر چیزی است غیر از هماهنگی جهانی است. «سیالیت» موقعیت دشوار ما در درجه اول ناشی از چیزی است که به طور خلاصه «مقرراتزدایی» نامیده میشود: جدایی قدرت از سیاست و در نتیجه غیبت یا ضعف عاملیت یا به عبارت دیگر عدم کفایت ابزار برای انجام وظایف؛ این سیالیت همچنین ناشی از «چندمرکزگرایی» کنش در سیارهای است که توسط شبکهای انبوه از وابستگیهای متقابل یکپارچه شده است. به بیان صریح، در شرایط «سیال بودگی» همه چیز ممکن است اتفاق بیفتد، اما هیچ کاری نمیتواند با اطمینان و قطعیت انجام شود. نتایج عدم قطعیت، ترکیبی از احساسات ناآگاه، ناتوانی و ترسی گریزان، منتشر شده و نامشخص است که به دشواری میتوان آن را نشان داده؛ ترسی بدون تکیه گاه و ناامیدانه به دنبال تکیه گاه گشتن. باومن میگوید: زندگی در شرایط «سیال مدرن» را میتوان با راه رفتن میدان مین مقایسه کرد: همه میدانند که هر لحظه و هر جا ممکن است انفجاری رخ دهد، اما هیچ کس نمیداند آن لحظه چه زمانی فرا خواهد رسید و مکانش کجا خواهد بود.
در نظر باومن احساس آزادی از اجبار، آزادانه عمل کردن براساس خواستهها، به معنای رسیدن به تعادل میان آرزوها، تخیل و توانایی عمل کردن است: فرد تا جایی احساس آزادی میکند که تخیل اش بزرگتر از خواستههای عملیاش نیست، در حالیکه هیچ یک از این دو [تخیل و خواسته] به فراتر از توانایی اقدام کردن نمیرسند. بنابراین تعادل ممکن است به وجود بیاید و به دو شیوه متفاوت بی خلل نگه داشته شود: یا با کاهش تدریجی و از بین بردن تمایلات و یا /تخیل، یا با افزایش توانایی برای عمل کردن. پیش از دستیابی به این تعادل و حفظ آن، «آزادی» شعاری بی معناست و فاقد نیروی انگیزشی.
باومن میگوید: مدرن بودن به معنی امروزی آن، ناتوانی در توقف و بهویژه ناتوانی در ثابت ایستادن است. ما حرکت میکنیم و موظف هستیم حرکت کنیم نه چندان به خاطر «تأخیر خشنودی»، بلکه چنان که ماکس وبر میگوید، به خاطر امکانناپذیری همیشه خشنود بودن و لذت بردن: افق رضایت، خط پایان تلاش و لحظه پرآسایش خشنودی سریعتر از پرسرعتترین دوندگان حرکت میکند. کامیابی همیشه در آینده است و دستاوردها جذابیت و پتانسیل خشنودی خود را در لحظه دستیابی و گاهی قبل از آن از دست میدهند. مدرن بودن به معنای دائماً از خودمان جلو بودن، در حالت طغیان دائمی بودن است؛ همچنین به معنی داشتن هویتی است که فقط به عنوان پروژهای انجام نشده و ناتمام میتواند وجود داشته باشد. از این نظر تفاوت چندانی میان وضعیت اجداد ما و خود ما وجود ندارد. او معتقد است که دو ویژگی: نابودی تدریجی و افول سریع توهم اولیه مدرن و تغییر اساسی آزادسازی (مقرراتزدایی) و خصوصی سازی کارها وضعیت و شکل مدرنیته را جدید و متفاوت میسازد.
از نظر باومن شکلگیری اعضا به عنوان افراد، نشان تجاری جامعه مدرن است. اگر چه، این شکلگیری کنشی استثنایی نبود؛ فعالیتی است که هر روز از نو اجرا میشود. جامعه مدرن در فعالیت مداوم «فردی شدن» اش وجود دارد، به همان میزان فعالیتهای افراد شامل شکل دادن و تنظیم مجدد شبکهای از درهم تنیدگیهای متقابل است که «جامعه» نامیده میشود. هیچ کدام از این دو پارتنر برای مدتی طولانی آرام نمیگیرند و از این رو معنای «فردی شدن» در حال تغییر است و همواره شکلهای جدیدی به خود میگیرد. «فردی شدن» شامل تغییر «هویت» انسانی از «معین» به «وظیفه» و مکلف کردن کنشگران به مسئولیت انجام وظیفه و پیامدها و همچنین اثرات جانبی عملکردشان است. باومن میگوید: در مرحله سبُک و سیال به اندازه مرجله جامد و سخت مدرنیته ـ فردی شدن تقدیر است نه انتخاب. در سرزمین آزادی انتخاب فردی، حق انتخاب برای رهایی از فردیشدن و امتناع از مشارکت در بازیهای فردی کننده آشکارا در دستور کار نیست.
او معتقد است: وظیفهای که انسانها امروزه به آن مکلف هستند همان وظیفهای است که از آغاز عصر مدرن وجود داشته است: خودسازی زندگی افراد و ساختن و راه اندازی شبکههای ارتباطی با سایر افراد خودساخته.
باومن در ضمیمه کتاب با عنوان درباره نوشتن؛ دربارۀ جامعهشناسی نوشتن، میگوید: جامعهشناسی امروزه بیشتر از قبل لازم است. کاری که جامعهشناسان در آن متخصص هستند، ار بازیابی جهت دیدن پیوند از دست رفته بین رنج عینی و تجربه ذهنی، بسیار ضروریتر و حیاتیتر از قبل شده است، در حالیکه بر خلاف قبل بدون کمک حرفهای آنها احتمال کمی وجود دارد که انجام شود. چون که انجام آن توسط متخصصان و سخنگویان سایر زمینههای تخصصی آشکارا نامحتمل است. جامعهشناسی روشنگری معطوف به فهم انسانی است.
مشخصات کتاب
Bauman, Zygmunt. Liquid Modernity. Publisher: Polity Press; 1st edition (2000), 2st edition (2013), Language: English
باومن، زیگمونت (۱۴۰۳)، مدرنیته سیال، مترجم حمیده محمدزاده، تهران: انتشارات نقد فرهنگ.
نگاهی به کتاب «شاهنشاهیهای جهان روا»
معرفی کتاب «اخلاق و دین»
وی سه شرط لازم برای زیستن سیاسی را؛ شاد بودن، مسئولیتپذیری و سیاسی فکر کردن میداند.
درباره کتاب «شتابان زیستن» بریژیت ژیرو
معرفیر رمان «قلمرو برزخ» اثر نونا فرناندز