اعتماد: در فلسفه، مساله ماهیت هنر، چیستی هنر، بسیار بیشتر از مساله ارزش هنر، چرایی اهمیت هنر، موضوع بحث قرار گرفته است. البته این دو مساله را نمیتوان کاملاً از هم تفکیک کرد، زیرا در هر تبیینی از اینکه مقوم هنر چیست، ناگزیر دست روی اوصافی که دارای اهمیت ویژهاند، گذاشته میشود. در حقیقت در همه نظریات اصلی در باب ماهیت هنر، یک تبیین ضمنی از ارزش آن، وجود دارد، ولی از آنجا که مسأله ارزش هنر، نه ففط دارای اهمیت فلسفی که دارای اهمیت اجتماعی نیز هست، خوب است این تبیینهای ضمنی به صراحت بیان شوند [به عبارت دیگر به این تبیینهای ضمنی، تصریح شود]، و بدینسان در معرض بررسی انتقادی قرار بگیرند.
گوردون گراهام معتقد است چهار طرز تفکر به عنوان چهار شیوه اصلی که فیلسوفان و هنرمندان در مقام تبیین اهمیت هنر، در پیش گرفتهاند، مطرح شده است. عناوین سرراستی، میتوان به آنها داد: ۱-لذتگرایی، ۲- زیباگرایی، ۳- بیانگرایی۳، و ۴- شناختگرایی به اختصار میتوان گفت نظریه نخست معتقد است که هنر ارزشمند است به دلیل لذتی که از آن حاصل میآید. نظریه دوم میگوید هنر به عنوان یک منبع زیبایی، ارزشمند است. نظریه سوم هنر را به عنوان ابزاری برای بیان احساس/ عاطفه ارزشمند میداند. و طبق نظریه چهارم، هنر به عنوان [رشتهای] معادل با علم و فلسفه، ولی [در عین حال] متمایز از آنها، یک منبع معرفت و فهم است.
در این بیان فشرده اما معلوم نیست که آیا هریک از این نظریات، رابطه میان هنر و ارزش آن را رابطهای ذاتی تفسیر میکند یا ابزاری، یعنی، آیا باید ارزش مورد بحث را در خود هنر یافت، یا نه هنر صرفاً وسیلهای برای آن است؟ همچنین معلوم نیست که آیا آن ارزش در اوصافِ موضوعاتِ هنری-کتابها، پیکرهها، نقاشیها، تصنیفها، و مانند آن- جای دارد یا در تجربههایی که این موضوعات در بینندگان یا شنوندگان خویش ایجاد میکنند. اینها مباحثی است که میتوان در یک سطح کلی بررسیشان کرد، ولی در حقیقت تمایزاتی که مطرح میکنند ـ ذاتی / ابزاری و موضوع / تجربه ـ در برخی تبیینها درباره ارزش هنر، مهمتر از برخی دیگر است.
گراهام همچنین معتقد است شعار «هنر برای هنر»، شعار آشنایی است و هدف از آن بیان این اندیشه است که هنر دارای ارزشی است که نمیتوان آن را به هیچ شیوه دیگری تحصیل کرد یا تحقق بخشید. این ارزش ذاتی چه میتواند باشد؟ یک مدعی بدیهی، زیبایی است. از دوران باستان، به این سو، اعتقاد بر آن بوده است که یک کار ویژه مهم هنرها، ساختن چیزهای زیباـ نقاشیها، شعرها، موسیقی، عمارتها، و مانند آن ـ است، و باید از این چیزها فقط به خاطر زیباییشان، لذتبرد. زیباییگرایی، بر آن است که، هر چند چیزهای زیبا در حقیقت دلپذیرند، ارزش آنها به زیباییشان است نه لذتی که از آنها حاصل میآید. این زیبایی صفت ذاتی شیء است، بنابراین بر خلاف اثر عارضی لذتبخشی شیء برای ما، که قابل تغییر و جایگزینی است، زیبایی را نمیتوان بدون از دست رفتن آن تغییر داد یا چیزی را جایگزین آن ساخت.
آنچه در بالا آمد گزیدهای بود از مقاله گوردون گراهام تحت عنوان «ارزش در هنر» که با قلم انشاءالله رحمتی به فارسی برگردانده و در وبسایت مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی منتشر شده بود.
حالا اما کتابی از گوردون گراهام با عنوان «فلسفه هنرهای دینی» با ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی به همت انتشارات نشر نی منتشر شده است.
به باور نویسنده دین و هنر پیوندهای پیچیده و پرتنشی با یکدیگر دارند. از یکسو، برخی ادیان ریشههایی الهیاتی برای آفرینش هنری یافتهاند و برخی دیگر به دلایل الهیاتی هنرها را از خود راندهاند. از دیگر سو، مفهوم هنر نیز طی قرون متمادی تحولات تاریخی عمیقی را از سر گذرانده است و آنچه روزگاری هنر دینی به شمار میآمد رفتهرفته از حیط هنرهای زیبا به حوزه هنرهای کاربردی رانده شد. نویسنده با اشاره به مباحثات متألهان و متفکران درباره نقش بیبدیل هنرها در ایمان و ایقان و ایثار دینی به عرضه ادله فلسفی برای توضیح تعامل تاریخی ادیان و انواع هنرها میپردازد. شرح فلسفی موضوعاتی مانند دلایل حضور نافذ نوا و نوحه و نغمه در ادیان، رابطه متواتر یا متلاطم شرک و شمایل، پیوستگی پایدار ادبیات و عبادت و مبانی معنوی معماری معابد و مقابر این کتاب را به منبعی مفید برای دینپژوهان و هنرپژوهان مبدل میکند.
«فلسفه هنرهای دینی» نوشته گوردون گراهام با ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی به همت انتشارات نشرنی در ۲۵۸ صفحه منتشر شده است.
نگاهی به کتاب «شاهنشاهیهای جهان روا»
معرفی کتاب «اخلاق و دین»
وی سه شرط لازم برای زیستن سیاسی را؛ شاد بودن، مسئولیتپذیری و سیاسی فکر کردن میداند.
درباره کتاب «شتابان زیستن» بریژیت ژیرو
معرفیر رمان «قلمرو برزخ» اثر نونا فرناندز