img
img
img
img
img
توپ‌های پاچینکو

بازی زبان مشترک انسان‌ها

گسترش: «توپ‌های پاچینکو» کتابی است نوشته‌ی الیزا شوا دوزپن که انشارات کتاب دیدآور آن را به چاپ رسانده است. الیزا شوا دوزپن، نویسنده‌ی جوان کره‌ای ـ سوییسی، کار ادبی خود را در سال ۲۰۱۱ با داستان کوتاهی به نام «یک شب تب‌دار بود» آغاز کرد و توانست جایزه‌ی نویسندگان جوان را دریافت کند. «زمستان در سوکچو» اولین رمان دوزپن است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این کتاب جوایز فرانسوی و سوییسی متعددی را از آن خود کرد.

دومین رمانش «توپ‌های پاچینکو» را در سال ۲۰۱۸ به چاپ رساند که جایزه‌ی ادبی سوییس، جایزه‌ی اِو دو لاکادمی روماند و جایزه‌ی بلو ژان ـ مارک روبرتس را برایش به ارمغان آورد.

راوی داستان، کلر، دختر سی ساله‌ای که در سوییس زندگی می‌کند، تصمیم می‌گیرد تابستان را در توکیو با پدربزرگ و مادربزرگش بگذراند. پدربزرگ او در توکیو یک سالن بازی پاچینکو را اداره می‌کند. کلر قصد دارد او را راضی کند که با هم به کره، سرزمین مادری‌شان، بروند، کشوری که پنجاه سال پیش در زمان جنگ داخلی کره، از آن گریخته بودند و در تمام این مدت از تبعید سیاسی‌شان دیگر به آنجا برنگشته بودند، اما بعد از ورود کلر، هیچ‌یک از آن‌ها از این سفر حرفی نمی‌زند. به نظر می‌آید تداعی گذشته‌ای که سال‌هاست دفنش کرده‌اند برایشان ناممکن است. کلر زمان خود را در محله‌ای کره‌ای‌نشین در توکیو سپری می‌کند و در این میان به میوکو، دختربچه‌ای ژاپنی، زبان فرانسوی درس می‌دهد. دوستی با میوکو برای کلر فرصتی است برای آشنا شدن با فرهنگ ژاپنی.

زبان در این داستان نقشی پررنگ و اساسی دارد. درواقع، زبان و هویت به نوعی به هم گره خورده‌اند. به‌راستی، زمانی‌که به کشور دیگری مهاجرت می‌کنیم چطور می‌توانیم هویت خود و فرزندانمان را حفظ کنیم؟ به نظر می‌آید در این شرایط زبان موضوعی بسیار مهم است و به همین دلیل است که پدربزرگ و مادربزرگ کلر از ژاپنی حرف زدن در خانه سرباز می‌زنند و به زبان مادری‌شان، کره‌ای، صحبت می‌کنند؛ زبانی که برای همیشه به آن وابسته خواهند ماند؛ زبانی که بخشی از هویت آن‌ها را تشکیل می‌دهد، اما موضوع اصلی داستان این است که اگر انسان‌ها زبان مشترکی نداشته باشند، پس چگونه می‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند؟ و در اینجاست که بازی به‌عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط ظاهر می‌شود. بازی زبانی مشترک بین انسان‌هاست. با وجود این، به‌خودی‌خود کافی نیست و نمی‌تواند یک ارتباط تمام و کمال را شکل دهد و برعکس شاید فرد را به انزوا نیز بکشاند.

توپ‌های پاچینکو رمانی زیبا و مالیخولیایی است که داستان ریشه‌ها، جست‌وجوی هویت، تبعید، روابط خانوادگی و دوسوگرایی عاطفی را روایت می‌کند. داستان دختری که در جست‌وجوی هویتش است. او می‌خواهد خودش را بهتر بشناسد و با پدربزرگ و مادربزرگش ارتباط بهتری داشته باشد، هرچند تلاشش آمیزه‌ای است از عشق و اکراه.

الیزا شوا دوزپن با سبک نوشتاری بی‌مبالغه و دلنشینش پرده از احساساتی برمی‌دارد که ناشی از تبعید و بی‌وطنی هستند. این اثر شبیه به شعرهای ژاپنی است؛ ساده، دلنشین و سرشار از احساسات و خویشتن‌داری.

قسمتی از کتاب توپ‌های پاچینکو اثر الیزا شوا دوزپن:

شین ـ اوکوبو منطقه‌ی کره‌ای توکیو است؛ پر از مغازه‌های آرایشی، ماکت ستاره‌های پاپ کره‌ای و بازیگران سریال‌های تلویزیونی در اندازه‌های واقعی‌شان. پیاده‌روها پر است از نوجوانان ژاپنی که در صف‌های چندمتری جلو ون‌های کباب‌فروشی ایستاده‌اند. بوی تند و کاراملی کباب‌ها بلند شده است. شین ـ اوکوبو مرکز جوجه‌کباب‌های متری مخصوص است.

من و مادربزرگم طول خیابان را طی می‌کنیم که آرایشگر همیشگی‌اش را پیدا کنیم، اما موفق نمی‌شویم. در خیابان اصلی ترافیک سنگینی هست و آن طرف خیابان، برج‌ها در منطقه‌ی شیک و گران‌قیمت شینجوکو بالا رفته‌اند. مادربزرگم می‌خواهد برود و جلوتر را هم ببیند. بهش می‌گویم رسیده‌ایم به انتهای محله و باید برگردیم.

غر می‌زند: «تو کلاً از موهای من خوشت نمی‌آد. همیشه یه جوری نگاهش می‌کنی.»

«خودت هم می‌دونی داری چرت‌وپرت می‌گی!»

فوراً معذرت‌خواهی می‌کنم. خسته‌ام. به‌خاطر گرما. به‌خاطر زن ساندویچی. دیگر نمی‌توانم صدایش را تحمل کنم. نمی‌گذارد بخوابم. بلندگویش سوت می‌کشد. مادربزرگم آستین لباسم را می‌گیرد و من را به طرف خودش می‌کشد که درِ گوشم چیزی بگوید. می‌گوید باید با این دختر خوب باشم. او قبلاً به‌عنوان مهماندار در بار کار می‌کرده است.

مادربزرگم روی شقیقه‌اش می‌زند: «می‌دونی یه کم شیرین عقله. از ژانویه پیش ما کار می‌کنه.»

زیر لب می‌گویم: «حتماً خیلی سردش می‌شه.»

ـ پدربزرگت بخاری رو روشن می‌کنه.

ـ آره دیگه، با اون مقواهای ضخیمش معلومه خوب عایق‌بندی می‌شه.

مادربزرگم بدون اینکه متوجه طعنه‌ی من شود، ناله‌کنان می‌گوید:

«آیگوو…دخترک بی‌چاره، دخترک بی‌چاره…»

مادربزرگ را به خوش‌آب‌ورنگ‌ترین مغازه‌ی آنجا می‌برم و با دیدن مشتری‌های شیکش پشیمان می‌شوم. زنی با موهای صورتی او را روی صندلی می‌نشاند و ازش می‌پرسد می‌خواهد موهایش چه رنگی باشند. مادربزرگ تناژ مشکی می‌خواهد. با مش آبی. آرایشگر به من نگاه می‌کندکه ببیند من هم تأیید می‌کنم یا نه.

مادربزرگم تکرار می‌کند: «آبی.»

الان هرچه بگویم بهش برمی‌خورد. خودم را با یک مجله سرگرم می‌کنم. در حین شستن موهایش با شامپو، شروع می‌کند به حرف زدن. آرایشگر سر تکان می‌دهد. مادربزرگم هیجان‌زده شده است. از من حرف می‌زند، از اینکه می‌توانم به چندین زبان مختلف حرف بزنم؛ با دست‌هایش می‌شمارد؛ فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی. پوزخند می‌زنم، دیگر دارد اغراق می‌کند. اسم سوییس را هم می‌آورد و خیلی هم بد تلفظش می‌کند: «سائیسوا، سائیسوا». دختر وانمود می‌کند تحت تأثیر قرار گرفته است. وقتی مادربزرگم درباره‌ی اینکه چقدر خوب کره‌ای حرف می‌زنم شروع به لاف زدن می‌کند، دیگر طاقت نمی‌آورم و از جایم بلند می‌شوم.

با نگرانی می‌پرسد: «داری می‌ری؟»

زیر لب می‌گویم: «برمی‌گردم.»

بیرون که می‌آیم، چشم‌هایم را می‌بندم و صورتم را به سمت خورشید می‌گیرم. نقطه‌های ریز نور زیر پلک‌هایم شکل می‌گیرند. برای لحظه‌ای همان‌طور می‌مانم، خیره و مبهوت.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  همزادگان نادوسیده

نگاهی به کتاب «شاهنشاهی‌های جهان روا»

  اخلاق و الحاد

معرفی کتاب «اخلاق و دین»

  زندگی به مثابه سیاست چگونه امکانپذیر است؟

وی سه شرط لازم برای زیستن سیاسی را؛ شاد بودن، مسئولیت‌پذیری و سیاسی فکر کردن می‌داند.

  مرده‌ها جوان می‌مانند*

درباره کتاب «شتابان زیستن» بریژیت ژیرو

  روایتِ عادی‌سازی بازداشت و شکنجه

معرفیر رمان «قلمرو برزخ» اثر نونا فرناندز