img
img
img
img
img
مزاح بی‌پایان

قِینوسِ مِتامُدرن!

امید طبیب‌زاده

دیوید فاستر والاس، مزاح بی‌پایان، ترجمه معین فرخی، تهران، نشر برج، ۱۵۱۲ ص.

سخن گفتن درباره این کتاب پرحجم حتی از خواندن آن هم دشوارتر است. رمان مشتمل بر اقیانوسی از معانی متعدد است  آنگونه که آن را شایسته بارها و بارها خواندن می‌کند. بنده در اینجا فقط از یک زاویه، از صدها زاویهٔ محتمل دیگر، به این کتاب می‌پردازم.
در برخی گویش‌های شرق ایران به پرچانگی‌ها و آشفته‌گویی‌های اهل منقل «قِینوس» می‌گویند، و قینوس‌باف اگر ذوقی و بیانی داشته باشد، هم خودش و هم بقیهٔ هم‌منقلی‌ها را به وجدی دوچندان و صدچندان می‌آورد! نویسنده (۱۹۶۲-۲۰۰۸) که در بخش اعظم عمر کوتاهش درگیر انواع عرقیات و علفیات و مخدرات بوده، در این رمان از قینوس‌های خود سخن می‌گوید و تجاربی را از عوالمی بر ما عیان می‌دارد که مشابهش را شاید در هیچ کجا نتوان چنین شسته‌ورفته یافت! اگر برخی شاعران ما مدهوش طوطی سبزفامِ گویای اسرار بوده‌اند، این نویسنده نشئهٔ صدها ترکیب سنتی و صنعتی قدیم و جدیدی بوده است که بخوراتشان، آسمان آمریکای مدرن را آکنده است. بیهوده نیست که این دانشنامهٔ افیونیات از همان زمان انتشارش (۱۹۹۶)، توجه بسیاری را که می‌کوشیدند تا به مدد مواد با افسردگی دست و پنجه نرم کنند، به سمت خود جلب کرد. آنان در این کتاب تجاربی آشنا را می‌یابند که تا پیش از این هیچ‌گاه با چنین قدرتی به بیان در نیامده بود- درست مانند مفاهیمی آشنا که اول بار در قالب واژه‌هایی نو می‌گنجند و باعث حیرت ادمی می‌شوند.
والاس این رمان را آگاهانه و مطابق ذهن و زبان معتادان در حین بی‌خودی نوشته است، و خواننده اگر همت کند و دست از خواندن برندارد ناگهان خود را مغروق در جهانی می‌یابد که منطق و سازوکار خودش را دارد؛ این همان قالبی است که نویسنده به‌ناچار برای معنای زندگی خود یافته و در این کتاب بدان پرداخته و بیانش کرده است.
عنوان کتاب به نمایشنامه «هملت» شکسپیر اشاره دارد، آنجا که گورکن، جمجمهٔ یوریک دلقک را از درون قبر بیرون می‌کشد و هملت با دیدنش می‌گوید: او مردی بود با مزاح (jest) بی‌پایان. واژهٔ «jest» در زمان شکسپیر به معنای داستان حماسی و پهلوانی بود، اما در انگلیسی امروز به معنی داستان خنده‌آور و لطیفه است. منظور هملت این بود که یوریک همواره داستانی برای سرگرم کردن دیگران در چنته داشت، و منظور والاس نیز شاید اشاره به قینوس‌های بی‌پایان خودش بود که زندگی را برایش اندکی لذت‌بخش‌تر می‌کرد- و ظاهراً دیری نگذشت که این منبع لذت و سرگرمی هم قدرتش را برای وی از دست داد، و او به دست خویش رشته حیات خود را قطع کرد.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  روایتی تکان‌دهنده از یک مرگ

مروری بر کتاب «سیزده دلیل برای این که»

  مالیخولیا و لطافت

معرفی کتاب النگوی یاقوت نوشته‌ی آلکساندر کوپرین

  درنگ کنیم و نگاهی به آسمان

نگاهی به کتاب «فلسفه پرندگان»

  قِینوسِ مِتامُدرن!

نگاهی به کتاب «مزاح بی‌پایان»

  انسان رقیب انسان

انسان‌های مدرن مدام در پی پاسخ به خواسته‌های رنگارنگی هستند که در ذهن خود می‌پرورانند و برآورده‌نشدن‌شان را نشانه‌ای از ضعف خود می‌دانند.