وینش: «قلب شیشهای» روایتی وهمآلود و جادویی از داستان ارتباط ارواح مرگ و فرشتگان نجات در زندگی آدمهاست. آنجا که وهم و جادو راهی به قصه باز میکند تا جهانی تخیلی بسازد و مخاطب را با جهانی اعجابآور و خیالانگیز همراه کند. به طوری که در همان چند خط ابتدایی کتاب، مخاطب وارد یک جهان ترسناک با یک فضاسازی دلهرهآور میشود. اینجاست که ناخودآگاه، قلاب ذهن مخاطب گیر کرده و مجذوب فضای پر مخاطره و پر از اضطراب داستان میشود.
شخصیت اصلی «نونا» دختر یازده سالهای است که چند سالی است با «عمو آنتونی» زندگی میکند. دختر جنگزدهای که چهار سال پیش، جنگ جهانی دوم مادر و برادرش را از او گرفته و در شرایط دشواری که همه جا پر از آوارهگان جنگی بوده، عمو آنتونی میپذیرد که از نونا نگهداری کند.
کشور نونا، یعنی لهستان در زیر بمباران فاتحان جنگ، به خاک و خون کشیده شده است. او که پس از جنگ، دچار افسردگی و اختلال پس از سانحه شده و از ترس و اضطراب دوری از خانواده رنج میبرد؛ حالا تنها تکهای صورتی از شیشهی شکستهی خانهشان را برای خود به یادگار نگه داشته است. تکهای که یادگار روزهای خوش با هم بودن خانواده است.
بمباران و خرد شدن شیشهها یک زخم دلخراش هم روی صورت نونا به جا گذاشته… زخمی که نونا سعی دارد آن را با موهایش پنهان کند. اما ماجرا آنجایی آغاز میشود که یک شب نونا به طور اتفاقی متوجه میشود عمو آنتونی دارد با کسی حرف میزند. اما به جز او و عمو که کسی در خانه نیست! نونا مضطرب میشود و پنهانی سرک میکشد و میبیند که نوری عجیب و طلایی ساطع شده و عمو آنتونی با زنی شنلپوش که قدرت جادویی دارد مشغول صحبت کردن است.
«آلیسیا» فرشتهای که ارواح مرگ را به جهان پس از مرگ هدایت میکند از عمو آنتونی میخواهد که هر چه سریعتر به جنگل برود و شیشههای شکستهی کلیسایی متروکه را درست کند. چرا که عمو آنتونی در شیشهبری تبحر دارد و میتواند شیشههای پنجرههای ریخته و خرد شده را درست کند.
آنها به کلیسا میروند. اما هیچ چیز طبیعی نیست؛ و این آغاز ورود به دنیایی اسرارآمیز، جادویی و اعجابآور است. نونا کمکم متوجه میشود که حالات عمو آنتونی طبیعی نیست و گویا تسخیر شده است. انگار خود او نیز قدرتهایی ماورایی دارد؛ چرا که «آلیسیا» را تنها کسانی میتوانند ببینند که یا مرده باشند یا قدرت جادویی داشته باشند. حال کلیسا باید هر چه سریعتر درست شود تا از شر اهریمنان حفظ شده و به مکان امنی تبدیل شود.
جان آنها در خطر است؛ زیرا اهریمنی به نام «سرباز» به دنبال نوناست و میخواهد او را از بین ببرد تا قدرت جادوییاش را بدزدد. گویا تکه شیشهای که نونا همیشه در جیب خود حمل میکند و یادگار خانواده است، چنان است که وقتی نونا آن را جلوی چشمش میگیرد قدرت جادویی و ماورایی پیدا میکند.
آیا آلیسیا و خواهرش سرافین که ارواح یا فرشتههایی جادویی هستند میتوانند از او و عمو آنتونی حفاظت کنند؟ آیا «سرباز» که سری شبیه به گوزن و بدنی انسانگونه دارد و جنگل را پر از نیروهای اهریمنی کرده میتواند به نونا آسیب بزند؟
«سرباز» قلبی سیاه دارد که از آن دود بلند میشود. او که بین دنیای مردهها و زندهها گیر کرده و مضطرب است، قصد دارد با از بین بردن نونا، پسر مردهاش را زنده کند و به زندگی برگرداند. اما اگر عمو آنتونی بتواند کلیسا را به مکان امنی تبدیل کند همه در امان خواهند بود.
آلیسیا، سرافین و نونا، کاستر و … همه شخصیتهایی جادویی هستند که جلد دیگری نیز دارند و در مواقع خاص به داخل پوست دوم خود میروند. آلیسیا خرگوش، سرافین جغد و نونا گاهی هم به چکاوک تبدیل میشوند.
قلب شیشهای روایت جنگ میان نیروهای خیر و شر است. داستان هیجانانگیزی که مخاطب رمانهای جادویی و ترسناک را به شدت جذب کرده و با خود همراه میسازد.
«کارتین اورتون» نویسندهی این رمان جذاب که برای نوشتن این اثر از داستانهای عامیانهی ارواح الهام گرفته است؛ در رشتهی نویسندگی خلاق تحصیل کرده و این دومین اثر پرفروش اوست که مورد استقبال قرار گرفته است.
نگاهی به کتاب «چگونه مانند شازده کوچولو زندگی کنیم»
به مناسبت انتشار کتاب شاهرخ مسکوب نوشته علی بزرگیان
نگاهی به کتاب «روی جاده ی نمناک»
نگاهی به کتاب «گذارهای بزرگ»
معرفی کتاب «عصر جاهطلبی»