اعتماد: شالوده اصلی تفکر ادگار مورن (متولد ۱۹۲۱)، فیلسوف و جامعهشناس برجسته فرانسوی، انکار تقلیلگرایی و انفکاک معرفتی و تبلیغ و ارائه یک دیدگاه «جامع» و «چندبعدی» به جامعه و جهان است. میراث فکری او نهتنها در فضای روشنفکری فرانسه (از سینما و انسانشناسی و فلسفه گرفته تا کنشگری مستقیم سیاسی)، بلکه در فلسفه علم و نظریه اجتماعی معاصر مبتنی بر خصمی بیامان با سادهاندیشیِ فلسفی-معرفتی و گذار به نوعی «اندیشه پیچیده» در درک واقعیت است. همین شالوده بهظاهر سرراست بنیان انتقاد اساسی او از معرفتشناسی در فلسفه غرب و اساسا تلقی دکارتی در باب علم و ساختارهای شناختی است.
مسیری که مورن در نقد نظام دکارتی در تفکر غربی میپیماید همان مسیر خطیای است که از پاسکال سرچشمه میگیرد و به گفته مورن در ساحت شناختشناسی مدرن به محاق رفته است. تز اصلی پاسکال آن بود که فهم جزیی بدون فهم کل و بالعکس ممکن نیست. کلیت یک تفکر درباره یک موضوع بدون درکی دقیق از تمامی اجزای آن میسر نخواهد شد و تمامی اجزای آن موضوع نیز بدون داشتن درک و دریافتی کلیتمحور از آن راه به جایی نخواهند برد. این نوع مواجهه با فرآیند شناخت اساسا در تباین با رویکرد مسلط در تفکر غربی یعنی رویکرد دکارت است که در آن با حل غموض معرفتی در شناخت اجزای تشکیلدهنده یک موضوع میتوان به کلیت آن مساله معرفت پیدا کرد. همین «تقلیلگراییِ» معرفتی است که مورن در پی آن است تا بر آن فائق آید. در نظر مورن، این نسبت ساده و کاهنده در دریافت واقعیت، این انتظار فریبنده که امور را میتوان به شکلی سرراست و مستقیم ادراک کرد، در علوم انسانی و نیز علوم طبیعی زمینه را برای تلقی و نگاهی ناقص و «تکساختی» از امور باز کرده است. این همان جایی است که اندیشه او با تکیه بر رویکردی «بینارشتهای»، که تمامی حوزههای معرفتی و نیز تمامی شاخههای علمی را در نسبتی ارگانیک و همسطح در کنار هم قرار میدهد، در پی آن است که بدون فروکاستن هیچیک از حوزههای معرفت انسانی، در راه دریافتی «پیچیده» و چندبعدی از واقعیت امور به کار گرفته شود.
مورن در اصل متفکر همین «اندیشه پیچیده» است که برمبنای آن سعی میکند، از مجرای منظومهای از بدایع نظری، عناصر اساسی آن را تشریح کند. او به «لایههای واقعیت» و نیز به «منطق پذیرش وضعیت میانه» قائل است. به این معنا که در نظر او واقعیت در کُنه خود امری «چندارجاعی» و «متکثر» است و هیچکدام از لایههای واقعیت قابلیت این را ندارند که در جایگاهی برتر از سایر لایهها قرار گیرند. ما در میانه این لایهها هستیم و با اتکا بر منطق پذیرش وضعیت میانه، تصویری از واقعیت خواهیم داشت که به هیچ عنوان امری بسیط و یکدست نیست.
همین نگاه در مورد قائل بودن به «واقعیت پیچیده» دروازه ورود به فهم آن چیزی است که شالوده «اندیشیدن پیچیده» نزد مورن است. او با طرح این مدل جدید از اندیشهورزی به دنبال آن است که از آنچه بهزعم او انفکاک مخدوش و مخرب میان سوژه و ابژه است فاصله بگیرد و «ارتباط چرخهای وابسته» را جایگزین آن کند. در نظر مورن، بزرگترین مشکل علوم (چه انسانی و چه طبیعی) همین انفصال میان سوژه دانا و ابژه است و همین امر به درکی تکبعدی و تقلیلگرا از واقعیت انجامیده است. این مفهوم سپس با مضمون دیگری تحت عنوان «دیالوژیک» تکمیل میشود که در حوزه روششناسی یکی از بنیادیترین ستونهای تفکر مورن است. این مضمون به مورن کمک میکند تا هم بر انفکاک میان سوژه و ابژه فائق آید و هم توامان از پیوند ساحت سوژه و ابژه و از گونهای «درهمتنیدگی» پیچیده در مورد شناخت واقعیت بیرونی و نسبت سوژه با آن سخن بگوید. این مفهوم روششناختی در واقع جایگزین روش دیالکتیکی است که مبتنی بر سنتز تضادهاست. دیالوژیکِ مورن بر نسبت «مکملبودگیِ» تضادها در کنار هم به جای سنتز آنها تکیه میکند و به دنبال آن است که تفاوتها و عناصر تکین در آنها در فرآیند سنتز مستحیل نشوند.
اینها همه تنها بخشی کوچک از «انقلاب معرفتیِ» ادگار مورن در اندیشه فلسفی-جامعهشناختی معاصر است و بر درک و دریافت چندسطحی از واقعیت تاکید دارد؛ انقلابی که نهتنها به تعمیق تصویر ما از ماهیت ساختار شناختیمان کمک میکند، بلکه پیامدهای بنیادین و آوانگاردی برای آموزش و پرورش ایدئال در آینده خواهد داشت.
بازخوانی و پرداختن به اندیشه ادگار مورن که تا به امروز همچنان اندیشهای بهنسبت مهجور در تفکر معاصر است، مسیری دیگرگون و پویا را در معرفتشناسی معاصر پیشرویمان قرار میدهد.
شاید خواننده دلش نخواهد به مطالبی که در پیش رویش قرار دارند، بخندد، اما تمام آنها بلندتر و رساتر از پشت صحنه داستان به گوشش میرسند.
معرفی کتاب اورلیا نوشتهی سیلوی نوشتهی ژرار دو نروال
این دختر به عقدِ شمس درمیآید و این ازدواج مانند طوفان نهتنها زندگی کیمیا را زیرورو میکند بلکه جانِ او را نیز میگیرد.
یادداشتی بر کتاب «قلبی که میتپد» اثر راب دلینی
شما ای کتابها، روزگاری برای من دلیل و راهنما بودید و الآن که به وصال رسیدهام دیگر نیستید، حرفی برای گفتن ندارید. هذا فراق بینی و بینک.