img
img
img
img
img

روح کتابخانه‌ها

معصومه نیکویی‌تبار

درباره‌ی رمان کتابخانه پاریس

 رمان در دو زمان و مکان متفاوت می‌گذرد و از زبان دو راوی بیان می‌شود. زمان اول در پاریس سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۴، که مربوط به حوادث و وقایع جنگ جهانی دوم و تاثیر آن بر فضای شهر پاریس است. البته بیشتر اتفاقات را در کتابخانه‌ی آمریکایی پاریس شاهدیم و بیشتر شخصیت‌ها از کارکنان کتابخانه هستند و رخدادها و تعاملاتشان نیز در این فضا شکل می‌گیرد. شخصیت اصلی و راوی این بخش‌ها «اودیل» است؛ دختر جوانی که عاشق و شیفته‌ی کتابهاست و کتابخانه را خانه‌ی خود می‌داند.

زمان بعدی، در آمریکا در شهر کوچکی به نام فروید در ایالات مونتانا بین سال‌های ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۸ از زبان لی‌لی دختر بچه‌ی نوجوانی که مشتاق آشنایی با همسایه مرموز مسن خود «اودیل» است. و در طی داستان متوجه چگونگی و چرایی حضور اودیل از پاریس به این شهر آمریکایی می‌شویم.

رمان با توجه به تصویری که از فضای کتابخانه ارائه می‌دهد بسیار جذاب است؛ بخش‌های مختلف کتابخانه، قفسه‌ها، کتابها و حتی اعداد دیویی. شخصیت کارکنان کتابخانه متناسب با بخش‌هایی هستند که در آن مشغول‌اند. بخش‌های زیادی از رمان کافکا در کرانه نیز در کتابخانه می‌گذرد اما با سبک و ایده‌ای متفاوت. واقع‌گرا بودن رمان کتابخانه‌ی پاریس برایم جذاب بود و از آنجایی‌که خودم همیشه مشتاق کار در کتابخانه بوده‌ام، احساسات و اشتیاق اودیل کاملاً قابل درک بود.

 جدا از آن فضای فیزیکی کتابخانه با آدم‌هایی مواجه می‌شویم که گویی روح کتابخانه هستند یا شاید روح کتابخانه در بدن‌های آنها نفوذ کرده است. شخصیت‌های اصلی حاضر در کتابخانه، افرادی هستند که در برخورد بیشتر با آنها تفاوت‌هایشان با سایر افراد بخصوص در مهمانی‌های بزرگ و تشریفاتی سیاسیون و در مرکز پلیس به‌خوبی مشاهده می‌شود. این آدم‌های مهربان، شجاع و صمیمی تنشی ایجاد نمی‌کنند و حتی در زمان جنگ و در حالیکه خبرهای ناگواری را دریافت می‌کنند به‌خوبی بر استرس‌ها و شرایطشان مسلط می‌شوند و صبورانه و شجاعانه منتظر می‌مانند اما انتظارشان منفعلانه نیست؛ این جمع صمیمی هرکاری می‌توانند می‌کنند تا در گیرودار جنگ و اِشغال، کتابخانه را سرپا نگه دارند و درعین‌حال به جبهه‌های مختلف کتاب ارسال کنند، و زمانی‌که ورود یهودیان به کتابخانه ممنوع می‌شود کارکنان برایشان به‌صورت پنهانی کتاب ببرند، که البته کار خطرناکی است. گویا کتاب، در آن اوضاع و احوال ناجور، تنها ریسمانی است که انسان برای نجات خود می‌تواند به آن بیاویزد هرچند جنگ کتابخانه‌ها را نیز هدف می‌گیرد و برای نابودی‌اش می‌کوشد اما برنده‌ی نهایی کتاب‌ها و کتابخوان‌ها هستند.

درس‌های اخلاقی زیادی در رمان هست که آدم‌ها در گذر زمان و با تجربه و خطا به آن رسیده‌اند. آنجا که «اودیل» خطا می‌کند، خانم «ریدر» مدیر کتابخانه مثل راهنمایی راه را نشان می‌دهد و «اودیل» طی سالها زندگی در روزگار پیری راهنمای «لی‌لی» می‌شود. درسهایی که از روزگار آموخته چراغ راه «لی‌لی» می‌شود. باز اینجا «اودیل» کتابخوان را متفاوت از سایر افرادی می‌بینیم که در زندگی «لی‌لی» حضور دارند. نامادری، پدر، دوستش و سایر مردم شهر. لی‌لی معتقد است اودیل تنها کسی است که حال خودش را می‌پرسد نه برادرهایش را. تنها کسی است که در زمان بیماری مادر و نامادری در کنارشان می‌ماند و از آنها مراقبت می‌کند و بعد از مرگ مادرِ لی‌لی خانه‌اش مأمن او می‌شود. از او می‌خواهد احساساتش را بیان کند. در سخت‌ترین روزها، اودیل با کتابها مسیر عبور از تنگناها را نشانش می‌دهد و او را با زندگی آشتی می‌دهد.

در این کتاب به رمان‌هایی اشاره شده و جملاتی از این رمان‌ها در وصف موقعیت‌های مشابه آورده شده که خواننده را مشتاق خواندن آنها می‌کند مانند چشمانشان خدا را می‌نگریست، بیگانگان و صبح‌بخیر، نیمه شب.

نکته‌ی مهم از نظر من این است که با توجه به گفته‌ی نویسنده، رمان براساس وقایع و شخصیت‌های واقعی نگاشته شده، اما برای من این رمان کمتر واقعی به نظر آمد. چراکه در رمان با چالش‌های جدی نوع انسان بخصوص در بحبوحه‌ی جنگ مواجه نیستیم. حتی فقر و گرسنگی عمیقاً زندگی را تحت‌تاثیر قرار نمی‌دهد. آدم‌ها (شخصیت‌های اصلی) آرمانی می‌مانند. چگونه ممکن است آدم‌ها اینطور بی‌نقص یا کم‌نقص باشند و در شرایط دشوار جنگ همانطور آرمانی بمانند. و کتاب‌ها؛ هر کتاب همانند نسخه‌ای پزشکی است که در شرایط مختلف تجویز می‌شود و راهگشاست، حتی مردن را نیز آسان می‌کند. بازداشتی‌ها را فراری می‌دهد و تحمل رنج را آسان می‌کند و دل‌ها را به هم پیوند می‌زند. در واقع می‌شود گفت به‌نوعی اعتقاد به کتاب درمانی در کتاب وجود دارد.

نمی‌دانم نویسنده قصد داشته جهان آرمانی را در قالب کتابخانه به ما نشان دهد یا نه؟ کتابخوانی در متن و در تصویر صفحه‌ی اول کتاب می‌بینیم که کتابی روی اسلحه‌ای را پوشانده و خورشید از بالای کتاب تمام افق را فراگرفته؛ یعنی اینکه تنها راه نجات بازگشت به کتابهاست. به نظرم این رمان، رمانی انگیزشی است برای ترویج کتابخوانی حتی در سخت‌ترین شرایط زندگی و تحقق رؤیایی که نویسنده در سر دارد.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  یک اطلس اخلاق کاربردی

مروری بر کتاب «مسائل اخلاقی معاصر»

  راهنمای عملی نمایش‌نامه‌نویسی

نگاهی به کتاب «نوشتن برای صحنه»

  مضامین نهفته‌ی دست تاریک، دست روشن

نگاهی به داستانِ کوتاهِ «دست تاریک، دست روشن»

  تو آزادی، برای همین است که گم شده‌ای!

نگاهی به کتاب کتاب «تعقیب هومر»

  اگر ما بودیم چه می‌کردیم؟

مروری بر رمان «دود»