img
img
img
img
img
در باب تسلی خاطر

آرامش یافتن در عصر ظلمت

گسترش: کتاب «در باب تسلی خاطر» نوشته‌ی مایکل ایگناتیِف به همت انتشارات بایگانی به چاپ رسیده است. نویسنده می‌گوید: شروع نگارش این کتاب به دعوتی نامعمول در سال ۲۰۱۷ برمی‌گردد، دعوت به جشنواره‌ی سرایندگان مذهبی در اوترخت برای سخنرانی درباره‌ی عدالت و سیاست در کتاب مزامیر. بنا بود چهار گروه سراینده تمامی ۱۵۰ سرود مزامیر را در مراسم اجرا کنند و من هم در وقفه‌ی میان اجراها سخنرانی کنم. جدا از چیزهایی که تقریباً همه درباره‌ی مزامیر می‌دانند ـ مثل «خداوند شبانِ من است» یا «ارچه از تاریک‌ترین وادی بگذرم» ـ من خیلی کم درباره‌ی آن‌ها می‌دانستم. با این اوصاف، دعوت را پذیرفتم. با خودم گفتم فرصتش را دارم که یاد بگیرم. در طول تابستان، کتابِ مقدس را مطالعه کردم و سخنرانی‌ام را ارائه کردم. شنبه و یکشنبه‌ی بعدش با همسرم سوزانا کنار باقی حضار به سرودها و واژه‌های مزامیر به زبان هلندی و انگلیسی گوش دادیم. موسیقی زیبا بود و واژه‌ها پر طنین؛ تجربه‌ای پالاینده‌ی روح که پس از آن می‌کوشیدم آن را درک کنم. رفته بودم تا از عدالت و سیاست حرف بزنم، ولی در موسیقی و کلمات و اشک‌های از روی قدردانیِ حضار، تسلی خاطر پیدا کرده بودم.

و این‌گونه طرح ریخته شد؛ تلاش برای درک اثری که آن سرودها روی من و بقیه‌ی حضار در سالن کنسرت در اوترخت گذاشتند. آن زبان مذهبی کهن چطور جادویمان کرده بود؟ و البته اینکه اصلاً تسلی یافتن یعنی چه.

در باب تسلی خاطر بازگشتی است به پژوهش‌هایم در مقام تاریخ‌نگار ایده‌ها در کتاب «نیازهای یک غریبه» در سال ۱۹۸۴. برداشت‌هایم از هیوم، کندورسه و مارکس، که در این کتاب حاضرند، به دوران تحصیلم در «کالج کینگِ» کمبریج در بین سال‌های ۱۹۷۸ و ۱۹۸۴ برمی‌گردد، وقتی به‌صورت مشترک روی طرحی با عنوان تاریخ اقتصاد سیاسیِ کلاسیک کار می‌کردم.

هرچه از نوشتن این کتاب گذشت خودم را بیشتر مرهون سنت‌هایی دانستم که با ثبت دانش و اطلاعات کار بر روی چنین طرحی را برایم ممکن کرده‌اند. این واقعیت که اصلاً به چنین متونی دسترسی داریم ـ مثلاً کتاب ایوب، مزامیر، رسائل پولس، تأملات مارکوس اورلیوس، نامه‌های سیسرون ـ همگی گواه بر امانت‌داری دانشمندان، نسخه‌برداران، محرّران و مترجم‌های گمنامی است که در طول قرن‌ها این نوشته‌ها را از موش و آتش و طاعون و بی‌اعتنایی آدم‌ها نجات داده‌اند.

این کتاب مجموعه‌ای است از تعدادی چهره‌نگاره، به‌ترتیب وقایع تاریخی، از اشخاصی که در مصیبت و بلا زیسته‌اند و با توسل به سنت‌هایی که به ارث برده‌اند به دنبال تسلی بوده‌اند؛ گرچه… همیشه هم موفق نشده‌اند. بااین‌حال می‌شود از کشمکش و تقلایشان یاد گرفت و در آثار و احوالشان امید جست.

قسمتی از کتاب در باب تسلی خاطر:

بسیاری در سنین پیری ازدواج و خانواده را منبع تسکین می‌دانند. مونتنی بیست و پنج سال با فرانسواز دو لا شاسان همسر بود، اما از این زن که با هم در یک خانه زندگی می‌کردند اما اتاق‌خوابش در جایی دیگر، زیر اتاق او در برج بود هیچ ذکری نمی‌شود. او درباره‌ی خود ازدواج می‌گوید: «نتیجه چیزی است شبیه آنچه در خصوص قفس شاهدیم: پرندگان بیرون مأیوس‌اند از داخل شدن و آن‌ها که داخل‌اند به همان میزان مشتاق بیرون آمدن.» نسبت به دختر خود، اِلِنور نیز به‌وضوح سرد بود و فقط آرزو داشت که کسی با دختر ازدواج کند و از دستش خلاص شود. تصور نوه به‌عنوان منبع تسکین در پیری نیز به عقیده‌اش تحقیرآمیز می‌نمود: «هرگز به ذهنم خطور نکرده که نداشتن بچه کمبودی باشد که زندگی را ناکامل و ناخوشایند کند.»

مردی در دهه پنجاه زندگی، که نسبت به معیارهای آن زمان پیر به حساب می‌آمد، باید از تجدید خاطره‌ی مناصبی که بر عهده داشت، نقش‌های اجتماعی‌اش و خدماتی که به شهر یا منطقه‌اش رسانده بود اقناع می‌شد. مونتنی دوبار شهردار بوردو شده بود؛ صداهای بی‌انصاف نجوا می‌کردند که دستاورد چندانی نداشته و مونتنی اعتراف کرد که شاید حق با آن‌ها باشد، هرچند اثری از خود به جا نگذاشتن حداقل به معنای آسیب نرساندن هم بود.

در دیوان قضایی استان به‌عنوان وکیل‌مدافع خدمت کرده بود، اما تنها این احساس عایدش شده بود که قانون چقدر می‌تواند احمقانه و ظالمانه باشد. مرتبه‌اش تا حدی بالا رفته بود که شخصاً به شاه کاتولیک فرانسه مشاوره می‌داد و عضو هیئتی بود که به دیدار رقیب پروتستانش، هانری چهارم، پادشاه ناوار اعزام شد. به‌رغم تمام تلاشش در وساطت، به نظر می‌رسید جنگ‌های مذهبی که تا پیش از سی سالگی او آغاز شده بود، به‌طور حتم تا مدت‌ها پس از او نیز ادامه خواهد داشت. از طریق خواندن آثار کلاسیک رومی و اندرزهای پدر، همیشه این باور در او پرورانده شده بود که زندگی اجتماعی رسالت واقعی یک نجیب‌زاده است؛ اما حالا مانده بود که زندگی اجتماعی‌اش چه ارزشی داشته است؟

در مجموع حالتی مالیخولیایی او را فرا گرفته بود. بیشتر وقتش را در برج، جایی که اتاق خواب و کتابخانه‌اش بود می‌گذراند. این کتابخانه‌ی مدور اتاق پادشاهی‌اش بود، از جایی که می‌نشست می‌توانست چهره‌نگاری ونوس بر نوشته‌ای لاتین را که روی تیر چوبی کنده‌کاری شده بود (از ترنتیوس: «هیچ چیزِ انسانی برای من بیگانه نیست») و پنجره‌ای رو به حیاط اسطبل و باغ و زمین پشتش را نظاره کند. همگی آشنا بودند اما نه الزاماً تسکین‌دهنده.

در باب تسلی خاطر را شیما شریعت ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۲۲ صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»

  رنج در قاب ذهنی آرتور شوپنهاور

معرفی کتاب «درباره‌ی رنج بشر»

  شهر فرنگ

کتابی درباره دوستی و عشق در دوران مدرن.

  همزادگان نادوسیده

نگاهی به کتاب «شاهنشاهی‌های جهان روا»

  اخلاق و الحاد

معرفی کتاب «اخلاق و دین»