img
img
img
img
img
طاقت زندگی و مرگم نیست

بی‌رحمانه و بی‌پرده

کافه بوک: کتاب طاقت زندگی و مرگم نیست اثری از مویان نویسنده معاصر چینی است که پس از دریافت جابزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۲ به شهرت جهانی رسید. این رمان که از جمله قوی‌ترین آثار مویان است، سرشار از صحنه‌های زنده‌ای است که تاریخ کشور چین را از سال ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۰ که در اصطلاح عصر اصلاحات نام دارد، به تصویر می‌کشد.

گوان مویه، مشهور به نام قلمی مویان، متولد ۱۹۵۵در خانواده‌ای کشاورز در ولایت گائومی از استان شاندونگ به دنیا آمده و همان‌جا را با تغییراتی مرکز عمده داستان‌های خود قرار داده است. یازده ساله بود که انقلاب فرهنگی رخ داد و او در آن هنگام ترک تحصیل کرد و برای کار کشاورزی رفت. در هیجده سالگی در یک کارخانه پنبه کار کرد. در این دوران که همزمان بود با مبارزات سیاسی پی‌درپی جهش بزرگ به پیش و انقلاب فرهنگی، به طور عمده دسترسی او فقط محدود بود به رمان‌های سبک رئالیسم سوسیالیستی زمان مائو که جانمایه اصلی آن مبارزه و کشاکش طبقاتی بود.

در خاتمه انقلاب فرهنگی در سال ۱۹۷۶ مویان به ارتش آزادیبخش خلق پیوست و ضمن دوره سربازی نویسندگی را شروع کرد. در دوران پس از انقلاب فرهنگی، هم آثار حماسی و غنایی ادبیات چینی و هم ترجمه آثار نویسندگان خارجی، نظیر ویلیام فاکنر و گابریل گارسیا مارکز بر نوشته‌هایش تأثیر گذاشته بودند. از ویژگی‌های نوشته‌های مویان تیره و تار کردن تمایز بین گذشته و حال، مرده و زنده، همچنین خوب و بد است. مویان در رمان‌هایش همچون شخصیتی تا حدی شبیه زندگینامه‌اش ظاهر می‌شود که داستان‌های دیگر نویسنده را باز می‌گوید و تغییر می‌دهد.

گرچه به گفته برخی ماجراهای سیاسی داستان مویان به گزارش‌های شناخته‌شده عصر حاضر وفادار است، اما این رمان، کتابی به غایت سیاسی و خلاقانه است که شخص نویسنده نیز در جای‌جای قصه حضور دارد و گاه نقش‌های حساسی نیز برعهده می‌گیرد.

عمده شهرت این نویسنده چینی به سبب نوشتن داستان‌هایی است که در سبک رئالیسم، واقعیت زندگی مردم را به تاریخ و بسیاری از مطالب دیگر ارجاع می‌دهد. مویان نویسنده‌ای جهانی برای قشر ضعیف و مردم نادیده شده چین است که همین باعث شده او را صدای خاموش چینی‌ها خطاب کنند. او سال‌های سال تلاش کرد تا بتواند جایگاه خود را به عنوان یک نویسنده تثبیت کند و این سخت‌کوشی در نهایت او را به هدف بزرگ خود رساند و توانست جایزه نوبل ادبیات را در سال ۲۰۱۲ از آن خود کند.

آکادمی نوبل در سال ۲۰۱۲ اعلام کرد که این جایزه را به دلیل «واقع‌گرایی وهم‌آلود آمیخته با داستان‌های عامیانه و تاریخی» به این نویسنده اهدا می‌کند. رمان طاقت زندگی و مرگم نیست مصداق عینی این توصیف آکادمی نوبل است. مویان در این اثر ستوده‌شده که در بعضی صفحات به رئالیسم جادویی نزدیک می‌شود.

طاقت زندگی و مرگم نیست

داستان کتاب طاقت زندگی و مرگم نیست درباره خرده‌مالکی جوان  به نام شیمن نائو است که پس از استقرار حکومت کمونیستی و در جریان جنبش اصلاحات ارضی مائو در سال ۱۹۴۸، نه تنها از زمین و دارایی‌های خود مانند زمین و خانه محروم می‌شود، بلکه علیرغم اعتراضات شدید، به طرز وحشیانه اعدام می‌شود. او که از این بی‌عدالتی دلخور است به فرمانروا یاما که فرمانروای دوزخ است، اعتراض می‌کند و از او می‌خواهد که دوباره به دنیا بازش گرداند تا عمر نزیسته‌اش را زندگی کند، از این مقطع به بعد، داستان وارد فضای سوررئالیستی می‌شود؛ چون یاما، شیمن نائو را در قالب یک حیوان – الاغ – به دنیا باز می‌گرداند.

این‌بار او در جسم این حیوان اما با خاطراتی از زندگی انسانی به خانه خویش باز می‌گردد و آینده خانواده را پس از مرگ خود دنبال می‌کند. تا اینکه این الاغ باهوش و استثنایی را نیز می‌کشند و در جریان قحطی گوشتش را می‌خورند! شیمن نائو دیگر بار در قالب ورزا (گاو نر)، خوک و سگ به دنیا باز می‌گردد و هربار شاهد ماجراهایی است که برای انسان‌های داستان رخ می‌دهد.

تناسخ از اعتقادات ادیانی چون دائوییسم و بودییسم است و ریشه آن هندی است. بر مبنای تناسخ تمام هستی سایه یک ذات واحد است. روح انسان نیز سایه اوست و رستگاری انسان در رهایی از تولد دوباره یا تناسخ است. بر پایه این اعتقاد، روح انسان تا پیش از پاکی کامل بارها در بدن‌های مختلف به جهان باز می‌گردد تا بتواند به حقیقت مطلق بپیوندد. مویان نیز در کتابش که بدیع و سرشار از طراوت و طنز است از همین موضوع بهره برده است.

چیزی که اتفاق افتاده این است که زمین‌داری سخاوتمند در اوج شعله‌ور شدن آتش هرج‌ومرج سیاسی کشته شده و سپس ناباورانه در کالبد حیوانی باز زاده می‌شود. نویسنده نیز با استفاده از همین خط داستانی، تلاش دارد به عمق یک برهه سرنوشت‌ساز در تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورش نقب بزند. او با طنزی گزنده خاص خودش و با زنده کردن دوباره و دوباره شخصیت اصلی داستان تقریباً همه‌چیز را به سخره می‌گیرد: خشونت، دورویی و کینه‌ورزی آدمیان، فساد صاحبان قدرت و حتی غیاب عدالت در زندگیِ پس از مرگ.

در کنار زبان طنز و شیرین داستان، کتاب طاقت زندگی و مرگم نیست به شدت بی‌رحمانه و بی‌پرده‌ست. مرگ در کل رمان حضور دارد و بی‌رحمانه خود را به رخ مخاطب که او را فراموش کرده می‌کشد. نویسنده رمان  خود در رمان حضور دارد و خود را به تمسخر می‌گیرد. او در پایان رمان حضور فعال‌تری دارد. لن جیفن در کنار مویان و تجسدهای تناسخ یافته‌ی شیمن نائو راوی‌های رمان هستند. در نهایت شیمن نائو کینه فرمانده یاما را از دل بیرون می‌کند و این بار به عنوان انسان عصر جدید متولد می‌شود و داستان زندگی خود را می‌نویسد.

مویان هر آنچه در طول پنجاه سال – از سال ۱۹۵۰ الی ۲۰۰۰ – بر کشور چین گذشته است را در قالب داستانی طنز و شیرین روایت می‌کند، از به قدرت رسیدن کمونیسم تا آزمون و خطاهای مدیریتی و بلاهایی که در پی آن بر سر مردم و محیط زیست می‌آید. از فرهنگ و آداب و رسوم تا فرصت‌طلبی‌ها و رفتارهایی که مردم به آن‌ها متوسل می‌شوند تا از قافله‌ی روزگار عقب نمانند.

جملاتی از متن کتاب

داستانم از اول ژانویه ۱۹۵۰ شروع می‌شود. از دو سال پیش شکنجه‌های بی‌رحمانه‌ای به من داده‌اند که هیچ بنی‌بشری حتی تصورش را هم در اندرون دوزخ به خودش راه نمی‌دهد. هر بار که به دادگاه احضارم کرده‌اند، با لحنی موقر و تکان‌دهنده، غمگین و رقت‌انگیز ادعای بی‌گناهی کرده‌ام؛ صدایم در هر درز و شکاف تالار استماع فرمانروا یاما، مالک دوزخ، رخنه کرده و با پژواکی مواج برگشته است.

هرچه بی‌رحمانه‌تر شکنجه‌ام کرده‌اند، حتی یک کلمه نگفته‌ام پشیمانم. برای همین اسمم را گذاشته‌اند مرد آهنین.

نمی‌توانستم تصور کنم که اگر حالا تسلیم نشوم، این ماموران رشوه‌خوار دیگر چه شکنجه‌ای به من روا می‌دارند. با این همه اگر حالا تسلیم می‌شدم، آیا خشونت‌های قبلی را بیهوده تحمل نکرده بودم؟ تلاش کردم سرم را، که راحت کنده می‌شد، بلند کنم و در پرتو شمعدانی نگاه کردم و فرمانروا و قضات جهان زیرین را دیدم که دو طرفش نشسته‌اند و لبخند چرب به چهره دارند. خونم به جوش آمد. بروند به درک! به اقتضای موقعیت با خود گفتم بگذار مرا لای سنگ آسیاب آرد کنند، یا اگر بخواهند در هاون بکوبند و خمیر کنند، اما کوتاه نمی‌آیم.

مال‌اندوزی دشمن به بار می‌آورد و پخش کردن مال خوشبختی. تا می‌توانی از زندگی لذت ببر، هرجا توانستی کیف کن و ثروتت که به باد رفت، بخت بهت لبخند می‌زند

انقلاب‌ها جوامع را اصلاح می‌کنند، زن‌ها مردها را.

به سی چهل سال پیش که نگاه می‌کنیم، باید بفهمیم یک چیز باعث شده تا حال دوام بیاوریم: لازم نیست با دیگران کنار بیاییم، بلکه باید با خودمان کنار بیاییم.

مهم نیست درد و رنج چقدر عمیق باشد؛ در مقابل التیام‌بخش بزرگ زندگی یعنی زمان، روزی همه زخم‌ها بهبود می‌یابند.

شادی بی‌نهایت غم به بار می‌آورد؛ فواره که به اوج رسید، سرنگون می‌شود.

همه این‌طورند: از خطاهای ناچیز و غرابت‌های حقیر نفرت دارند، اما گناه‌های بزرگ و شنیع را می‌پسندند.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»

  رنج در قاب ذهنی آرتور شوپنهاور

معرفی کتاب «درباره‌ی رنج بشر»

  شهر فرنگ

کتابی درباره دوستی و عشق در دوران مدرن.

  همزادگان نادوسیده

نگاهی به کتاب «شاهنشاهی‌های جهان روا»

  اخلاق و الحاد

معرفی کتاب «اخلاق و دین»