img
img
img
img
img
دری در کار نیست و جستار مرد تنهای خدا

تنهاییْ تا ابد و دوباره زمین!

پدرام عسکری

آوانگارد: من نمی‌دانم در ذهن یک آمریکایی چه می‌گذرد. در ذهن او نیستم، امّا اطمینان دارم اگر خود اهل آن کشور بودم، به این‌که نام تامس ولف در فهرست پر‌شمار رمان‌نویسان انگلیسی‌زبان است افتخار می‌کردم. نویسنده‌ای که راوی عجیب‌غریبِ تنهایی، جدایی و دل‌خستگی انسان است. نویسنده‌ای که پیش از فرارسیدن چهل‌سالگی‌اش درگذشت و قَدر دیدنِ نثر قَدَرش را ندید.

خیالم از خواندنش راحت نیست!

«دری در کار نیست و جستار مرد تنهای خدا» از آن دست کتاب‌هایی است که یک کتاب‌فروش به‌سادگی و خیال راحت نمی‌تواند در دستان هر‌کسی بگذاردش. کتاب آن‌چنان دردناک و تنهاست که فقط خدا می‌تواند درد این تنهایی را بکاهد و فقط تنهایی‌کشیدگان‌اند که یارای درک آن را دارند. شاید آن دسته از مردم که متفرعنانه به مردمان دیگر می‌نگرند نیز گروه خوبی باشند برای آن‌که بخواهیم این کتابِ تامس ولف را بخوانند:

«قطعی‌ترین درمان تکبر تنهایی‌ست، زیرا ما که در قلب انزوا سکنی گزیده‌ایم همواره اسیرِ چنگالِ تردید در خویشتنِ خویشیم. همیشه در تنهایی‌ست که احساسِ شرم‌آورِ فرومایگی ناگه سربر‌می‌آورد تا ما را در سیلابِ زهر‌آگینی از هراس و ناباوری و درماندگی غرق کند، سلامت و اعتمادبه‌نفسمان را آلوده و فاسد کند و چشمه‌ی شادمانیِ پابه‌جای و سرمستانه را آلوده سازد.»

ولف در نوولای دری در کار نیست راوی لحظه‌هایی خاص از زندگی آدمی می‌شود که جدافتادگی‌شان را از گذشته درک می‌کنند. از جوهره‌ی زندگی آمریکایی زمانه‌ی خودش سخن می‌گوید و استعداد نابش را در معرض دید قرار می‌دهد. ولف در دری در کار نیست دست به تدقیقیعمیق در باب زندگی آدمی می‌زند و تنهایی و جدافتادگی از گذشته دو مسئله‌ی اساسی نوولایش را تشکیل می‌دهد. دری در کار نیست طعنه‌ای است به همین جداافتادگی از گذشته که نمی‌توان به آن بازگشت. گذشته‌ای که وقتی تماشایش می‌کنی، گویی رؤیایی است در کودکی که فقط لحظه‌هایی درخشان و چند لحظه‌ی تار و گنگ از آن به خاطرت می‌ماند. شاید هم به تماشای این گذشته دست نزنی؛ کنکاشی پرجنب‌وجوش را پیشه کنی و برای برگشتن به همان گذشته امیدوارانه تقلا کنی:

«ناگهان فهمیدم هر آدمی که گام بر زمین گذاشته در جست‌وجوی پدرش بوده و هست و پسر حتی آنگاه که پدر می‌میرد هم دیوانه‌وار کوچه‌پس‌کوچه‌های زندگی را در پی‌اش می‌گردد و هرگز امید نمی‌بُرَد و چنین حس  می‌کند که روزی دوباره سیمای پدرش را خواهد دید.»

مرد تنهای خدا

جستار مرد تنهای خدا پیش‌از دری در کار نیست آمده. خواننده را آماده‌ی رفتن به مصافِ تنهایی و جداافتادگی دری در کار نیست می‌کند و حال‌وهوای خاص خودش را نیز بر ذهن تحمیل می‌کند. شاید برای برخی حتی جستار در قیاس با نوولا به‌یادماندنی‌تر باشد و چیزی را در آن جست‌وجو کنند که نوولا شاید نتوانسته به همان راحتی بیانش کرده باشد. در مرد تنهای خدا لحن شاعرانه‌ی وُلف در خدمت تنهایی قرار می‌گیرد و عظمتی غریب به چهره‌ی تنهایی می‌بخشد. این عظمت در جایی که ولف از کتاب‌های ایوب یا مزامیر اشعیا و سلیمان سخن می‌گوید منتهای درجه‌ی خویش را در معرض دید می‌گذارد:

«وقتی کتب عهد جدید را می‌خوانیم بیشتر حیرت می‌کنیم از وحدتِ کامل و سازنده‌ی این تصویرِ تنهایی انسان در کتب عهد عتیق. چون درست همان‌طور که عهد عتیق به سرگذشتی از حیاتِ توأمِ با تنهایی بدل می‌شود. عهد جدید، با همان وحدتِ اعجاب‌آور و پیوسته، به سرگذشتِ حیاتِ توأم با عشق بدل می‌شود.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»

  رنج در قاب ذهنی آرتور شوپنهاور

معرفی کتاب «درباره‌ی رنج بشر»

  شهر فرنگ

کتابی درباره دوستی و عشق در دوران مدرن.

  همزادگان نادوسیده

نگاهی به کتاب «شاهنشاهی‌های جهان روا»

  اخلاق و الحاد

معرفی کتاب «اخلاق و دین»