کافه بوک: آثار گی دو موپاسان به این شکل نیستند که همینطوری عادی خوانده شوند و بدون فکر از روی آن عبور کنید. نوشتههای این نویسنده فرانسوی هول و ولایی در دل خواننده ایجاد میکند که نیاز به تفکر و درک دارد. نه، داستان او شامل نکتهپردازیهای دقیق و توصیفات خیالانگیز میشود که هدفشان تاثیرگذاری بر مخاطب است و کتاب تپلی نیز از این موضوع مستثنی نیست.
آثار موپاسان دریچههای زمانند. اگر از ابتدا با دقت و احساس خوانده شود، ناگهان خود را در پاریس قرن ۱۹ مییابی که دلت به حال زنی شکست خورده میسوزد و از مردی رند متنفری! یا در چمنزاری میان رشتهکوههای سبز، خیره به اسبی مینگری که گرسنه است و گویا تو با زجر کشیدن او بیقرار و بیقرارتر میشوی.
گی دو موپاسان ۴۳ سال زیست و در این مدت حدود ۳۰۰ داستان کوتاه، شش رمان، سه سفرنامه، یک مجموعه شعر و مجلدی حاوی چند نمایشنامه نوشت. وی در کنار استاندال، بالزاک، فلوبر و زولا یکی از بزرگترین داستاننویسان قرن نوزدهم فرانسه به شمار میرود. در ایران نیز موپاسان را به واسطه داستان کوتاه بیشتر میشناسند و کتاب تپلی و بیست داستان دیگری که در این کتاب آمده است، شاید بهترین نمونه از داستانهای کوتاه موپاسان باشند.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان یک زندگی – اثر گی دو موپاسان ]
داستان تپلی در فرانسه زمان جنگ جریان دارد، درست زمانی که آلمانیها وارد شهر شدهاند و به سان فاتحان در شهر حضور دارند. آنها از این خانه به آن خانه میروند و دستشان به هرچیزی که برسد سهم خود را از آن برمیدارند، چرا که پس از تهاجم نوبت به تصرف میرسد. فرانسویان نیز به دلیل نزاکتشان لازم است به فاتحان محبت کنند! یا شاید با این کار بعدها مورد حمایت همین نظامیها قرار گیرند و زندگیشان بچرخد!
اما در این میان، برخی تصمیم میگیرند شهر را ترک کنند و از خانه و کاشانه خود که در اختیار دشمن است، چشم پوشی کرده و مسیر بیبازگشتی را طی کنند. چشم داشتن به دست دشمنی که شاید به شما رحم کند برای این دسته بسیار گران است. بنابراین جمعی کوچک در یک روز برقی سوار بر دلیجان میشوند تا سفر خود را آغاز کنند.
در میان همسفران زنی بدکاره نیز حضور دارد. تپلی نامی است که به او دادهاند. تپلی زنی است هرجایی و گمشده که علیرغم این، واجد صفاتی انسانی است. در این داستان میبینیم تپلی با همه انحطاطش چگونه بر طبقهای سودجو که وطن را از پس جنگ مثل طعمهای در چنگ دارند، برتری دارد. داستان نقد طبقهای است که نهآنچنان بیتعلق و ازخودگذشتهاند و نه آنچنان بیچشمداشت به تغییر وضعیت. پس در موقع خود پای بر هر ارزشی میگذارند و وطن و هموطنان خود را خُرد میکنند.
در وصف تپلی از متن کتاب چنین آمده است:
زن، یکی از آن بدکارهها بود و به دلیل چاقی زودرسش به او تپلی میگفتند. قدکوتاه بود و گرد و قلمبه، با انگشتان فربهی که سرِ هر بند به هم فشرده بودند، درست مثل سوسیسهای کوچک. پوست صافی داشت. صورتش چون سیب سرخ بود، چون غنچه گلی که بخواهد بشکفد. بالای صورتش، دو چشم سیاه زیبا بود که مژگان بلند و پرپشتش بر آن سایه انداخته بودند. پایین صورت، دهانی بود دلفریب، کوچک و نمناک بهر بوسیدن، آراسته به دندانهای ریز و درخشان.
در مسیر، افسری پروسی راه را بر این دسته میبندد و درخواست دارد تپلی شبی را با او بگذراند. در غیر این صورت اجازه ادامه سفر را به هیچکس نمیدهد. این موضوع مجادلهای فکری بین مسافران ایجاد میکند که تپلی باید چهکار کند؟ آیا باید تپلی که بدکاره است، خود را فدا کرده و آنان را نجات دهد و یا حق انتخاب دارد که افسر پروسی را همراهی نکند؟ شرم و بیزاری از یک پروسی مانعی است که تپلی نمیتواند از آن عبور کند اما در طرف مقابل همگان فکر میکنند که هدف، وسیله را توجیه میکند.
این نقطه دقیقاً جایی است که موپاسان داستان را بیرحمانه ادامه میدهد و خواننده باید با او همراه شود تا به انتهای داستان برسد. موپاسان در همین داستان کوتاه شما را با ذات پلید انسان و تاریکیهای شخصیت او آشنا میکند و ممکن است خواننده به هیچ عنوان کلمات نویسنده را دوست نداشته باشد، اما موپاسان حقایق را بدون توجه به احساسات خواننده بیان میکند.
همانطور که اشاره شد، در داستان اول ذات بد انسان به نمایش گذاشته میشود. در داستان دوم بزرگترین ویرانگر رویاها یعنی شوپنهاور مرکز توجه است. در داستان دیگر خیانت یک زن روایت میشود و در دیگری از شکل و وضعیت «سبیل» سخن گفته میشود و اینکه سبیل فرانسوی چگونه است و چگونه باید باشد!
فهرست داستانهای کوتاه کتاب تپلی عبارت است از: تپلی – کنار مرده – گلخانه – سبیل – دوئل – رفیق پسیانس – ضیافت – انتقام – کینه جو – انتظار – اولین برف – کوکو – رز – حامی – گردنبند – خوشبختی – گیسو – جنایت از نظر بابا بنیفاس – تخت شماره ۲۹ – اعتراف – جهیزیه.
مردم شهر در اتاقهای تاریکشان به جنونی گرفتار آمده بودند که از بلایای بزرگ طبیعی و زمینلرزههای مرگبار به انسان دست میدهد و در برابرشان دانایی و توانایی راه به جایی نمیبرند. چون هرگاه نظم موجود به هم بریزد، امنیت از میان برود و هر آنچه در پناه قوانین بشری و طبیعی است دستخوش وحشیگری ظالمانه و نابخردانه شود، همین احساس در آدمی پدید میآید.
اگر میخواین از کسی انتقام بگیرین که به شما بدی کرده، کار بدی میکنین. چون شما رو محکوم میکنن. ولی وقتی جوونای ما رو مثل حیوون با تفنگ میکشن، کار خوبیه. چون به هر کی بیشتر آدم بکشه مدال میدن. راستش، من که اصلاً سر در نمیارم.
همه چنان در تدارک دوره کردن تپلی بودند که گویی میخواستند دژی تسخیرناپذیر را محاصره کنند. هر کس در این فکر بود که چه نقشی ایفا کند، چه دلایلی بیاورد و چه ترفندی بزند. برای آنکه این دژ زنده را وادارند که در به روی دشمن بگشاید، نقشه کشیدند که چگونه یورش برند، خدعه کنند و شبیخون بزنند.
چه معترض باشیم چه آزرده، چه منزجر باشیم چه شیفته، شوپنهاور مهر تحقیر و یاس بر بشریت زده است. این کامجوی فاسد ایمان و امید و شعر و آرزو را زیر و رو کرده، شور و شوق را از بین برده، اعتماد را نابود کرده، عشق را کشته، آیین زندوستی را برانداخته، امید دلها را به باد داده، بزرگترین گامی را که در راه شکاندیشی میتوان برداشت برداشته، همه چیز را به سخره گرفته و از درون تهیشان کرده. همین امروز هم کسانی که از او بیزارند، برخلاف میلشان، بخشهایی از اندیشههایش را در ذهن دارند.
وقتی سبیل را میزنند مثل آن است که درختان کنار چشمه را، که باید زیرشان آب نوشید و خوابید، بزنند.
بگو ببینم، حالا چظور میفهمیدی که دوستت دارن؟ -خب، مثل بقیه مردا وقتی عاشق میشن احمق میشن.
هر مردی آدمو دوست داشته باشه، آدم احساس غرور میکنه، حالا هرکی میخواد باشه.
هیچوقت افسوس هیچی رو نخوردم. غمگین و شگفتزده از نیروی عشق، تحسینش کردم.
گذشته مجذوبم میکند، حال میترساندم، آینده هم مرگ است.
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»
معرفی کتاب «دربارهی رنج بشر»
کتابی درباره دوستی و عشق در دوران مدرن.
نگاهی به کتاب «شاهنشاهیهای جهان روا»
معرفی کتاب «اخلاق و دین»