img
img
img
img
img
فیلسوفان سکولار

در میان اندیشه‌های نیچه، هیوم، اسپینوزا و دیگران

گسترش: کتاب «فیلسوفان سکولار» نوشته‌ی لوئیس وایت‌بک به همت نشر پیله به چاپ رسیده است. کلمه‌ی سکولار به دنیایی اشاره دارد که از دنیای کلیسا کاملاً متمایز است. در فرهنگنامه، سکولار «بدون محدودیت و تعهدات صومعه» تعریف شده است. مذهبیون اعتقاد دارند که از این اصطلاح سوءاستفاده می‌شود. فلسفه‌ی سکولار، بدین معنی است که فلسفه نسبت به دیدگاه‌های مذهب رایج و مستقر مستقل و خودآیین است. این فلسفه همانی نیست که در قرون وسطی تعهد داشت به‌طورضمنی یا در ملاء عام نتایج مجاز مذهب را، که از پیش درستی آن را سرپرستان کلیسا ضمانت کرده بودند، حقیقت شمرد. فلسفه‌ی سکولار لزوماً ضدمذهب نیست؛ نتایج برآمده از آن حتماً مخالف باورهای مذهبی نیست، ولی اگر نتیجه‌گیری فلسفه‌ی سکولار نسبت به باورهای مذهبی واگرایی داشته باشد، او نخواهد گفت: «من باید اشتباه کرده باشم.» ولی خواهد گفت: «بدا به کسانی که این موضوع را کامل بررسی نکرده‌اند و براساس ایمان مطلبی را پذیرفته‌اند که بررسی فلسفی من نشان از کاذب بودن آن می‌دهد.»

فکر فیلسوف به‌ندرت از باورهای محیطی که پرورش یافته به‌طور کامل جدا می‌افتد. فیلسوف نشان از اقلیم فکری دارد که در آن زندگی می‌کند و اغلب در باورهای مذهبی و مشکلات معاصر خود شریک است. سکولاریسم او حاضر بوده و غایب نیست، بلکه متعین و درجه‌بندی شده است. کسانی که آگاهانه تلاش می‌کنند که مستقل باشند، دیر یا زود باید قبول کنند که دامنه‌ی اندیشه‌ی آن‌ها به آن آزادی که آن‌ها امید داشتند نیست. اگر آن‌ها این را نپذیرند، زندگی‌نویسان ایشان به این مطلب اشاره خواهند کرد که به چه اندازه تحت نفوذ شرایط مذهبی‌شان بوده‌اند، حتی زمانی‌که نظرشان به‌طور مشخص ضد مذهب بوده است.

هرقدر هم فیلسوف سکولار باشد ـ حتی هر چقدر هم ضد مذهب شود ـ رابطه‌ی سنتی استواری بین فلسفه‌ی او و رفتار و کردار افراد مذهبی وجود دارد. فلسفه یک دستگاه باور انحصاری و ویژه‌ی متفاوت با سایر رشته‌های دانش نیست، بلکه چونان نگرش ذهنی و علمی برای پاسخ به پرسش‌های بنیادین ـ هرکجا که پدیدار شوند ـ است. موضوع فلسفه یا اهداف آن کل تجربه‌ی انسان است. بنابراین فلسفه با علم، اخلاق، تاریخ، هنر، سیاست و مذهب ارتباط مستقیم دارد. از آنجا که باورهای مذهبی، پیوند احساسات شخص مذهبی با حقیقت غائی و منبع هستی و سرنوشت اوست، موضوع تفکر مذهبی و فلسفی حداقل در پاره‌ای موارد هم‌پوشانی دارند.

هیچ‌کس نمی‌تواند تمام تجربه‌ی بشری را کاوش کند؛ هر فیلسوفی فقط یک بخش از آن را که مورد علاقه و برایش مهم است دنبال می‌کند. آنگاه، او بقیه‌ی تجارب را نسبت به آن تعبیر می‌کند. در این کتاب، به شش فیلسوف شناخته شده (اسپینوزا، هیوم، کانت، نیچه، جیمز و سانتایانا) که افکار و نظرات آنان به مسائل روز ما نیز ارتباط تنگاتنگ دارد، پرداخته شده است.

قسمتی از کتاب فیلسوفان سکولار:

و نیچه گفت: من انسان نیستم، من دینامیتام.

فریدریش نیچه که از سال ۱۸۴۴ تا ۱۹۰۰ زندگی می‌کرد، در گروه فلاسفه‌ی ما سخت‌ترین و آسان‌ترین است، بسیار سخت فهمیده می‌شود و خیلی آسان بد تعبیر می‌شود. بااین‌حال او آسان‌فهم‌ترین است: سخنان نیش‌دارش، اشاره‌های شاخص روشنش، قلمبه‌پراکنی‌اش، اشعار و اشعار ـ نثرهای نیرومندانه‌اش، خواندن او را یک تجربه فراموش‌ناکردنی می‌کند. فراموش‌ناکردنی، ولی خیلی سخت هضم‌شدنی. خواننده باید ابزار تفسیر متنوع را که نیچه نام دارد با خود بیاورد یا باید یکی را از مفسران وام بگیرد. جورج مورگان گفت نیچه مانند پولس قدیس است که «همه‌چیز برای همه‌کس» دارد؛ یا خواننده می‌تواند یکی از مفسران را، که نیچه را یک نمونه‌ی اولیه‌ی نازی یا مسیحی مرموز، هیچ انگار یا رو به انحطاط، دارونیست یا ضد دارونیست، نیچه جنتلمن یا نیچه جانورخوی یا نیچه حکیم یا نیچه دیوانه قلمداد کرده‌اند برگزیند. واقعیت تراژیک مجنون‌شدن نیچه راه‌دست مناسب کوچک کردن بخشی از کارهایش شده است به‌طوری که خواننده‌ای که به دیوانگی او متقاعد شده آن را زننده می‌یابد.

اصول مفاهیم فلسفه‌ی او، آن‌طور که من درک می‌کنم دو چیز است: پاکی و معصومیت هستی و اراده‌ی معطوف به قدرت.

بی‌گناهی هستی آموزه‌ای است که قصد دارد بگوید تمام مقولات اخلاقی ما، مانند خیر و تکلیف، مخلوق انسان است، یکسره انسان ـ آن‌ها مفاهیمی نیستند که جهان را توصیف می‌کنند که در آنجا چه چیزی هست، بلکه بر سرزنش ضمنی جهان دلالت دارند. نیچه خودش را بی‌اخلاق نامید. منظورش این بود که نطفه‌ی مفهوم جهان او با پیش‌داوری اخلاقی آلوده نشده است. او فکر کرد که مهم‌ترین واقعیت‌های لایه‌ی زیرین تمام داوری‌های اخلاقی را فهمیده است و این لایه‌ها نشان داده‌اند که داوری اخلاقی نامشروع و گستاخ است. به همان ترتیب که ما قهوه‌ی بدون کافئین و سیگار بدون نیکوتین داریم، نیچه ادعا کرد که در او ما فلسفه‌ی بدون مورالین داریم که به وسیله‌ی اسید مورالیک سمی نشده است. غیر اخلاق‌گرایی بدین‌منظور نیست که جهان اخلاقاً بد است فقط بدین خاطر که گفته می‌شود اخلاقاً خوب نیست؛ بلکه بدین معنی است که جهان با مفهوم نیک و بد ما بیگانه است. جهان «فراسوی نیک و بد» است. قضاوت اخلاقی تحریف واقعیت است. داوری کردن در مسائل اخلاقی یک پدیده‌ی طبیعی برخاسته‌ی اخیر تحول است که برای انضباط شخصی و دست‌آوردهای فرهنگی لازم است؛ ولی پدیده‌ای است که می‌توان آن را بدون اینکه فرض کنیم نیک و بد قدرت عینی جهان هستند توضیح داد، و ما می‌توانیم فراتر از آن با دست‌یافتن به دومین بی‌گناهی رشد کنیم، یک نوزایی که با بچه نمادین می‌شود، بچه‌ای که جهان‌بینی او هنوز با فرهنگ اخلاقی تاب برنداشته و معیوب و لکه‌دار نشده است.

فیلسوفان سکولار را هِنری مَلکمی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۸۰ صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»