img
img
img
img
img
پاریس ۱۹۱۹ نوشته‌ی مارگارت مک‌میلان

خواب‌گردهایی بی‌اراده

پدرام عسکری

آوانگارد: کنگره‌ی وین صلحی یک‌صدساله به اروپا داد. قاره‌ی سبز، که مظهر دموکراسی در جهان به شمار می‌رفت، در کل قرن نوزده تقریباً جنگی بین کشوری به خود ندید و صلحی نسبتاً پایدار را دید. صحنه‌های سیاسی و اجتماعی‌ای که از قرن نوزدهِ اروپا به یاد مانده عمدتاً معطوف به انقلاب‌های ۱۸۴۸، کمون پاریس یا استقلال آلمان و ایتالیا در ۱۸۷۱ و تقابل سیستم‌های بیسمارک و دلکسه است. اما در پسِ پرده‌ی این صلح نسبی، اروپا هرچقدر که به سال‌های قرن بیست نزدیک‌تر می‌شد، بیشتر و بیشتر مستعد درگیر شدن با جنگ می‌شد. و در‌نهایت، همان شد که باید می‌شد. در ۱۹۱۴، پرنسیپ با گرفتن جانِ فرانتس فردیناند جرقه‌ی آغاز جنگی بزرگ را زد. اتریش به صربستان اعلان جنگ داد و از همان روز چهره‌ی سراسر قرن بیستم تغییر کرد.

«شاید هیچ‌کس تصور نمی‌کرد ماجراجویی چند نفر که درروز ۲۸ ژوئن سال ۱۹۱۴، ولیعهد اتریش رادر سارایوو به قتل رساندند، به جنگ مرگباری منتهی شود که قارۀ‌ی اروپا و بخش‌های عظیمی از جهان را به کام خود بکشد: جنگی که میلیون‌ها کشته و زخمی و معلول برجای گذاشت و اقتصاد بسیاری از کشورها را نابود کرد. سرعت رخدادها به‌اندازه‌ای بود که تلاش‌های دیپلماتیک راه به جایی نبرد و در‌نهایت، مجموعه‌ای از ضعف‌های نظام کهن که روابط کشورها را تنها بر‌اساس قدرت کشور‌گشایی و اتحادهای دوجانبه و چندجانبه و معاهدات پنهانی شکل می‌داد، همراه‌با محاسبات اشتباه، سردرگمی، و بدفهمی که عدم شفافیت به آن دامن می‌زد رهبران کشورها را همچون خوابگردهایی بی‌اراده به دام جنگ کشاند

جنگ تمام شده، مک‌میلان به بعد از جنگ می‌پردازد

پاریس ۱۹۱۹ کتابی است درخصوص پس از جنگ جهانی اول. فصل اولش، “وودرو ویلسون به اروپا می‌‌آید”، اتکایش را در جایی قرار می‌دهد که همه‌ی جهانیان در تب‌و‌تاب‌ صلحی هستند، صلحی که اجازه‌ی سوگواری و باز‌سازی را به آنان می‌دهد:

«در چهارم دسامبر ۱۹۱۸، کشتی جورج واشینگتن همراه‌با هیئت امریکایی از نیویورک به‌سوی کنفرانس صلح حرکت کرد. توپ‌ها به‌احترام هیئت شلیک کردند، مردم در کنار اسکله فریاد شادی سردادند، قایق‌های یدک‌کش سوت خود را به صدا در‌آوردند، هواپیماها و بالن‌های ارتش نیز بالای سر جمعیت چرخ می‌زدند

شیوه‌ی روایت مارگارت مک‌میلان جزئیاتی دقیق از فضای حاکم بر پاریسِ ۱۹۱۹ را در اختیار مخاطبان قرار می‌دهد. مک‌میلان گزارشی مبسوط و کامل از تلاش‌های دیپلمات‌ها را در طی یک سال در پاریس به دست می‌دهد و انگیزه‌های طرف‌های این مذاکرات برای کسب صلحی پایدار نشان می‌دهد. برای مک‌میلان پاریسِ ۱۹۱۹ لحظه‌ای مهم از تاریخ است. در این زمان و مکان ملت‌ها هستند تا از آبروی خود دفاع کنند، مشکلات گذشته را سامان ببخشند و دروازه‌ای تازه به‌سمت آینده‌ی صلح‌آمیز بسازند. اما این معاهده دقیقاً چطور می‌خواهد اولین خشت‌های ساختن این دروازه را بگذارد؟

شاید نقش اول کتاب مک‌میلان ویلسون باشد

اصول چهارده‌گانه مجموعه‌ای از اصول بود که وودرو ویلسون در سخنرانی خود در کنگره‎ی ایالات متحده در ژانویه‌ی ۱۹۱۸ بیان کرد و هدفش ارائه‌ی طرحی برای مذاکرات صلح پس از جنگ جهانی اول بود. مک‌میلان در‌خصوص چگونگی درکِ نکاتِ این اصول در نزد دیگر رهبرانِ حاضر در کنفرانس صلح پاریس تدقیق می‌کند. مثلاً، مک‌میلان دو اصل “دیپلماسی باز” و “حق تعیین سرنوشت” را که در مجموعه‌اصول ویلسون آمده را مورد بررسی قرار می‌دهد.

«از میان همه‌ی ایده‌هایی که ویلسون به اروپا آورد، مفهوم حق تعیین سرنوشت یکی از بحث‌انگیزترین و مبهم‌ترین مفاهیم بود و هنوز نیز چنین است. در طول کنفرانس صلح، رئیس هیئت امریکا در وین بار‌ها از پاریس و واشینگتن درخواست کرد درباره‌ی این عبارت توضیح دهند ولی هیچ پاسخی نگرفت. درک منظور ویلسون هرگز ساده نبود.»

بخش اعظمی از فصل اول کتاب، که فصل مهمی است برای درک شرایط سال ۱۹۱۹ در پاریس، درمورد ویژگی‌های وودرو ویلسون است. رئیس‌جمهوری که در آمریکا در حال کنار گذاشتن دکترین مونرو بود و نقش اول مذاکرات صلح پاریس ۱۹۱۹ را ایفا می‌کرد. مک‌میلان در پاراگرافی در نخستین فصل کتاب می‌نویسد:

«در آن زمان انتخاب‌های ویلسون در آمریکا هیاهویی به پا کرد و بحث‌هایی برانگیخت که هنوز هم ادامه دارد. ویلیام تافت در آن باره گفت: «یک مشت آدم کم‌ارزش.» «قسم می‌خورم هیچ آبی از آنها گرم نمی‌شود.» ویلسون مخصوصاً به جمهوری‌خواهان که اکثراً حامیان پر ‌شوروشوق جنگ بودند و بسیاری از آنها اکنون در رؤیای جامعه‌ی ملل او سهیم بودند اعتنایی نکرد.»

شاید ویلسون نقش اول کتاب مک‌میلان باشد. مک‌میلان ورود او به پاریس را موفقیتی بزرگ قلمداد می‌کند و از شوق و شور مردم برای حضور او در پاریس می‌نویسد. مارگارت مک‌میلان در طی همین توضیحات است که دست به کار دیگری نیز می‌زند. وی شیوه‌ای روایی شبیه به باربارا تاکمن می‌گیرد و فضای پاریس را به‌خوبی می‌سازد تا بستری خوب باشد برای خواننده در فصل‌های آتی کتاب. مک‌میلان، همان‌طور که گفته شد، پاریسِ سال ۱۹۱۹ را لحظه‌ای تاریخی می‌دانست که در دل آن آرمان‌های ویلسون زاییده شد، آرمان‌هایی را  که زایش سازمانی تأثیر‌گذار نوید می‌دادند.

 مشکلات عدیده

«ساکنان بالکانی بسیاری از افرادی را که در پاریس بودند گیج و سردرگم کرده بودند.»

اما مذاکرات صلح تنها معطوف به ویلسون و ایده‌هایش نبود. هنوز هم بحث بر سر بالکان ادامه داشت، مسئله‌ی آلمان لاینحل بود، مجارستان و لهستان محل سؤال‌های بسیاری بودند و شرق  آسیا و خاورمیانه هم نیاز به گفت‌وگو داشتند. دو فصل بالکان و آلمان از اهمیت بیشتری نیز برخوردارند. بالکان در این دوره منطقه‌ای مورد مناقشه بود. اختلافات ارضی، آرمان‌های ناسیونالیستی و تنش‌های قومی از اهم معضلاتی بود که بالکان با آن درگیر بود و در آن زمان چشم مردم این ناحیه به دیپلمات‌های حاضر در مذاکرات صلح بود. آلبانی، رومانی، صربستان، مونته نگرو، یونان و بلغارستان کشورهایی بودند که خواهان استقلال بودند و نیاز داشتند تا در همین مکان و زمان این مهم را کسب کنند.

«مردمان بالکان علاوه‌بر صرب‌ها، کروات‌ها، اسلوون‌ها، آلبانیایی‌ها، بلغارها و مقدونیه‌ای ها و یونانی‌ها (که ترجیح می‌دادند خود را نژادمدیترانه‌ای بدانند) و برحسب تعریفی که ارائه می‌شد، رومانیایی‌ها (که ترجیح می‌دادند از نیاکان رومی خود سخن بگویند) را نیز شامل می‌شد و اقلیت‌های دیگری را نیز در بر می‌گرفت که از رخدادهای گذشته برجای مانده بودند. بازرگانان یهودی سارایوو، مستعمرات ایتالیایی در ساحل دالماتی، نوادگان مهاجر‌نشین‌های آلمانی در شمال، و ترک‌ها در جنوب نیز بخشی از واقعیت بالکان بودند.»

از طرفی، به‌عنوان محوری‌ترین بازنده‌ی جنگ، آلمان نقش اساسی‌ای در مذاکرات ۱۹۱۹ ایفا نکرد. در واقع آلمان بیننده‌ی تام‌وتمام این مذاکرات بود و محکوم به پذیرش مفاد برآمده از دل مذاکرات بود. مک‌میلان کاوش ژرفی در‌مورد اینکه چگونه تصمیمات اتخاذ‌شده در این کنفرانس نه‌فقط بر این مناطق خاص بلکه بر روابط بین‌الملل به‌نحو گسترده‌تری تأثیر‌گذار بود سخن می‌گوید. او به موضوعاتی مانند حق تعیین سرنوشت برای ملل اروپای، از‌جمله کشورهای بالکان، سیاست موازنه‌ی قوا، رقابت‌های ملی بین کشورهایی مانند صربستان و بلغارستان و مسائل ارضی در‌مورد مرز‌های آلمان پس از جنگ جهانی اول می‌پردازد.

از «ببر» غافل نشویم!

ژرژ کلمانسو، نخست‌وزیر وقت فرانسه، یکی از رهبران کلیدیِ درگیر در مذاکرات صلح بود. در نزد مک‌میلان کلمانسو سیاست‌مداری زبده است که نقشی کلیدی در تحقیر آلمان در مذاکرات صلح داشت. کلمانسو هدفش در این مذاکرات این بود که اطمینان حاصل شود که آلمان به‌خاطر نقش خود در جنگ جهانی اول مجازاتی سخت گردد. وی کاملاً بر این باور بود که آلمان باید مسئولیت شروع جنگ و ایجاد ویرانی‌های عظیم و عواقبش را بر عهده بگیرد. کلمانسو از غرامت‌های سخت علیه آلمان دفاع می‌کرد و در پی آن بود تا از طریق فشار بر اراضی مرزی آلمان این کشور را بیشتر در تنگنا قرار دهد. آنچه که در‌خصوص کلمانسو در پاریس ۱۹۱۹ مک‌میلان به چشم می‌آید سخت‌گیری بیشتر وی بر آلمان نسبت به دیوید جرج لوید و وودرو ویلسون است. تأکید کلمانسو در این مذاکرات بر حصر تمام‌عیار آلمان بود؛ محدودیت سخت نظامی بر آلمان، درخواست غرامت مالی بسیار زیاد و فشار بر مسائل مرزی آلمان ازجمله نکاتی بود که کلمانسو روی آن تأکید می‌کرد و از چشم مک‌میلان نیز دور نمانده است. مک‌میلان با طرح رویکرد خشن کلمانسو برعلیه آلمان نشان می‌دهد چرا کلمانسو را «ببر» می‌نامیدند. وی توضیح می‌دهد که کلمانسو چگونه از نزدیک درگیر ویرانی‌های کشورش شد و حال چرا او چنین بر امنیت فرانسه تأکید دارد. همچنین مک‌میلان انتقاداتی که به کلمانسو درخصوص مشی‌اش در مذاکرات شده را فراموش نمی‌کند. افشین خاکباز، مترجم کتاب، در مقدمه‌ای که نوشته است چنین می‌گوید:

«رهبرانی که کنفرانس صلح پاریس را رقم زدند نیز تافته‌ی جدابافته‌ای نبودند و نمی‌توان حاصل کار آنان را عاری از اشتباه، یا یک‌سره اشتباه دانست. آن‌ها بیش و پیش از هر‌چیز به منافع کشورهای خود می‌اندیشیدند و هرگاه اصول مورد ادعایشان که در چارچوب اصول چهارده‌گانه‌ی ویلسون تبلور یافته بود با منافع ملی‌شان کمترین تضادی داشت، بی هیچ تردیدی اصول را فدای منافع می‌کردند.»

همچنین در پیش‌گفتاری که ریچارد هالبروک بر کتاب نوشته است، و در آن تصریح می‌کند که این مذاکرات صلح شکست بوده است، درمورد کلمانسو چنین آمده:

«ژرژ کلمانسو که رفتار او نیز در این شکست مؤثر بود، پیش‌بینی کرد که نمی‌توانم بگویم بحرانی که آغاز شده چند سال، و شاید چند قرن، ادامه خواهد داشت. درست است، این معاهده، بار مشکلات و شوربختی و دشواری‌هایی را بر ما آوار می‌کند که سالیان متمادی ادامه می‌یابد.»

مارگارت مک‌میلان

مارگارت مک‌میلان، متولد ۱۹۴۳، مورخ کانادایی و استاد دانشگاه آکسفورد است. تخصصش تاریخ روابط بین‌الملل است و بیشتر تمرکز نیز روی مسائل جنگ جهانی اول معطوف شده. در ایران از مک‌میلان دو کتاب ترجمه شده است. یکی کتاب پاریس ۱۹۱۹ که نشر نو چاپش کرده و دیگری جنگ‌های چگونه ما را تغییر دادند است که نشر کتاب پارسه آن را چاپ کرده است. مک‌میلان پاریس ۱۹۱۹ را نخستین بار در ۲۰۰۱ منتشر کرد در آن از واقعه‌ای حرف زد که نقشی اساسی بر جنگ جهانی دوم داشت و سختی‌های بسیاری را بر مردمانی تحمیل کرد و سازنده‌ی عقده‌های آنها شد. مک‌میلان از مثلث لوید، ویلسون و کلمانسو می‌گوید، مثلثی که نادانسته، یا شاید دانسته، مثل خواب‌گردهایی بی‌اراده مسیر تحصیل خواسته‌های ملت‌هایشان را رفتند و سر آخر جز فاجعه از دل مذاکراتشان برنخاست.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»