img
img
img
img
img

روان‌کاوی به روایت مدرسه‌ی دوباتن

روان‌کاوی به روایت مدرسه‌ی دوباتن

گسترش: «روان‌کاوی به روایت مدرسه‌ی دوباتن» کتابی است که نشر کرگدن آن را با ترجمه‌ی محمود مقدسی به چاپ رسانده است. تقریباً همه‌ی ما، از وقتی به یاد می‌آوریم، کم یا زیاد با پرسش‌هایی درباره‌ی خودمان روبه‌رو بوده‌ایم: چرا این احساس را دارم؟ چرا آن کار را کردم؟ چرا آن چیز را می‌خواهم؟ چرا آن فرد را دوست دارم؟ بودن با چه کسی حال مرا بهتر می‌کند؟ چرا با اینکه همه‌ی تلاشم را می‌کنم، در عشق شکست می‌خورم؟ چرا از فلان چیز می‌ترسم؟ چرا مضطرب یا غمگینم؟ چرا نمی‌توانم شاد باشم؟ چرا اشتباهاتم را تکرار می‌کنم؟ چرا بی‌آنکه دلیلش را بدانم خودم یا دیگری را اذیت می‌کنم؟ چرا احساس گناه دارم؟ و… گاهی این پرسش‌ها بیشتر از جنس کنجکاوی‌اند و تلاش برای پاسخ ‌دادن به آن‌ها نیاز ما را به خودشناسی برآورده می‌کند و گاهی آن‌قدر ضرورت پیدا می‌کنند که ناگزیر می‌شویم به هر طریق راهی برای پاسخ‌دادن به آن‌ها پیدا کنیم. هرچه هست، در تلاش برای پاسخ‌ دادن به این سؤالات، اغلب به این نتیجه می‌رسیم که احتمالاً چیزهایی دور از دسترس، گنگ یا معماگون درباره‌ی ما وجود دارند و تنها با فهمیدن آن‌هاست که می‌توانیم راهی برای پاسخ دادن به این سؤالات پیدا کنیم.

روان‌کاوی یکی از قلمروهایی است که در دوران جدید، نوید پاسخ ‌دادن به بعضی از این پرسش‌ها یا لااقل افکندن نوری بر آن‌ها را به ما می‌دهد. روان‌کاوی دانشِ سخن‌گفتن از همان امورِ گنگ و معماگون است. این دانش از رفتار و گفتارِ آشکار و تجربه‌ی خودآگاهی فراتر می‌رود و با کنکاش در ناخودآگاه می‌کوشد جهانِ تجربه‌های ما انسان‌ها را قابل‌فهم‌تر کند و امکان‌هایی را برای تغییر پیش رویمان قرار دهد.

این کتاب صرفاً مقدمه‌ای کوتاه و آسان‌یاب برای آشنایی اولیه با روان‌کاوی است و نه چیزی بیش از آن. اغلب مفاهیم مطرح‌شده در اینجا ارزشِ پیگیری بیشتر و مطالعه‌ی عمیق‌تر را دارند. در این کتاب تمرکز بیش از هر چیز بر روان‌کاوی به‌مثابه شیوه‌ای برای درمان است و به تناسب، صحبت از نظریه‌ی ذهنِ روان‌کاوانه هم به میان می‌آید. در پرداختن به این دو حوزه نیز کتاب بیش از هر چیز، نگاهی کاربردی دارد و در پی آن است که ابزارهایی برای شناخت و عمل در اختیار مخاطبانش قرار دهد.

قسمتی از کتاب روان‌کاوی به روایت مدرسه‌ی دوباتن:

چگونه می‌توان جهان بهتری ساخت؟ مشکلاتِ شناخته‌شده‌ی فراوانی هست که می‌توان به سراغشان رفت: مالاریا، انتشار کربن، فرار مالیاتی و…

دونالد وینیکات جایگاه خاصی در تاریخ دارد که مدیونِ سادگی حیرت‌آور رویکرد اوست. او شادکامی و رضایتمندیِ نوع بشر را نهایتاً، بیش از هر عاملِ سیاسی بیرونی، به چیزی به مراتب نزدیک‌تر به خانه و محیطِ رشد اولیه‌ی فرد مرتبط می‌داند: اینکه والدین چطور بچه‌هایشان را بزرگ می‌دانند. به عقیده‌ی او، تمام بیماری‌های ما انسان‌ها محصولِ نوعی شکست والدینی است. فاشیسم، قانون‌شکنی، خشونت، زن‌ستیزی، اعتیاد به الکل و… صرفاً نشانه‌هایی از کودکیِ آسیب‌دیده‌ی افرادند و حالا جامعه باید بهایشان را بپردازد. راه رسیدن به جامعه‌ای بهتر از تربیتِ فرزندان می‌گذرد.

دونالد وینیکاتِ انگلیسی (۱۸۹۶-۱۹۷۱) پزشک اطفال بود و در همان سال‌های آغازین فعالیت حرفه‌ای‌اش، به حوزه‌ی تازه‌تأسیس روان‌کاوی علاقه‌مند شد. او تحلیلش را با جیمز استراچی (مترجم آثار فروید به انگلیسی) آغاز کرد و نخستین پزشکی بود که وارد قلمرو روان‌کاوی کودک شد. وینیکات کارش را به‌عنوان پزشک و مشاور در بیمارستان اطفال پدینگتون گرینِ لندن آغاز کرد و نقش مهمی در آموزش عمومی درباره‌ی تربیت فرزند داشت. او تقریباً ۶۰۰ جلسه در بی‌بی‌سی صحبت کرد، بدون خستگی به سراسر کشور سفر کرد و به سخنرانی پرداخت، ۱۵ کتاب نوشت که یکی از مهم‌ترین آن‌ها کتاب پرفروشی است با نامِ «خانه جایی است که از آن آغاز می‌کنیم».

تصورش را بکنید، در سال ۱۹۵۴، در یکی از پرمخاطب‌ترین ساعت‌های روز، پیچ رادیو بی‌بی‌سی را باز می‌کنید و صدای آرام و حکیمانه‌ای را می‌شنوید که آشکارا علیه بعضی ایده‌های تربیتی صحبت می‌کند؛ مثلاً این ایده که بچه‌ها گریه می‌کنند تا «توجه جلب کنند»، یا این ایده که فرستادن بچه‌ی هفت‌ساله به مدرسه‌‌ی شبانه‌روزی او را آب‌دیده می‌کند.

البته انگلیسی‌بودنِ وینیکات هم عجیب است. این کشور همان زمان هم، مثل الان، با فقدانِ نرم‌خویی و مقاومت به درون‌نگری (و در عوض پایبندی به بی‌اعتنایی و طعنه و کنایه) شناخته می‌شد. وینیکات در جایی می‌نویسد: «یک انگلیسی هیچ‌گاه نمی‌خواهد غمگین باشد، یا به یاد بیاورد که تراژدی همه‌جا هست و بپذیرد که دروناً شاد نیست. خلاصه اینکه یک انگلیسی هیچ‌وقت خودش را از تک‌وتا نمی‌اندازد.»

بااین‌همه، روایتِ وینیکات از روان‌کاوی به معنای دقیق کلمه انگلیسی است. نثر او ساده و روان است، کاربردی می‌نویسد و عمیق‌ترین ایده‌ها را با زبانی ساده و بی‌شیله‌پیله بیان می‌کند. در آثار او، هیچ خبری از خلاصه‌نویسی یا سخت‌گویی آلمانی دیده نمی‌شود. نوعی فروتنی انگلیسی را در برداشت او از مهم‌ترین اصل روان‌کاوی کودک نیز می‌توان دید. او تلاش می‌کرد به والدین کمک کند تا به تعبیر مشهورِ خودش، «به‌قدر کافی خوب» باشند؛ و به‌قدرکافی خوب از نظر او یعنی نه فوق‌العاده و نه عالی (چنان‌که شاید بقیه‌ی فرهنگ‌ها آرزویش را داشته باشند)، بلکه صرفاً یعنی خوب. این دیدگاه محصولِ میزان بالای سهل‌گیری، اعتدال و واقع‌بینی او بود (اوصافی که ذهنِ انگلیسی به‌طور خاص با آن‌ها شناخته می‌شود).

او در یکی از نخستین مقالاتش، پروژه‌ی خود را این‌گونه معرفی می‌کند: «به این نتیجه رسیده‌ام که خوب است آدم‌ها را به دو دسته تقسیم کنیم. یک دسته کسانی که در بچگی ناکام نشده‌اند و تا حدی آماده‌ی لذت‌بردن از زندگی‌اند و دسته‌ی دیگر کسانی که در کودکی تجارب آسیب‌زایی را در نتیجه‌ی محیطی ناکام‌کننده از سر گذرانده‌اند. این دسته‌ی دوم تمام عمر باید خاطره‌ی آن وضعیتِ مصیبت‌بار را با خود حمل کنند و همین موضوع آن‌ها را مستعد استرس، تنش و حتی بیماری می‌کند.»

و همین دسته‌ی دوم بود که وینیکات تلاش می‌کرد نجاتشان بدهد یا کاری کند که تعدادشان در نسل بعد کمتر بشود. برای همین وینیکات می‌پرسید چه چیزی می‌تواند والدین را برای «به‌قدرکافی خوب‌بودن» تشویق کند؟

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»