اعتماد: به تازگی رمان تاریخی «آخرین روزهای والتر بنیامین» نوشته جیپارینی با ترجمه مریم خدادادی منتشر شده. اثری بسیار خوشخوان و روان است، یک رمان تاریخی درباره والتر بنیامین فیلسوف و نویسنده چپگرای آلمانی که در سال ۱۹۴۰ و در ۴۸ سالگی، هنگام فرار از نازیها در مرز فرانسه و اسپانیا دستگیر شد و در بازداشت به شکل مشکوکی جان باخت. نویسنده کتاب داستاننویس و شاعری کارکشته است، اهل پنسیلوانیا و متخصص زندگینامهنویسی. درباره پولس قدیس، ویلیام فاکنر، جان اشتاین بک، لف تالستوی، هرمان ملویل و والتر بنیامین رمان-زندگینامههایی جذاب نوشته. داستان زندگی والتر بنیامین در این کتاب از طریق دوستان و نزدیکانش روایت شده، گرشوم شولم، فیلسوف یهودی و از دوستان قدیمی و نزدیک بنیامین، مادام روئیز، مدیر هتل دهکده مرزی که بنیامین در یکی از اتاقهای آن جان باخت، آسیا لاتسیس معلم و فعال سیاسی که بنیامین دلباخته او شد و… پارینی در موخره کتاب ضمن بیان اینکه بنیامین را به واسطه کتاب «اشراقها» (نشانهای به رهایی) از سال ۱۹۶۹ شناخته، تاکید میکند که اگرچه کتاب یک اثر کاملا تاریخی نیست، اما سعی کرده به «واقعیتهای زندگی بنیامین پایبند باشد، یعنی اسمها و تاریخها و مکانها به دقت ارایه شدهاند و اتفاقاتی که در این رمان توصیف شدهاند کم و بیش با همین اوصاف افتادهاند.»
شهرت بنیامین در ایران به سالهای پایانی دهه ۱۳۷۰ بازمیگردد، اگرچه پیشتر در دهه شصت، بابک احمدی مترجم و پژوهشگر حوزه فلسفه، چند مقاله از او را با مقدمهای درباره زندگیاش در کتابی با عنوان «نشانهای به رهایی» (نشر تندر، ۱۳۶۶) منتشر کرده بود. مقدمه آن کتاب بعدا در کتاب «خاطرات ظلمت: درباره سه اندیشگر مکتب فرانکفورت» (۱۳۷۶) باز نشر یافت. در واقع بابک احمدی یکی از اصلیترین نویسندگان و روشنفکرانی بود که از اوایل دهه ۱۳۷۰ با نگارش کتابهایی چون «مدرنیته و اندیشه انتقادی» در معرفی فرانکفورتیها به فارسیزبانان پیشگام شد. از سالهای پایانی آن دهه، چنان که اشاره شد، علاقه به مکتب فرانفکورت و متفکران آن اوج گرفت، کتابهای اصلی آنها مثل «دیالکتیک روشنگری» ترجمه شد و آثار فراوانی درباره متفکران اصلی این جریان یعنی تئودور آدرنو، ماکس هورکهایمر، هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس ترجمه و تالیف شد. درباره علل و دلایل این اقبال میتوان بسیار بحث کرد، بخشی از آن قطعا به رویکرد چپگرایان جدید باز میگردد که از خوانشهای ارتودوکسی پیشین از اندیشه چپ دلزده شده بودند، آنها را ناکارآمد و شکستخورده میدیدند و به دنبال حرفهای تازه بودند.
در میان فرانکفورتیها اما والتر بنیامین جایگاه ویژهای داشت. حتی میتوان گفت او خیلی هم فرانفکورتی نبود، ترجمه کتابها و مقالات نشان میداد که اختلاف نظرهای جدی با مهمترین چهره این جریان یعنی آدرنو دارد. اما آنچه بنیامین را خاص میکرد، غیر از اندیشه انتقادی، علاقهمندیاش به ادبیات و تاریخ و طرح ایدههای بسیار درخشان در زمینههای مختلف بود. بنیامین به نوشته پارینی، به نقل از شولم، شاید درک چندانی از زندگی واقعی نداشت، اما «در ادبیات ذهن عجیبی داشت. میتوانست وارد هزار توی یک متن شود و مثل تسئوس رشته نخی را از قلبش باز کند و میتوانست، پس از فرورفتن به اعماق و رودررو شدن با خود مینوتائور و به هلاکت رساندنش، آن رشته را دنبال کند تا به روشنایی برسد.»ضمن آنکه نوشتههای بنیامین شبیه آثار نیچه است و حالت گزینگویانه دارد. بسیار تفسیرپذیر و تاملبرانگیز است. از این جهت بنیامین بسیار فراتر از مرزهای محدود مکتب فرانکفورت میرود و امروز بسیاری از متنهایش، برای تاریخنگاران، جامعهشناسان، فیلسوفان، روانشناسان، زبانشناسان، مترجمان و… الهام برانگیز است.
در پایان باید از سرنوشت غمبار و تراژیک او یاد کرد. بنیامین به گفته اکثر کسانی که او را دیده بودند و با او معاشرت داشتند، انسانی محجوب، بسیار محترم و دوست داشتنی بود، به همین میزان حساس و آسیبپذیر. این ویژگیها من را یاد چهرههایی چون صادق هدایت، نیچه، کافکا، مارسل پروست و شاهرخ مسکوب میاندازد. عجیب نیست که خودش کافکا را بسیار دوست میداشت و مترجم «در جستوجوی زمان از دسته رفته» پروست بود. مادام روئیز در کتاب حاضر، در گفتوگو با شولم، ده سال بعد از مرگ بنیامین، او را مرد بانزاکتی میخواند و میگوید «خیلی از او خوشم میآمد.» وقتی شولم میگوید خیلی وقت گذشته، میگوید: «اوه نه، دکتر بنیامین شما را خوب یادم هست. مردی ریزنقش و خیلی حساس و آن طور که یادم میآید سیبیل پرپشتی داشت و عینک ضخیمی میگذاشت، و میدانید، با دخترم مهربان بود. یک مادر این جور چیزها را یادش میماند».
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین
نگاهی به کتاب «گورهای بیسنگ»
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»