آرمان ملی: چرنوبیل از آن نامهاییست که کمتر ممکن است به گوش کسی نخورده باشد. محتملا وقتی این اتفاق رخ داده است، من سه ساله بودهام و مثل خیلی از سه سالههای دیگر اتفاقات ویرانگر این دنیا را درک نمیکردم.
از آن حادثههای ویرانگری که تنها به یک واژه ختم نمیشود و دنیایی از مصیبت و فلاکت و شوربختی را تا مدتهایی که زمانش مطلقا معلوم نیست به همراه خواهد داشت. در ۱۶ آوریل سال ۱۹۸۶ در رآکتور شماره ۴ نیروگاه هستهای چرنوبیل در شوروی سوسیالیستی، انفجار مهیبی رخ داد که بر اساس مقیاسگر رویدادهای بینالمللی هستهای، درجه هفت، یعنی یکی از بزرگترین انفجارها را شامل میشد. کتاب «نیایش چرنوبیل» به قلم سوتلانا آلکساندروناآلکسیویچ این فاجعه را با رویکردی متفاوت روایت کرده است. کتابی جاندار از آنچه که رخ داد و آنچه بر آدمها و بر زندگی آنها سایه افکند. آلکسیویچ در سال ۲۰۱۵ برای کتابهای دیگر و البته بیشتر برای این کتاب برنده جایزه نوبل شد و این یعنی قدرت یک نویسنده در به رشته تحریر در آوردن آنچه که حقیقتِ آمیخته با تاریخ است، ستودنی بوده است. به تصویر کشیدن لحظات این اتفاق مثل جنگی است که تمامی ندارد و خواننده در هول هراس، در بیم و امید منتظر است تا هرچند همه چیز را از بدو میداند اما شاید بشود جایی، گوشهای و لحظهای دنیا را عوض کرد. «… در ما…. طلسممان است! یادگار خانوادگی. روی این در، پدرم آرمیده است. نمیدانم طبق چه رسمی همه جا اینطور نیست. اما برای ما اینگونه است. مادرم به من میگفت باید مرده را روی در خانهاش خواباند او همانطور آنجا دراز میکشید تا تابوت از راه برسد… .» آلکسیویچ دنیای آدمهایی را روایت میکند که این فاجعه بر زندگیشان تاثیرگذار بوده است. از ویرانیهای بعد از اتفاق و از سرگردانیها و بیخانمان شدنها. از شهر پروپیات که هنوز هم بعد از سالها قابل سکونت نیست و انسانهایی که دنیاهایی را در آن مکان متروک به جا گذاشتهاند. مستندنگاری از آن دست نوشتههایی است که به زعم من جزو سختترین نوع روایتهاست. دانای کل در مستندنگاری، جزئیات یک اتفاق را با ظرافتهای قلم خود در هم میآمیزد و هرآنچه را که در دنیای حقیقت رخ داده است در قالب نوشتهای با تعلیق بسیار برای خواننده روایت میکند. برخی اتفاقها، ورای آن پیامدی که به دنبال دارند شاید پا را فراتر از دنیای پیرامون آن حادثه گذاشته و بتوانند از خودشان یک تاریخِ بصری باقی بگذارند. چرنوبیل شاید تنها یک انفجار هستهای به شمار بیاید اما تبعات بسیاری را به همراه داشت. شاید فروپاشی شوروی، شاید بیماریهایی که همچنان بر آنها علامتهای سوال بزرگی سایه افکنده است و شاید دلیل اتفاقات سیاسی و اقتصادی زیاد دیگر را. «… من خاطرات روزانهام را مینوشتم و سعی میکردم تا آن روزها را به یاد بسپارم… احساسات تازه بسیار زیاد بود و البته ترس هم بود…. در فضایی ناشناخته رها شده بودیم… انگار مال مریخ بودیم. من مال حوالی کروسک هستم، در سال ۶۹ ایستگاه اتمی را تقریبا نزدیک به ما ساختند….” آنچه در این کتاب بسیار پررنگ و قابل تامل بود، روایت احساسات انسانها بود. تکگوییهایی که آدمها را بههم نزدیک و گاهی دور میکرد. آدمهایی که حالا با یک مصیبت مشترک مواجه شده بودند و در این میان از درونیات و احساساتشان برای هم میگفتند. از عشقهایی که به شبی نابود شدند، از مادرانگیها از تنهاییها و از بیپناهیها. غم آدمها هرچند پررنگتر از بقیه المانهای این مستندنگاری است اما شادی هم در جای خود جایگاهی دارد که نمیشود آن را نادیده گرفت، همانطور که امید در میان تمام ناامیدیها گاهی رنگ میگیرد و جان رفته را برمیگرداند. کتاب روایت متمرکزی ندارد اما به زعم من، تجربه مشترک تمام آدمهایی که آن را روایت میکنند در کنار هم به یک کل از جزئیاتی دردناک تبدیل و قابل تامل شده است. نکته برجسته کتاب آلکسیویچ تصویرسازیهای درخشانی است که او توانسته در برابر دیدگان خواننده ترسیم کند. شرح لحظات دردناک و در این میان درخشش نوری که ممکن است خاموش بشود یا نه. استفاده از مستندات حقیقی و زیادی که نویسنده به آنها نقب زده است کمک میکند تا دورنمایی از اوضاع اجتماعی، سیاسی و صد البته شرایط شوروی در آن دوران برای خواننده روشن شود و به نکات ارزشمند و غنیای از مضامین اجتماعی و روانی دست پیدا کند. آنچه دیگر نکته روشن این کتاب برای من بود پانویسهای مترجم بر رویدادهایی بود که خود به فهم بهتر و شرح بسیطتر وقایع کمک میکرد. طیف وسیع آدمهایی که آلکسیویچ با آنها مصاحبه کرده است شاید نقطه عطفی باشد بر احساساتی که او در این کتاب برای خواننده شرح داده است. آتش نشانان، مردم عادی، دهقانها، نیروهای پاکسازی و سربازان هر کدام شرح متفاوتی از آنچه به چشم دیدهاند ارائه کردهاند و درک اتفاق از دیدهای متفاوت پنجرههای بیشتری بر حادثه را میگشاید. چرنوبیل را شاید بشود یکی از دلنگرانیهای زندگی مدرن پنداشت. نگرانیای که با خواندن جزئیات این اتفاق هولناک پررنگتر جلوه میکند و غیرقابلانکار است.
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین
نگاهی به کتاب «گورهای بیسنگ»
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»