img
img
img
img
img
چیزهایی که فراموش کردند در مدرسه به شما یاد بدهند

چیزهایی که در مدرسه به شما یاد ندادند

گسترش: کتاب «چیزهایی که فراموش کردند در مدرسه به شما یاد بدهند» نوشته‌ی آلن دوباتن به همت نشر کتاب مرو به چاپ رسیده است. دنیای مدرن به جدیت ویژه‌ای با آموزش برخورد می‌کند. هرگز در تاریخ بشریت این همه منابع و استدلال‌های فراوان برای رشد ذهن نسل بعدی اختصاص داده نشده است. در تمام کشورهای پیشرفته، از جوانان حدوداً ۲۱ ساله کاری جز مطالعه انتظار نمی‌رود. انجام تکالیف برای خانواده‌های حساس، اهمیت بسیار زیادی دارد. ارتشی از معلمان و مربیان، کالج‌ها و آموزشگاه‌ها تشکیل می‌شود تا از طریق نظام آموزشی، تعداد زیادی جوان را تغذیه کنند. سیاستمداران برای اثبات ارادت خود به اهداف آموزشی از یکدیگر پیشی می‌گیرند. آزمون‌های بزرگی که دولت اجباری اعلام کرده است، این قدرت را دارند که کل مسیر زندگی ما را تعیین کنند. ترسی که در سپیده‌دم در وجود ما رخنه می‌کند می‌تواند اثرات ترس و اضطرابی باشدکه این آزمون‌ها دهه‌ها قبل به وجود آورده‌اند. واقعیت غم‌انگیز این است که ممکن است وقتی نمره‌های خوبی کسب نکنیم، احساس کنیم که دیگر دلیلی برای زندگی وجود ندارد! البته در موارد بسیار نادر.

با وجود این، به‌ندرت پیش می‌آید بزرگسال متفکری را پیدا کنید که در میان‌سالی یا حتی زودتر، در برخی از لحظات بحرانی، به دوران تحصیل خود نگاه کند و متعجب نشود که چرا در میان این همه مطالعه، نظم و انضباط و تعهد جدی، خیلی چیزها نادیده گرفته شد و چرا در تمام آن ساعت‌هایی که در کلاس‌های درس نشستیم، برخی مفاهیم بنیادی که برای یک زندگی آبرومندانه مهم هستند آموزش داده نشد؟ چرا زمان زیادی برای حساب دیفرانسیل و انتگرال، فرسایش لایه‌ی فوقانی یخبندان، سیاست ایالت‌های بورگوندی در دهه‌ی ۱۴۰۰، شعر امیلی دیکنسون و معادلات مثلثاتی وجود داشت، اما برای بررسی مجموعه مسائل و مشکلاتی که موجب دشواری زندگی بزرگسالان می‌شود، کوچک‌ترین زمانی اختصاص داده نشد؟ چرا کسی حتی کوچک‌ترین چیزی به ما نگفت؟

در حال حاضر، کمتر جایی وجود دارد که این عقیده‌ها بتواند به آن نفوذ کند و عمده اختلاف‌ها در مورد این است که چگونه می‌توان آموزش را به بهترین نحو به کودکان ارائه کرد، نه آنکه چه چیزی را باید به آن‌ها آموزش داد؛ درصورتی‌که برنامه‌های درسی مدرسه اصلاً متناسب با معضلات واقعی زندگی بزرگسالان مهندسی نشده‌اند. موضوعات برنامه‌ی درسی و تقسیم‌بندی آن‌ها در طول هفته، به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند نسخه‌ای آزمایشی از زندگی واقعی و منعکس‌کننده‌ی آن باشد. اگر اوضاع این‌گونه نبود، ما می‌توانستیم از معلمان خود چیزهای بیشتری در مورد نحوه‌ی برخورد با معضلات و مشکلات روابط، غم‌واندوه شغلی، تنش‌های خانوادگی و ترس از مرگ و میر بشنویم… برای بازدیدکنندگان غریبه جای تعجب دارد که انسان‌ها با میل قلبی خود طوری آموزش می‌بینند که گویی نشانه‌ی بزرگسالی، داشتن مجموعه‌ای از مهارت‌های فنی است، بدون اذعان به این واقعیت که آنچه واقعاً باعث شکست ما می‌شود، مسلط نبودنمان به جبر ماتریسی یا زمان گذشته‌ی کامل زبان فرانسه نیست، بلکه ناتوانی در تسلط بر ابعاد عاطفی زندگی‌مان است: مثل درکمان از خود، اعتمادبه‌نفسمان، توانایی برخورد درست با شریک عاطفی، فرزندان و همکاران، توانایی‌مان در حفظ آرامش و عشق به خویشتن. درواقع شکست در این موضوعات است که بیش از هر چیز دیگری بارها به آرمان‌های بشریت خیانت می‌کند.

وقتی متوجه می‌شویم که چه چیزهای مهمی را یاد نگرفته‌ایم و می‌خواهیم از نو شروع کنیم، حس می‌کنیم که دیگر دیر شده است و ناامید می‌شویم. فرض می‌کنیم چون آموزش مهارت‌های عاطفی به خودمان که فقدان آن‌ها برایمان بهای سنگینی دارد، غیرممکن است، پس آموزش عشق یا خرد، رضایت یا مهربانی به دیگران نیز غیرممکن است. تسلیم‌شدن بهای سنگینی دارد. به این معناست که نسل‌های جدید باید دوباره با مشکلاتی برخورد کنند که پیشینیان در ذهن داشتند. هر جوان مجبور است بار دیگر با گریه‌های نیمه‌شبش، هر درسی را که مربوط است به اتمام روابط، یافتن شغل یا برخورد با والدین آسیب‌دیده اما خوش‌نیت کشف کند. ما مرتباً دوباره‌کاری می‌کنیم و با مسائلی که دیگران قبلاً پشت سر گذاشته‌اند، دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. در مدرسه، تمرکز بر یخچال‌ها و قوانین حرکت بهانه‌ای ناخواسته برای یاد نگرفتن رسم محبت یا تنظیم خانواده می‌شود. یادگیری مبارزات دادگاهی در اروپای مدرن باعث می‌شود وقت‌گذاشتن برای یادگیری ماهیت خشم یا ناامیدی را نادیده بگیریم.

قسمتی از کتاب چیزهایی که فراموش کردند در مدرسه به شما یاد بدهند:

وقتی کوچک هستیم، یکی از اولین و خسته‌کننده‌ترین درس‌هایی که یاد می‌گیریم، به قول بزرگ‌ترها، اهمیت «مهربان» بودن است. به خاطر همین است که مادرمان هفته‌ای ده‌بار به ما یادآوری می‌کند که به مادربزرگ بابت کلاه وحشتناکی که برایمان بافته، پیام تشکر بفرستیم، یا اینکه تقریباً هربار که از کسی درخواستی داریم، باید حتماً یک «لطفاً» اضافه کنیم، حتی اگر درخواستمان به کوچکی یک دستمال کاغذی باشد. یا اینکه مجبوریم هم‌کلاسی عجیب‌وغریبمان را به جشن تولدمان دعوت کنیم و حتی بادکنک هم به او بدهیم. کمی شک می‌کنیم: مهربانی درعین‌حال که بسیار مهم است، احمقانه هم است. بزرگ‌تر که می‌شویم، ظاهراً مهربان‌تر می‌شویم، اما لزوماً به این معنا نیست که توانسته‌ایم درک کنیم که چرا مهربانی باید این‌قدر مهم باشد.

دلیل واقعی اهمیت مهربانی به‌خاطر عقیده‌هایی است که احتمالاً مدت زیادی است در برابرشان مقاومت می‌کنیم: همه به‌طور جدی و بی‌اندازه حساس هستیم، به این معنی که در مورد ارزش خود، حق وجود، حقانیت، ادعای عشق، نجابت و توانایی‌مان به علاقه‌مندکردن هرکسی به دردها و سرنوشت نهایی خود، آن‌قدر که باید متقاعد نشده‌ایم. ما شدیداً به مهربانی نیاز داریم، حتی اگر خیلی کوچک باشد (مثلاً در را برایمان باز کنند، تعریف و تمجید کنند، روز تولدمان را به یاد داشته باشند)؛ زیرا دائماً در پرتگاه ناامیدی و نفرت از خود در حال چرخ ‌زدن هستیم. احساس اعتمادبه‌نفس بزرگسالان کاذب است. درونمان، درست زیر لایه‌ای از شایستگی‌ها، وحشت‌زده، گم‌شده، مردد و نامطمئن هستیم و آماده‌ایم که مشتاقانه به هرچه نشان‌دهنده‌ی شایستگی‌مان برای ادامه ‌دادن است، هرچند کوچک، بچسبیم…

جای تعجب نیست که سعی می‌کنیم این نوع حساسیت‌ها را از کودکان (و خودمان) پنهان کنیم و نیاز به مهربانی را ناشی از نوعی ضرورت اخلاقی بدانیم. چیزی که به‌درستی جرئت نداریم به بچه‌ها بگوییم این است که اگر مادربزرگ نامه‌ی تشکر را دریافت نکند، ممکن است چند هفته بعد صبح زود از خواب بیدار شود و به این فکر کند که آیا اصلاً این همه کاری که می‌کند ارزشش را دارد؟ نکند تمام زندگی‌اش را هدر داده است؟ آیا این طردشدن ‌هم جزئی از نمونه چیزهایی است که هرگز با آن‌ها به نتیجه‌ای نمی‌رسد؟ ممکن است سازنده نباشد، اما متاسفانه ما موجوداتی هستیم که یک اظهارنظر نابخردانه یا یک تماس پاسخ‌داده‌نشده را به‌‎عنوان لحظاتی که در آن تحقیر شدیم در فهرستی ثبت می‌کنیم. ازطرف‌دیگر، اعمال کوچک محبت‌آمیز راهی برای تغییر میزان امید و شجاعت دیگران است که برای بقای عاطفی به آن وابسته‌ایم.

چیزهایی که فراموش کردند در مدرسه به شما یاد بدهند را گلناز بارونی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۹۷ صفحه رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»