آوانگارد: زندگی در مرگ نوشتهٔ سو بلک، نویسندهٔ بریتانیایی، است. این کتاب با ترجمهٔ راضیه خشنود و به همت انتشارات مشکی در ایران به چاپ رسیده است. سو بلک استاد آناتومی و انسانشناس پزشکی قانونی است. او در این کتاب دربارهٔ مرگ و دنیای پیرامونش صحبت میکند.
سو بلک در سالهای زندگیاش با مردگان زیادی در ارتباط بوده است، آن هم در اتاق تشریح اجساد. مردگانی که پس از مرگ به دست پزشکان قانونی سپرده میشوند، هنوز پیوندشان را با دنیا بهطور کامل قطع نکردهاند. جسد آنها آماده است تا درمورد علت مرگشان پاسخ بدهد؛ به خانوادهٔ متوفی، بازرسان پلیس، قضات پروندههای جنایی و … . مطالعهٔ بخشی از زندگی این دسته از مردگان بر عهدهٔ پزشکان قانونی است. آنها جسد را به حرف میآورند تا دربارهٔ مرگش پاسخ دهد.
سو بلک این کتاب را با نقل قولی از نورمان کازینز، روزنامهنگار سیاسی، آغاز میکند: «مرگ بزرگترین خسران در زندگی نیست. بزرگترین خسران چیزی است که وقتی زندهایم در ما میمیرد.»[۱] همین نقلقول در ابتدای کتاب نشان میدهد با محتوایی روبهرو هستیم که قصد سیاه و تاریک جلوه دادن مرگ را ندارد، در عوض دربارهٔ مرگ و دنیای پیرامونش علمی و منطقی سخن میگوید.
سو بلک نسبت به تصویری که از مرگ در ذهن انسانها نقش بسته است، گلایه دارد. او معتقد است هیچکدام از جنبههای زندگی انسان به اندازهٔ مرگ با کلیشهها در نیامیخته است. مرگ در نگاه کلی و برای برخی از انسانها یادآور درد، اندوه، فراق، تاریکی، زوال و پایان است. از مرگ با نامهای دروگر شوم و فرشتهٔ تاریکی یاد شده است و تصویرش شبحی سیاهپوش و داسبهدست است؛ ایستاده در تاریکی و در انتظار ربودن جان انسان.
از سویی دیگر نیز اگر از مرگ به نیکی یاد کنیم و در یادآوری آن اثری از دشمنی و کینه نباشد، ممکن است با این اتهام روبهرو شویم که زندگی را دوست نداریم، منتظر مرگ هستیم و باید هر چه سریعتر فکری به حال شخصیت ناامید خود بکنیم. این تصور وجود دارد که هرقدر دربارهٔ مرگ کمتر سخن بگوییم بهتر است، زیرا اینگونه از ما دور و دورتر میشود!
«مرگ در دنیای مدرن تبدیل به غریبهای متخاصم شده است، پس راحتتر این است که با او نامهربان باشیم. با وجود همهٔ پیشرفتهای بشر فقط اندکی به رمزگشایی پیوندهای پیچیدهٔ میان زندگی و مرگ نزدیکتر شدهایم. حتی شاید از برخی جهات، نسبت به صدها سال پیش، از درک مرگ دورتر هم شده باشیم. بهنظر میرسد فراموش کردهایم مرگ کیست، هدفش چیست و با اینکه نیاکانمان شاید مرگ را دوست خود بهحساب میآوردند، ما با او مانند مهمانی ناخوانده و دشمنی شیطانی رفتار میکنیم که باید تا جایی که میشود از او دوری گزید یا با او جنگید.»[۲]
اگر این نقاب شیطانی و ظالمانه را از روی چهرهٔ مرگ برداریم، آرام میگیری؛ زیرا پشت آن نقاب ترسناک، او آرام و صلحطلب به ما لبخند میزند. مرگ لازمهٔ زندگی است و کاملکنندهٔ آن. چه به دنیای پس از مرگ باور داشته باشیم و چه نه، مرگ ایستگاه بعدی ماست؛ ما که در ایستگاه تولد سوار شدهایم روزی به آن خواهیم رسید؛ در هر کجای جهان که باشیم، با هر سن، جنسیت ، نژاد، مذهب، سبک زندگی و باوری.
سو بلک دربارهٔ خودش میگوید که انسانی واقعگرا است و سعی میکند موقع صحبت دربارهٔ مرگ و زندگی صادقانه حرف بزند؛ این صداقت و واقعنگری به معنای بیتفاوتی نسبت به مرگ دیگران، ایمن شدن در برابر درد و اندوه و عدم همدردی با افرادی که عزیزی را از دست دادهاند، نیست. او مینویسد سالهاست که انسانها به دنیا میآیند و میمیرند، اما کماکان وقتی کسی از دنیا میرود، اطرافیانش شوکه میشوند و اندوه و سوگ بسیاری را تجربه میکنند. این موضوع کاملاً طبیعی است، اما انسانها معمولاً برای افرادی که زندگی کوتاهتری نسبت به میانگین سنی معمولی جامعه داشتهاند، بیشتر اندوهگین و متعجب میشوند. از نظر آنها کوتاه بودن زندگی و مرگی که زود از راه رسیده، غمگینکننده است. اینجاست که سو بلک این سوال اساسی را مطرح میکند: ما چه حقی داریم که قضاوت کنیم کوتاه چیست؟
بهراستی که هر چقدر هم دربارهٔ مرگ سخن بگوییم، پرسشهای بیپاسخ فراوانی آن را احاطه کردهاند و اگر قدرت پذیرش و سازگاری بشر نبود، شاید ذهن در دنیای بیپایان این پرسشهای بدون پاسخ متلاشی میشد! اما آنچه مسلّم است، این است که زندگی روزی به مرگ ختم میشود؛ چه در بیستسالگی و چه در صدسالگی. «شاید همین است که باید بهشکل کارآمدتری مدیریتش کنیم؛ اندازهگیری کیفیت زندگی نه کمیتش؛ ارج نهادن به ارزش زندگی نه طول عمر.»[۳]
رابطهٔ علم پزشکی با مرگ هم جالب است. علم پزشکی با تمام قوا در تلاش است که یک هدف را محقق کند: به تعویق انداختن مرگ انسانها. علوم پزشکی و داروسازی تلاش میکنند تا انسان از ابتلای به بیماری ایمن باشد، درمان شود و از مرگ فاصله بگیرد. بهراستی که ردپای مرگ همهجا هست…
نام کتاب انتخاب قابل تأملی است؛ زندگی در مرگ. مرگی که پایان زندگی است خود روایتی منحصربهفرد دارد. گویی در دل مرگ نیز زندگی در جریان است. در کتاب خبری از ناامیدی، وحشت و سیاهی نیست، بلکه روایتی جذاب، تأثیرگذار و نیروبخش دارد.
زندگی در مرگ در سیزده فصل نوشته شده است، به همراه پیشگفتار و سخن پایانی. این کتاب غیرداستانی است و زاویهٔ دیدش از زبان نویسنده یعنی اول شخص مفرد است. در هر فصل کتاب از موضوعی مرتبط با مرگ میخوانیم؛ مثلاً فصل اول کتاب دربارهٔ آموزگاران خاموش است. آموزگاران خاموش به افرادی گفته میشود که جسد خود را در راه علم به واحد کالبدشکافی علوم پزشکی اهدا میکنند. روزگاری دور افراد بزرگی مانند بقراط، جالینوس، ابنسینا، داوینچی و زالیوس با کوشش فراوان توانستند درهایی از علم پزشکی را به روی آیندگان باز کنند. ادامهدهندهٔ راه آن پیشتازان، پزشکان قرنهای بعدی بودند. اما برای خدمت به این علم مهم میشود حتی پزشک نبود و جان در بدن نداشت؛ اهداکنندگان جسد، معلمان خاموش دنیای پزشکی هستند.[۴]
«مرگی که پایان زندگی است خود روایتی منحصربهفرد دارد.»
نویسندهٔ کتاب و همگروهیاش در دوران تحصیل روی جسد مردی حدوداً هفتادساله کار کردند. آنها هویت مرد را نمیدانستند و این بیاطلاعی از هویت جسد، قانونِ بخشِ تشریح است. سو و دوستش آن مرد را هنری نامیدند، به احترام هنری گری، نویسندهٔ کتاب آناتومیشان؛ کتابی که در زندگی سو بلک تأثیر بسیار زیادی داشته است.
سو بلک در این کتاب از تجربیات شخصیاش سخن میگوید؛ تجربیاتی بسیار جالب که با شیوایی و نثری روان روایت شدهاند. او همچنین مسائل را از دیدگاه علمی واکاوی میکند و در بیان مسائل علمی زبانی ساده و گیرا دارد.
براساس نظرات خوانندگان کتاب زندگی در مرگ توصیه میشود افرادی که نسبت به مطالعه و مشاهدهٔ تشریح اجساد روحیهٔ حساسی دارند، از مطالعهٔ برخی قسمتهای کتاب خودداری کنند. مثل این بخش که نویسنده از اولین تجربهٔ کالبدشکافیاش با جزئیات فراوان مینویسد: «چاقو در دست راست، پنس در دست چپ… چاقو را تا کجا فرو کنم؟ تصادفی نیست که اکثر دانشجویان، تشریح را از قفسهٔ سینه شروع میکنند. جناغ سینه آنقدر به پوست نزدیک است که هرقدر هم تلاش کنی، نمیتوانی اشتباه فاحشی مرتکب شوی. برش عمیق در این نقطه امکانپذیر نیست. تیغه را روی سطح پوست میگذاری و بااحتیاط از دیوارهٔ سینه پایین میکشی و پشت سر تیغ یک خط باریک بهجا میماند.»[۵]
در نگاه اول به نظر میرسد که کالبدشکافی و علم آناتومی همراه با خشونت و بیرحمی است، اما به گفتهٔ سو بلک این کار به انسان درس مرگ و زندگی میدهد، یادآور انسانیت، نوعدوستی، احترام و کرامت انسانی است و جزئینگری، صبر و آرامشی بسیار میطلبد.
سو بلک متولد هفت می ۱۹۶۱ میلادی، انسانشناس پزشکی قانونی بریتانیا است. او در پروژهٔ تیم پزشکی قانونی بریتانیا برای تحقیق دربارهٔ جنایات جنگی در کوزوو حضور داشت. در سال ۲۰۰۴ میلادی نیز جزء اولین دانشمندان پزشکی قانونی بود که برای تشخیص هویت اجساد پس از سونامی تایلند به این کشور سفر کرد. سو بلک به پاس خدماتش، نشان امپراطوری بریتانیا را در سال ۲۰۱۶ میلادی دریافت کرده است. او در دانشگاههای داندی، آبردین و لنکستر مشغول به کار است و کتاب زندگی در مرگ حاصل تجربیات وی در سالهای پرثمر زندگیاش است.
منابع: بلک، سو. ۱۳۹۸، زندگی در مرگ، ترجمهٔ راضیه خشنود، تهران: مشکی
[۱]- بلک، ۱۳۹۸: ۵
[۲]- همان، ۷
[۳]- همان، ۲۲
[۴]- اهدای جسد در کشور ایران نیز بهصورت قانونی انجام میشود.
[۵]- بلک، ۱۳۹۸: ۵۶
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین