آرمان ملی: ولادیمیر ناباکوف میگوید: در عمق وجود انسان لذتی است روحانی، مشتق از احتمالات جاذبه بیرون کشنده و پیش کشنده ، مشتق از غلبه یا وضع قانونی دوباره بر جاذبه زمین. با این رویکرد شاید فرا ادبی در سطرهای پسین نگاهی خواهم داشت به چهار مقاله ادبی سیاسی فلسفی سیمون دووبوار که تحت عنوان نقد حکمت عامیانه به چاپ رسیده است.
دوبووار همدوره و همراه همیشگی ژان پل سارتر از پایهگذاران مکتب ادبی بسیار مهم اگزیستانسیالیسم در قرن بیست میلادی تمامی عمرش برای دو منظور جنگید و لرزید و پا پس نکشید: اگزیستانسیالیسم و فمنیسم. او برای تحقق این دو امر نمایشنامه به روی صحنه برد، رمان نوشت، پای ثابت مطبوعات آن روز پاریس بود و برای به گمان خود احقاق حقوق حقه نیمی از جمعیت دنیا یعنی زنان تا مجلس قانونگذاری فرانسه هم پیش رفت و سخنرانی کرد و همگان را در برابر تبعیض و خشونت علیه زنان بسیج کرد.
در برشی از این کتاب میخوانیم: تعریف کردن بشر به مثابه آزادی همواره خاص فلسفه خوشبین بوده است. چنین است که اگزیستانسیالیسم را آئینی نومیدانه دانستن یکسر خطاست. این فلسفه از نومیدی بسیار دورست. اگزیستانسیالیسم بشر را به بدبختیهای چاره ناپذیر محکوم نمیداند. اگر انسان به طور طبیعی نیک نیست طبیعتاً بد هم نیست. در آغاز هیچ نیست. بر حسب این که آزادیاش را برعهده بگیرد یا آن را انکار کند خوب یا بد میشود.
دوبووار در مقابله با نقدکنندگان جدی فلسفه نوپای اگزیستانسیالیسم با مراجعه به آرای مهم فلسفی پیشینیان به خصوص کانت و هگل، نظریات مهم جامعهشناختی و دیگر آرا ارزشمند ادبی و سیاسی مواضعی ارائه میدهد حقجو ، منطقی و قابل اثبات. او در این راه تنهاست و به تنهایی علم مبارزه با کوتاه بینیها و جزم اندیشیهای حاکم بر جامعه آن روز فرانسه را بر دوش میکشد.
مطابق دیدگاه دوبووار ازدواج درست در نقطه مقابل عشق قرار دارد، به عبارتی دیگر ازدواج را گور عشق قلمداد میکند ، دوبووار برای اثبات این نظر و نظریههای دیگرش آماری قابل استناد و غیر قابل خدشه را یادآور میشود و در ادامه آن نتیجه میگیرد که شدیدترین احساسات در مقابله با زندگی مشترک قادر به مقاومت نیست و اینکه همه زنها یا خائنند یا غول زبان دراز و تمام مردها یا خیانت پیشهاند یا خیانت دیده!
دوبووار در این چهار مقاله و خصوصاً اولین مقاله کتاب در برابر آرزوها و نومیدهایی چون زندگی، انسانیت، خوشبختی، بدبختی، فردا، دنیا، مردم، عدالت و دست آخر مرگ با تکیه بر فلسفه سلیس و هوشمندانه اگزیستانسیالیسم مواضعی دارد روشن و قاطع و این قطعیت از منظری دیگر میشود همان عدم قطعیت که همه جامعهشناسان بر آن اتفاق نظر دارند.
نقد حکمت عامیانه را در یک نگاه میتوان کتابی دانست ملهم از اندیشههایی ابر انسانی، نوری تنها و باریک که ظلمت را رقیقتر میسازد و مه را به نم نمی مشهود بدل میکند. نوری که خوب میداند که حس بیچارگی صرف کفاف ساخت روح ابدی را نمیدهد.
در ته چشمان ابریشمین موج دار دوبووار
خیابان زندگی همیشه و در هر حال ته رنگی یرقانی، تند و گرفته دارد
ورای منشورها همیشه نور کم و بیش سادهای گاه به تجزیه رنگهای افسونگر پرشمارمی پردازند و گاه در هیبت گیسوانی بهرنگ مسین کنار پنجرهای دلباز رو به دیوارهای آفتاب خورده خودآگاهی دست میساید و میجوید.
کشف نواحی دست نخورده حقیقت، در نزارترین و رازآلودترین منطقه ذهنی انسان همواره با شرمی عمیق، تاسفی ویرانگر، هلالی نیم هشیار و دامنه تاریک کوه به خاطره نگاری پیر و فرتوت روح ،در غیبت بدوی چشم انداز به بازسازی اشیای مرده بازمانده از سالهای دور مشغول است و در این راه آدمی با تمام هیجانات و پشت پا زدنها و دیدن هاش به راه خود ادامه میدهد و ….
نقد حکمت عامیانه را انتشارات نیلوفر با ترجمه مصطفی رحیمی در پاییز ۱۴۰۲ به بازار نشر آورده است.
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین