img
img
img
img
img
فلسفه باغ‌ها

آشتی گاه با خود و با جهان

محسن آزموده

اعتماد: بچه که بودم هر دو، سه سال تابستان با خانواده به روستای آبا و اجدادی می‌رفتیم. به خانه عمه مریم می‌رفتیم. آن زمان هنوز آقا ملایعقوب، شوهر عمه‌ام عمرش را به شما نداده بود و ما بچه‌ها عاشق این بودیم که به روستای بیگلر بین قوچان و شیروان برویم و با پسر عموها و پسر عمه‌هایم بازی کنیم. بیگلر منطقه‌ای داشت به اسم طاقران که عمه‌ام آنجا یک باغ سیب بزرگ داشت، پر از درخت‌های سر سبز و پربار سیب‌های ترش لبنانی و سیب‌های شیرین بهاری. این اولین مواجهه من با باغ بود.
 باغ (بغ به زبان کرمانجی به کسر ب) در تداول اهل روستا، قطعه زمینی محصور با دیوارهای خشت و گلی بود که در آن درخت‌های میوه پرورش می‌دادند؛ برای استفاده خودشان و برای فروش به خریداران و تامین معاش زندگی. یک اقتصاد معیشتی و بخور و نمیر. ما همیشه اواخر تابستان به بیگلر می‌رفتیم و غیر از انگور و سیب، به گردوها می‌رسیدیم، وگرنه آنجا باغ‌های گیلاس و آلبالو و زردآلو هم بود. گاهی هم با خانواده شلوغ و پر جمعیت عمه، به باغ سیب می‌رفتیم و آنجا بساط می‌کردیم و آش قیش یا آش قلیه می‌خوردیم. آن لحظه‌های سر خوشی و بی‌خیالی، بهترین تجربه‌هایی است که از باغ دارم. 
در سال‌های بعد که با سواد و کتابخوان شدم، فهمیدم که باغ غیر از باغ‌های میوه روستاییان، عنوانی برای پردیس‌ها یا فردوس‌های ایرانی هم هست، واحه‌هایی محصور در دل کویر. بهشت‌هایی کوچک که توسط ساکنان این سرزمین عموما خشک ساخته شده و با آب قنات یا چشمه یا چاه سیراب می‌شد، جاهایی برای سکونت انسان که مستشرقان آنها را باغ ایرانی نامیدند. درباره تاریخ باغ‌های ایرانی تاکنون کتاب‌ها و مقاله‌ها و فیلم‌های داستانی و مستند زیادی نوشته و ساخته شده. لابد درباره باغ در کتاب‌های تخصصی رشته‌های کشاورزی و باغداری هم بحث‌های زیادی درگرفته است، اما به عنوان یک دانش‌آموخته فلسفه، هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم که بتوان کتابی با عنوان «فلسفه باغ‌ها» نوشت. از این حیث وقتی کتابی با همین عنوان نوشته دیوید ادوارد کوپر و با ترجمه شیرین کریمی دیدم، سخت شگفت زده شدم و علاقه‌مند که بدانم نویسنده از چه چیزی صحبت کرده است. چطور می‌توان باغ را به فلسفه پیوند زد؟ آیا این باغ، ربطی به باغ‌های روستای بیگلر دارد، یا بیشتر منظورش از باغ، باغ به معنای باغ ایرانی است؟ شاید هم نویسنده منظورش از باغ، باغ‌های بزرگ اروپایی است که در رمان‌ها و فیلم‌های مربوط به قرون هفدهم و هجدهم میلادی دیده‌ایم و معمولا وسط آنها یک عمارت اربابی بزرگ بنا شده، متعلق با خانواده‌ای اشرافی با شمار زیادی خدم و حشم و مستخدم و باغبان و… 
فصل اول کتاب را که خواندم، متوجه شدم که نویسنده معنایی وسیع از باغ را در نظر دارد، جایی که همه این انواع را در بر می‌گیرد. البته نویسنده تاکید می‌کند که هدفش بیشتر متمرکز بر باغ‌های خانگی است، یعنی «باغ‌هایی که با قوت و صمیمیت بیشتر وارد زندگی ما می‌شوند.» از این حیث شاید مخاطب اصلی کتاب، شهرنشینان باشند و نه روستایی‌هایی که از قدیم‌الایام با باغ زندگی می‌کردند. اگرچه با نظر به رویکرد نویسنده، می‌توان گفت درنهایت آنچه به آن فرا می‌خواند، نحوه مواجهه همان روستایی‌های قدیمی (تا پیش از گسترش کشاورزی صنعتی و سرمایه‌دارانه مدرن) به باغ است. توضیح می‌دهم. اما سوال دوم من این بود که منظور او از فلسفه باغ‌ها چیست؟ کوپر در فصل اول با عنوان اهمیت باغ‌ها، این پرسش را هم پاسخ می‌دهد. او تاکید می‌کند که هدفش پرداختن به تاریخ باغ‌ها و دلالت‌های فرهنگی‌شان نیست. 
اما نظریه فلسفی کوپر در این کتاب درباره باغ چیست؟ به نظر او «باغ مکاشفه و به معنای رمانتیک نماد رابطه میان ما انسان‌ها و سرچشمه جهان است.» این مکاشفه رابطه‌ای خاص میان فعالیت خلاقانه انسان و بستر رازآلود جهانی ایجاد می‌کند که در آن انسان دست به کنش می‌زند، کنشی از جنس بی‌کنشی و مراقبت. از این حیث باغبانی و باغداری به نظر کوپر، کاری فضیلت‌مند است و موجب خوشبختی (ائودایمونیا) یا به تعبیر دقیق‌تر سعادتمندی انسان می‌شود، چراکه کاری از جنس رهانیدن و رخصت دادن (گلاسنهایت) می‌کند. در این معنا باغبان می‌گذارد که جهان از طریق ارتباط با آن و نه با تحمیل اهداف ناسازگار به آن، برای او حضور یابد. 
با خواندن این کتاب دریافتم که چرا در کودکی در باغ احساس آرامش و صلح می‌کردم. آن زمان هنوز برای باروری بیشتر انگورها و درشت شدن سیب‌ها، از قرص‌های شیمیایی استفاده نمی‌کردند و جوهای آب، سیمانی و سرپوشیده نشده بود و از موتور آب برای بیشتر آب کشیدن از دل زمین بهره نمی‌جستند. باغ برای اهالی روستا، جایی برای زندگی کردن بود، جایی برای آشتی با خود و جهان. ممکن است این نظرگاه، کمی رمانتیک و غیرواقع‌بینانه و حتی ضدمدرن و واپس‌گرایانه و برای زندگی اقتصادی روستایی شوخی به نظر برسد، اما قطعا برای ما شهرنشینانی که هر یک تلاش می‌کنیم دست‌کم با یک گلدان، باغی کوچک، بسیار کوچک برای خود داشته باشیم، راهگشا و ارزشمند محسوب می‌شود.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستانی درباره‌ی سیاهی جنگ

ورشو چندی پیش داستان بی‌فضیلتی جنگ است و آسیب‌هایی که گاه تا نسل‌های آتی درمانی ندارد.

  اختلالات و آسیب‌های پیشِ روی این روزهای زنان

معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»

  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین