img
img
img
img
img

مارادونا بودن زیباست، اما آسان نیست

گسترش: کتاب «دیگو آرماندو مارادونا» نوشتهٔ هری هریس به همت نشر گلگشت به چاپ رسیده است. در ۲۵ نوامبر ۲۰۲۰، خبری تکان‌دهنده زلزله‌ای چند ریشتری در دنیای فوتبال به راه انداخت. مارادونا باز هم به صدر اخبار جهان رسید؛ مرگ نامنتظره، آخرین کار پیش‌بینی‌ناپذیری بود که او برای غافلگیری این جهان انجام داد. خانواده‌اش می‌گویند آخرین جمله‌ای که بر زبان آورد، این بود: «خسته‌ام، میروم بخوابم.» پزشکش می‌گوید: «خسته بود. او از مارادونا بودن هم خسته شده بود.»

«مارادونا بودن» چیزی بود که مارادونا را آن‌قدر خسته کرد تا درنهایت از پا درآمد. «مارادونا بودن زیباست، اما آسان نیست»؛ این جمله‌ای بود که همیشه تکرارش می‌کرد.

مارادونا بودن زیباست؛ آلبرتو فرناندز، رئیس‌جمهور آرژانتین، این زیبایی را این‌گونه توصیف می‌کند: «او کسی بود که با دستانش آسمان را لمس کرد اما هرگز پاهایش را از روی زمین برنداشت.» کاری که مارادونا با ناپولی و تیم ملی آرژانتین انجام داد، عین لمس کردن آسمان بود. و هرگز پاهایش را از روی زمین برنداشت؛ او روی بام جهان ایستاد اما هیچ‌گاه ریشه‌های خود را فراموش نکرد. با وجود زندگی پر زرق و برقی که به عنوان گرانقیمت‌ترین بازیکن جهان از آن برخوردار شده بود، همیشه پیشینهٔ فقیرانه‌اش در ویا فیوریتو را به دیگران یادآوری می‌کرد. همواره با هواداران و افراد فقیر رابطهٔ صمیمانه‌ای داشت و برای آنها یک قهرمان محسوب می‌شد. اما… مارادونا بودن آسان نیست.

تعداد کمی از خبرنگاران موفق شدند در زمان حیات دیه‌گو مارادونا از داشتن یک مصاحبهٔ انفرادی استثنایی با او لذت ببرند که هری هریس نویسندهٔ این کتاب یکی از آن‌هاست.

وقتی دیه‌گو مارادونا چهار دقیقه بعد از گل بدنام دست خدا، گل شگفت‌انگیز خود را به ثمر رساند، او در ورزشگاه آزتکا بود. دقایقی بعد از سوت پایان بازی نیز با بابی رابسون فقید مصاحبه کرد. همچنین می‌تواند اوسی آردیلس را از نزدیک‌ترین معتمدان خود در دنیای فوتبال به حساب بیاورد و با این مرد که دیه‌گو او را از مدت‌ها پیش از مرگ زودهنگام و غم‌انگیزش در ۶۰ سالگی به‌خوبی می‌شناخت، مصاحبه کرده است. مهم‌تر از همه، او یکی از غیرعادی‌ترین مصاحبه‌های شخصی مارادونا با خبرنگاران ـ به خصوص با یک انگلیسی ـ را سوار اتومبیل، به همراه اوسی و دیه‌گو به مقصد (ورزشگاه وایت هارت) لین، انجام داد.

هری برای جام جهانی ۱۹۹۴ نیز در ایالات متحده حضور داشت و زمانی که آزمایش دارویی مارادونا مثبت اعلام شد و او را از مسابقات اخراج کردند، توانست خودش را به آن سوی کشور برساند تا در کنفرانس مطبوعاتی دالاس شرکت کند و در آنجا به عنوان یکی از برجسته‌ترین خبرنگاران بریتانیا با بیشترین تعداد رسانه‌های جهانی ــ بیش از آنچه در ۴۰ سال دوران حرفه‌ای خود دیده بود ــ مواجه شد.

در کمال شگفتی، هری تاکنون ۸۰ کتاب نوشته است؛ از جمله زندگینامهٔ ستاره‌هایی همچون پله، رود گولیت، جرج بست، یورگن کلینزمن، گلن هادل، فرانکو زولا و وین رونی. حالا او بر زندگی و دوران استثنایی دیه‌گو مارادونا تمرکز کرده است.

قسمتی از کتاب دیگو آرماندو مارادونا:

مارادونا در یک خانوادهٔ کاتولیک دیندار متولد شد و در ویا فیوریتو، حلبی‌آبادی در جنوب بوینس آیرس رشد کرد. در این منطقه، که به گردشگران توصیه می‌شد از رفتن به آن اجتناب کنند، زندگی کردن سخت بود. فوتبال، فرصتی برای فرار بزرگ او بود. پدرش، که به‌طور محبت‌آمیزی دون دیه‌گو خطاب می‌شد، یک کارگر کارخانه بود که یک‌بار اجازه نداد پسرش در آزمون‌های ورودی آرژنتونیوس جونیورز شرکت کند؛ زیرا معتقد بود در ورزش پول کافی وجود ندارد. مادر او، دونا توتا، هشت فرزند به دنیا آورد ــ دیه‌گو بزرگ‌ترین پسر و فرزند پنجم خانواده بود. دونا دارای بیشترین تأثیر و یک حضور آرام‌بخش در زندگی پسر خیابانی‌اش بود. اعلام درگذشت دونا توتا در سال ۲۰۱۱، خبر ملی در آرژانتین بود و بزرگ‌ترین روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی کشور در حال پخش پیام‌های تسلیت بودند.

دونا می‌خواست دیگو حسابدار شود. دیه‌گو در زندگینامه‌اش توضیح می‌دهد که چگونه مادرش تنها برای اینکه بتواند به بچه‌هایش غذا بدهد، از وعده‌های غذایی صرف‌نظر کرده و وانمود می‌کرد که بیمار است. وقتی شروع به کسب درآمدهای هنگفت کرد، این خانواده‌اش بودند که ابتدا مورد حمایت قرار گرفتند.

دو برادر مارادونا نیز فوتبالیست حرفه‌ای شدند، رائول، معروف به لالو، پیش از گذراندن بخش اعظم دوران حرفه‌ای خود در امریکا، مدت کوتاهی در خدمت بوکاجونیورز و باشگاه اسپانیایی گرانادا بود. هوگو، معروف به ال تورکو، پیش از آنکه برای تعداد زیادی از باشگاه‌های ژاپنی به یک قهرمان پرستش‌شده تبدیل شود، در اسپانیا برای رایو وایکانو و در اتریش برای راپید وین بازی کرد.

زندگی خصوصی مارادونا، از زندگی حرفه‌ای او در زمین هم رنگارنگ‌تر بود و این بیانگر چیزی است! از مارادونا پنج فرزند ــ حداقل آن‌هایی که شناخته شده‌اند ــ و همسر سابقش، کلودیا ویافانهٔ ۵۸ ساله که بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک در سال ۲۰۰۴ از او جدا شد، به جا مانده است. همچنین تعداد زیادی معشوقه، دوست دختر و شریک زندگی سابق از او باقی مانده است.

دیه‌گو، همسر اولش، کلودیا ویافانه را زمانی ملاقات کرد که او ۱۷ ساله و خودش ۱۹ ساله بود، کسی که پیش از رفتن به وایت لین برای مسابقهٔ بزرگداشت اوسی، در خارج از هتل لندن با او، دیه‌گو و اوسی عکس گرفته‌ام. آن‌ها بعد از یک نامزدی طولانی، در سال ۱۹۸۹ ازدواج کردند و پیمان زناشویی‌شان، که یک رابطهٔ بسیار آتشین بود، ۲۵ سال دوام داشت. دیه‌گو از کلودیا، که در آن زمان تهیه‌کنندهٔ فیلم، ستارهٔ تلویزیون و بازیگر بود، دو فرزند داشت.

ازدواج آن‌ها مملو از شک و تردیدهای دائمی دربارهٔ خیانت دیه‌گو بود تا اینکه در سال ۲۰۰۴ طلاق گرفتند؛ اگرچه در سال‌های بعد، از جمله در جام جهانی ۲۰۰۶، همچنان با یکدیگر دیده می‌شدند. با وجود دور شدن از هم، آنها توانستند در سال ۲۰۱۸ نیز تیترهای بیشتری را با یکدیگر بسازند؛ وقتی که مارادونا از کلودیا به اتهام سرقت پولش و استفاده از آن برای خرید آپارتمان در فلوریدا شکایت کرد.

در حالی که دو فرزند او، دالما و جیانینا، از کلودیا بودند، دیه‌گو حداقل سه فرزند دیگر دارد که بر شایعات تأییدنشده دربارهٔ وجود فرزندان بیشتر صحه می‌گذارد.

دیگو آرماندو مارادونا را ساناز علیپور و ثنا ولی‌نژاد به اتفاق ترجمه کرده‌اند و کتاب حاضر در ۱۸۰ صفحهٔ رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهٔ کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستانی درباره‌ی سیاهی جنگ

ورشو چندی پیش داستان بی‌فضیلتی جنگ است و آسیب‌هایی که گاه تا نسل‌های آتی درمانی ندارد.

  اختلالات و آسیب‌های پیشِ روی این روزهای زنان

معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»

  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین