گسترش: «گمگشته در اندیشه» کتابی است نوشتهی زینا هیتز که نشر نیماژ آن را به چاپ رسانده است. یادگیری فارغ از تلهی شهرت، اعتبار، ثروت و منافع اجتماعی چه شکلی است؟ بهعبارتدیگر، چگونه برای خودش خوب است؟ بهدلیل اثری که بریادگیرنده دارد یا به دلیل نتایج ظاهریاش؟
همه میدانیم عشق به یادگیری برای خودش چیست. عشق به یادگیری را در کودکانی که کلکسیون حشرات مرده دارند یا کتابخوانهایی که از نقش عمومی خود مثل مغازهدار، سیاستمدار یا خانهدار فاصله میگیرند و در گوشهای پنهان میشوند، مشاهده میکنیم. پرندهنگر با دوربین چشمی و دفترچهی راهنمایش، همانقدر از یادگیری سهم دارد که ماکتساز تفننی از مدلبرداری برای ساختن سربازهای تاریخی و تحقیق دربارهی لباسها و مدل موهایشان. مانند هنرمندی که در شکل درخت دقیق میشود تا رنگ و حرکتش را ثبت کند یا رماننویسی که در جامعهی شهری غرق میشود تا گره از عناصر آن بگشاید و دراماتیکش کند. هیپیهایی که به بهانهی یافتن معنای زندگی، دور دنیا سفر میکنند تشنهی آموختناند. ریاضیدانان حواسپرت عشق به یادگیری را با تغییر دادن نمادهای عجیب و درک آنچه پشتپردهی مسائل است بروز میدهند، مانند نوجوان فکور و فلسفی که ناگهان از خود میپرسد عدد چیست.
چیزی درون ما وجود دارد که یادگیری را برای خودش میخواهد، حتی اگر جرقهی اهداف آن کوچکتر باشد؛ اما احتمال استفاده از ریاضیات یا علوم یا ادبیات با هدف پول، نمره، عشق یا قتل، زندگی خردمندانه را تعریف نمیکند. خواندن، محاسبه یا یادگیری با روحیهی متفکر، امری حیاتی و مهم است. تمرکز بر این موضوعات ضروری نیست. آدمی میتواند در حین فعالیتهای مختلف یاد بگیرد و از یادگیری لذت ببرد. آیا لازم است به انگیزهای که ما را هدایت میکند و روحیهی متفکر، به چشم چیزی بیشتر از موضوعات معمول نگاه کنیم؟ شاید بهتر است بگوییم عشق به یادگیری میتواند در هر فعالیتی، از جمله کارهای روزانه، تماشای مسابقات ورزشی، بیرون بردن زباله و خواندن اخبار زرد وجود داشته باشد، به شرط آنکه بهصورت متفکرانه انجام شود و فرد از یادگیری لذت ببرد.
قسمتی از کتاب گمگشته در اندیشه:
عقل با ظرفیتی که دارد ما را به جامعهی گستردهی فراتاریخی و فراملی انسانها راهنمایی میکند. از آنجا که عشق به یادگیری برای انسانیت ما اساسی است، نهتنها با دیگران، بلکه با معنای انسانبودن ــ نوعی خودشناسی گسترده ــ پیوند برقرار میکنیم. دیو بویس در کتابها دنیایی اجتماعی مییابد که نژادپرستی ندارد؛ دیگران به نقل از ماری اسمیت «قلبی برای انسانیت» یافتهاند. اما گاهی کتابها ما را به یاد اجتماعهای کوچکتر و تعلق خاطرمان به زیرگروهها میاندازند. وقتی رمانهای ناپلی النا فرانته و روایت آنها از دوستی درازمدت دو زن از دوران کودکیشان را میخوانم، متوجه ویژگیهای دوستی خودم با زنان دیگر میشوم، جنبههایی از زندگی که تا آنجا که میدانم از دید نویسندگان مذکر جا مانده است. خودزندگینامهی مالکوم ایکس را در نوزده سالگی خواندم و بسیار دوستش داشتم، بااینحال، مطمئنم این کتاب برای خوانندهی دورهی پایان نژادپرستی امریکایی، کسی که کلاهبردار است یا کسی که در زندان به سر میبرد، معنای بسیار متفاوتی دارد.
ادبیات جینگوئیستی و فلسفه یا علم جینگوئیستی، امور خطیر خردمندانهای که ملت ما را به تعالی میرساند، یا جایگاه اجتماعی و تحقیر دشمنان خیالی را نیز از حفظیم؛ اما بهراستی یکی از معیارهای کتاب خوب این است که ما را به سمت انسانیت مشترک سوق میدهد و فرم انسانی قابل تشخیصی را آشکار میکند. این فرم از طریق شکل خاص زن در رمانهای ناپلی یا شکل امریکایی ـ آفریقایی در خودزندگینامهی مالکوم ایکس ظاهر میشود. جورج اشتاینر کار هنرمند را «ترجمهی امر مبهم و خصوصی به امر عمومی شناخت انسان» توصیف میکند. بیشک اگر چنین کارهایی گروه بدنام کوچک را به «امر عمومی شناخت انسان» وصل نکند، حتی برای مخاطب اندک آنها نیز اثرگذار نخواهد بود: به تجارب مشترک و همچنین آنچه کرامت مشترک، شکوه و جلال انسانی مشترک ماست. تنش بین شکوه انسانی و تحقیر اجتماعی در این کتابها قلب ما را میشکند، حتی اگر جنسیت یا نژاد مشترک ما با نویسنده، این تنش را تشدید و جزئیات او را واقعیتر کند.
بنابراین، بهترین کتابهای سیاسی دلخراشاند مانند ایلیاد هومر که در آن شاهد شهامت و خوبی کسانی هستیم که آدمهای نویسنده نابودشان میکنند. لحظهی شکلگیری وحدت فرهنگی یونانیان، به رودی خونین وابسته است، رودی که شاعر جنازههایش را میشمارد، پدر و مادر و همسرش را به یاد میآورد و امیدهای نابودشدهاش را میشمارد. نمونهی مدرن آن، رمان سروها به خدا ایمان دارند خوزه جیرونلا دربارهی جنگ داخلی اسپانیاست. خواننده باید شاهد شکست تدریجی پیوند میان دوستان، همسایهها و اعضای خانوادهها باشد که براثر افزایش خشونت بارسلونای زمان جنگ صورت میگیرد. قساوت هر فردی را به یک طرف درگیری میراند: یک طرف سرخوشانه فقرا را نادیده میگیرد، دیگری از دین متنفر است و در آشوب شخصی دستوپا میزند. اگر خواننده با چپگرایان آشفته بیشتر از فاشیستها همدردی کند، دامنه و طبیعت قتلهایی که مرتکب میشوند، همدردی ما را به چالش میکشد. ادبیات خوب، تعهدات جناحی ما را در مقابل حقیقت سخت انسانی درهم میشکند.
تعهد کلی و انسانگرایانهی زندگی خردمندانه آن را فراتر از سیاست قرار میدهد. سیاست حتی در بهترین حالتش نیز جناح میطلبد، به تفرقه، بیعت و تقابل قدرت احساسی ما و آنها نیاز دارد. بدون فرهنگ مشترک، تعهدات مشترک و زندگی انتخابی مشترک، حتی تفرقهها نیز مزیت خود را از دست میدهند و زهرآگین میشوند. مانند هر ابزار دیگری برای هدف، تفرقه میتواند به نوبهی خود رضایتبخش باشد.
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین