img
img
img
img
img

روان‌کاوی یک دیکتاتور

گسترش: کتاب «موسولینی، آکتورِ کبیر» نوشته‌ی کامیلّو برنری به همت انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه‌ای از اضطراب‌ها، کشمکش‌‌ها، رنج‌ها، پیش‌داوری‌ها، قضاوت‌های معوج، امتیازها و تضادهای درک‌نشدنی است که پیرامون شکل مادی و رفتاریِ موسولینی به هم آمده است و تضادها و پدیده‌های گاه متنافر را نشان می‌دهد. روایتگر صادق این بیوگرافی باید با تبرچه به این بیشه‌ی متروک وارد شود؛ بیشه‌ای که در آن لطایف دروغین چنان مبتکرانه و هوشمندانه اختراع شده‌اند تا واقعی بنمایند یا چنان واقعی‌اند که مسخره به نظر آیند؛ حتی اگر سری در واقعیت داشته باشند.

راوی چه جبهه‌ای باید بگیرد، اگر خط محکم و رسن استدلال را مستمرانه در چنگ نگیرد و روند هدفمندی را پی نگیرد که همان روان‌پژوهیِ جناب موسولینی است؟!

این کتاب که بیشتر روان‌شناختی و کمتر سیاستمدارانه نوشته شده، تاریخ سیاسی را بسیار اندک مدنظر داشته و تنها به یک پرسش عمده پاسخ می‌دهد؛ اینکه آیا موسولینی به‌واقع رهبری سیاسی بوده است؟ پاسخ آن این است: بله، او مرد بزرگ سیاسی است؛ اما با این توضیح که برای مرد بزرگ سیاسی ‌بودن حتماً باید «بازیگر» بزرگی هم بود!

البته این فرضیه تازگی ندارد. پیش‌تر جهان ادبیات رفتار این شخصیت‌های لابراتواری در جایگاه بازیگری بزرگ را بر آفتاب افکنده‌اند. حتی در دنیای علم و پزشکی و اقتصاد و سیاست نیز چنین افشاگری و تحلیلی انجام گرفته است. اچ. جی. ولز در شخصیت دوچه «بازیگری توده‌ای و جماعت‌پسند و بازاری» کشف کرده است. این محقق از ترکیب Volgare attore popolare استفاده کرده که به معنای بازیگر بددهن، فحاش و عوام‌پسند است.

پروفسور جی. سالوِمینی، محقق و پژوهشگر حوزه‌ی فاشیسم ایتالیایی، موسولینی را کمدینی کم‌نظیر و محشر خطاب می‌کند.

روایتگر و بیوگرافی‌نویس ضدفاشیست، آلچسته دی. آمبریس، از ترکیب Come istrione e veramente un genio استفاده کرده است؛ یعنی «موسولینی، این بازیگر کمیک و هوچی‌گر، نابغه است». می‌توان تفسیرهایی از این دست را بیشتر گردآوری کرد. این گفته‌ها اغلب حکایتگر چهره‌ی موسولینی است و با نفس او همخوانی دارد، اما لازم است دامنه‌ی تحقیق و تفحص را در فضاهای دیگری گسترش بدهیم؛ حتی به روان‌شناسی یک ملت!

از خلال صفحات این کتاب اطلاعات کارآمد و به‌دردبخوری استخراج خواهد شد. به احتمال زیاد، خواننده در این صفحه‌ها در باب فاشیسم موسولینی اطلاعات بیشتری کسب خواهد کرد و به‌هر‌حال سهمی هم در احساس کراهت از رژیم دیکتاتوری خواهد داشت؛ رژیمی که در ظلم و خفقان غوطه‌ور است. موسولینی مرد سیاست است، چون بازیگر کبیر صحنه است. آیا مرد سیاست بودن لزوماً بازیگر خوبی بودن را ضرورت نمی‌بخشد؟ به نظر می‌رسد این‌چنین است.

https://gbook.ir/storage/resized/apafnjLSeJ3NLqgkW2U5b3IlF7MqSxnH.webp

قسمتی از کتاب موسولینی، آکتور کبیر:

پرسی ویرمر، روزنامه‌نگار امریکایی که رفتار موسولینی را تحلیل کرده است، او را استاد ژست‌های آب‌گوشتی و ارائه‌ی پُز می‌نامد و می‌نویسد: «او استاد ژست و قیافه است. جلو یک نفر تا هزارها و میلیون‌ها نفر تماشاگر. استعدادش انکارنشدنی است و کم نمی‌آورد. تقلید و تصنعش بی‌کران است. او به‌دقت چند اخم الکی در موقعیت تهدیدآمیز دشمنان تمرین کرده و دو سال است این تصاویر قاب گرفته می‌شود. در چنین موقعیت فیگوراتیوی سر و گردن را عقب می‌دهد و فقط فک و آرواره‌ها را به جلو می‌فشارد. دست چپش را مشت می‌کند و به قوس کمرش تکیه می‌دهد و با لنگ‌های گشاد می‌ایستد. طوری راه می‌رود که به‌آرامی لگنش را تکان دهد. این تکنیک را در تئاتر ژست‌هایش برای جلب و تأثیر در تماشاگران به کار می‌گیرد. گاهی به مهربانی و گاهی در حالت هجوم، گاهی هر دو، گاهی هیچ‌کدام. تماشاگر پاک‌باخته را مجبور می‌کند سراسر سالن را تا کنار میزش طی کند و کنار میز کارش مدت طولانی ایستاده بماند. بسته به نوع ملاقات، خط‌هایی می‌توان روی زمین کشید تا جنس مهمان را حدس زد؛ مشتاقان نزدیک و دور و رسمی. موسولینی در حال اجرای کمدی دقیقی است. بازی می‌کند.»

همه‌ی خارجی‌هایی که او را ملاقات کرده‌اند به این مورد توجه داشته‌اند. هنری براود در کتاب «پاریسی کوچک» (1928) چنین می‌نویسد: «چشم‌های سیاه و خشک و خیره که گاهی در حالت عصبانیت و اشتیاق‌بخش سفیدش گشاد می‌شود. راه‌رفتنش بیشتر نوعی رقص خرامشی است. با دستانی که در هوا می‌چرخند و فیگور می‌سازند. در هوا می‌گردند و صعود و فرود خود را دارند. عین حرکات شمشیربازی ایتالیایی! به محض اینکه از بیرون به اتاق استراحت آمدیم، وقتی فرماندار میز چای را آماده می‌کرد، موسولینی کراواتش را باز کرد و انداخت. دستکش و کلاهش را هم همین‌طور و گفت: «احساس می‌کنم چشمه‌ای و قطعه‌ای نمایش را روی صحنه برای تماشاگران اجرا کرده‌ام. شماها این‌ها را یادداشت می‌کنید؟ بله، بله، بسیار خب. من هم روزنامه‌نگار بوده‌ام. تعارف نکنید، اگر بهترین جوایز را می‌خواهید به من بدهید.»

پیش از اینکه پاسخی به او بدهم، قاه‌قاه خنده‌اش به هوا رفت. از همان خنده‌های خاص خودش؛ خنده‌های بی‌صدا و ریسه ‌رفتن‌ها؛ درحالی‌که فقط شانه‌ها و بدنش می‌لرزیدند و قطع شدن آن با حرکت سر به همان‌گونه که کودکان می‌خندند و حرکات دست‌ها تا جایی که با بالا آمدن تدریجی سروکله، خنده هم ناگهان تمام می‌شد و بالا آمدن شانه‌ها و بعد نگاه قهوه‌ای نافذی که در چشم‌های بیننده فرو می‌رود.

موریس بِدِل یک فصل کامل از کتابش، فاشیسم سال هفتم را به تشریح خنده‌ها و ریسه‌رفتن‌های موسولینی اختصاص داده است. به بازیگر مشهور، موریس شوالیه، اخطار کرده که در مقابل بازیگری موسولینی دست به حسادت نزند. نویسنده تضمین داده است که وقتی این بازیگر با خرامشی نرم و رقصان و بازوهای شناور در هوای جناب بنیتو موسولینی مواجه می‌شود، ماست‌ها را باید دوباره کیسه کند. بِدِل در روند شناخت موسولینی، او را بازیگر و بدل‌کاری حرفه‌ای و درجه یک توصیف می‌کند. نویسنده شرح می‌دهد چگونه این بازیگر با حرکاتش درباره‌ی ممنوعیت درج اخبار احساساتی و خودکشی‌های رمانتیک توضیح نمایشی و پانتومیم‌وار اجرا کرده است: «موسولینی قطعه‌ی نمایشش را شروع کرد. به موضوعی پرداخت که برایش بسیار اهمیت داشت. او وقتی با من درباره‌ی خودکشی‌های عاشقانه صحبت می‌کرد، اطوار عاشقی دلسرد را ایفا می‌کرد و دست‌هایش را به کار انداخته بود؛ چنان‌که مخاطب تصور کند دلداده‌ای روی گور معشوق خویش گل بوقی می‌گذارد! حتی تصور می‌کردی گل‌های بوقی و سفید ساقه‌بلند را. گل‌ها را کامل می‌دیدی! حتی می‌توانستی بوی عطر مرگ را بشنوی و بوی سرد کافور را.

سوئتونیوس، تاریخ‌نگار، آوگوستوس امپراتور را هنگام مرگ چنین وصف کرده است: «آوگوستوس آینه‌ای خواست. آن را به دست گرفت و در آن نگاه کرد. موهایش را مرتب کرد و از طرفدارانش پرسید: چطورم؟ فکر نمی‌کنید نقشم را خوب بازی کرده‌ام؟»

زمانی‌که بنیتو موسولینی به چنین دقایقی برسد، در بستر مرگ تا آخرین نفس، نقش و بازی را رها نخواهد کرد و به آهی عمیق خواهد گفت: «خیلی نقش‌ها داشتم که باید اجرا می‌کردم.»

موسولینی، آکتور کبیر را سیروس شاملو ترجمه کرده و کتاب حاضر در 142 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

گسترش: کتاب «موسولینی، آکتورِ کبیر» نوشته‌ی کامیلّو برنری به همت انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه‌ای از اضطراب‌ها، کشمکش‌‌ها، رنج‌ها، پیش‌داوری‌ها، قضاوت‌های معوج، امتیازها و تضادهای درک‌نشدنی است که پیرامون شکل مادی و رفتاریِ موسولینی به هم آمده است و تضادها و پدیده‌های گاه متنافر را نشان می‌دهد. روایتگر صادق این بیوگرافی باید با تبرچه به این بیشه‌ی متروک وارد شود؛ بیشه‌ای که در آن لطایف دروغین چنان مبتکرانه و هوشمندانه اختراع شده‌اند تا واقعی بنمایند یا چنان واقعی‌اند که مسخره به نظر آیند؛ حتی اگر سری در واقعیت داشته باشند.

راوی چه جبهه‌ای باید بگیرد، اگر خط محکم و رسن استدلال را مستمرانه در چنگ نگیرد و روند هدفمندی را پی نگیرد که همان روان‌پژوهیِ جناب موسولینی است؟!

این کتاب که بیشتر روان‌شناختی و کمتر سیاستمدارانه نوشته شده، تاریخ سیاسی را بسیار اندک مدنظر داشته و تنها به یک پرسش عمده پاسخ می‌دهد؛ اینکه آیا موسولینی به‌واقع رهبری سیاسی بوده است؟ پاسخ آن این است: بله، او مرد بزرگ سیاسی است؛ اما با این توضیح که برای مرد بزرگ سیاسی ‌بودن حتماً باید «بازیگر» بزرگی هم بود!

البته این فرضیه تازگی ندارد. پیش‌تر جهان ادبیات رفتار این شخصیت‌های لابراتواری در جایگاه بازیگری بزرگ را بر آفتاب افکنده‌اند. حتی در دنیای علم و پزشکی و اقتصاد و سیاست نیز چنین افشاگری و تحلیلی انجام گرفته است. اچ. جی. ولز در شخصیت دوچه «بازیگری توده‌ای و جماعت‌پسند و بازاری» کشف کرده است. این محقق از ترکیب Volgare attore popolare استفاده کرده که به معنای بازیگر بددهن، فحاش و عوام‌پسند است.

پروفسور جی. سالوِمینی، محقق و پژوهشگر حوزه‌ی فاشیسم ایتالیایی، موسولینی را کمدینی کم‌نظیر و محشر خطاب می‌کند.

روایتگر و بیوگرافی‌نویس ضدفاشیست، آلچسته دی. آمبریس، از ترکیب Come istrione e veramente un genio استفاده کرده است؛ یعنی «موسولینی، این بازیگر کمیک و هوچی‌گر، نابغه است». می‌توان تفسیرهایی از این دست را بیشتر گردآوری کرد. این گفته‌ها اغلب حکایتگر چهره‌ی موسولینی است و با نفس او همخوانی دارد، اما لازم است دامنه‌ی تحقیق و تفحص را در فضاهای دیگری گسترش بدهیم؛ حتی به روان‌شناسی یک ملت!

از خلال صفحات این کتاب اطلاعات کارآمد و به‌دردبخوری استخراج خواهد شد. به احتمال زیاد، خواننده در این صفحه‌ها در باب فاشیسم موسولینی اطلاعات بیشتری کسب خواهد کرد و به‌هر‌حال سهمی هم در احساس کراهت از رژیم دیکتاتوری خواهد داشت؛ رژیمی که در ظلم و خفقان غوطه‌ور است. موسولینی مرد سیاست است، چون بازیگر کبیر صحنه است. آیا مرد سیاست بودن لزوماً بازیگر خوبی بودن را ضرورت نمی‌بخشد؟ به نظر می‌رسد این‌چنین است.

قسمتی از کتاب موسولینی، آکتور کبیر:

پرسی ویرمر، روزنامه‌نگار امریکایی که رفتار موسولینی را تحلیل کرده است، او را استاد ژست‌های آب‌گوشتی و ارائه‌ی پُز می‌نامد و می‌نویسد: «او استاد ژست و قیافه است. جلو یک نفر تا هزارها و میلیون‌ها نفر تماشاگر. استعدادش انکارنشدنی است و کم نمی‌آورد. تقلید و تصنعش بی‌کران است. او به‌دقت چند اخم الکی در موقعیت تهدیدآمیز دشمنان تمرین کرده و دو سال است این تصاویر قاب گرفته می‌شود. در چنین موقعیت فیگوراتیوی سر و گردن را عقب می‌دهد و فقط فک و آرواره‌ها را به جلو می‌فشارد. دست چپش را مشت می‌کند و به قوس کمرش تکیه می‌دهد و با لنگ‌های گشاد می‌ایستد. طوری راه می‌رود که به‌آرامی لگنش را تکان دهد. این تکنیک را در تئاتر ژست‌هایش برای جلب و تأثیر در تماشاگران به کار می‌گیرد. گاهی به مهربانی و گاهی در حالت هجوم، گاهی هر دو، گاهی هیچ‌کدام. تماشاگر پاک‌باخته را مجبور می‌کند سراسر سالن را تا کنار میزش طی کند و کنار میز کارش مدت طولانی ایستاده بماند. بسته به نوع ملاقات، خط‌هایی می‌توان روی زمین کشید تا جنس مهمان را حدس زد؛ مشتاقان نزدیک و دور و رسمی. موسولینی در حال اجرای کمدی دقیقی است. بازی می‌کند.»

همه‌ی خارجی‌هایی که او را ملاقات کرده‌اند به این مورد توجه داشته‌اند. هنری براود در کتاب «پاریسی کوچک» (1928) چنین می‌نویسد: «چشم‌های سیاه و خشک و خیره که گاهی در حالت عصبانیت و اشتیاق‌بخش سفیدش گشاد می‌شود. راه‌رفتنش بیشتر نوعی رقص خرامشی است. با دستانی که در هوا می‌چرخند و فیگور می‌سازند. در هوا می‌گردند و صعود و فرود خود را دارند. عین حرکات شمشیربازی ایتالیایی! به محض اینکه از بیرون به اتاق استراحت آمدیم، وقتی فرماندار میز چای را آماده می‌کرد، موسولینی کراواتش را باز کرد و انداخت. دستکش و کلاهش را هم همین‌طور و گفت: «احساس می‌کنم چشمه‌ای و قطعه‌ای نمایش را روی صحنه برای تماشاگران اجرا کرده‌ام. شماها این‌ها را یادداشت می‌کنید؟ بله، بله، بسیار خب. من هم روزنامه‌نگار بوده‌ام. تعارف نکنید، اگر بهترین جوایز را می‌خواهید به من بدهید.»

پیش از اینکه پاسخی به او بدهم، قاه‌قاه خنده‌اش به هوا رفت. از همان خنده‌های خاص خودش؛ خنده‌های بی‌صدا و ریسه ‌رفتن‌ها؛ درحالی‌که فقط شانه‌ها و بدنش می‌لرزیدند و قطع شدن آن با حرکت سر به همان‌گونه که کودکان می‌خندند و حرکات دست‌ها تا جایی که با بالا آمدن تدریجی سروکله، خنده هم ناگهان تمام می‌شد و بالا آمدن شانه‌ها و بعد نگاه قهوه‌ای نافذی که در چشم‌های بیننده فرو می‌رود.

موریس بِدِل یک فصل کامل از کتابش، فاشیسم سال هفتم را به تشریح خنده‌ها و ریسه‌رفتن‌های موسولینی اختصاص داده است. به بازیگر مشهور، موریس شوالیه، اخطار کرده که در مقابل بازیگری موسولینی دست به حسادت نزند. نویسنده تضمین داده است که وقتی این بازیگر با خرامشی نرم و رقصان و بازوهای شناور در هوای جناب بنیتو موسولینی مواجه می‌شود، ماست‌ها را باید دوباره کیسه کند. بِدِل در روند شناخت موسولینی، او را بازیگر و بدل‌کاری حرفه‌ای و درجه یک توصیف می‌کند. نویسنده شرح می‌دهد چگونه این بازیگر با حرکاتش درباره‌ی ممنوعیت درج اخبار احساساتی و خودکشی‌های رمانتیک توضیح نمایشی و پانتومیم‌وار اجرا کرده است: «موسولینی قطعه‌ی نمایشش را شروع کرد. به موضوعی پرداخت که برایش بسیار اهمیت داشت. او وقتی با من درباره‌ی خودکشی‌های عاشقانه صحبت می‌کرد، اطوار عاشقی دلسرد را ایفا می‌کرد و دست‌هایش را به کار انداخته بود؛ چنان‌که مخاطب تصور کند دلداده‌ای روی گور معشوق خویش گل بوقی می‌گذارد! حتی تصور می‌کردی گل‌های بوقی و سفید ساقه‌بلند را. گل‌ها را کامل می‌دیدی! حتی می‌توانستی بوی عطر مرگ را بشنوی و بوی سرد کافور را.

سوئتونیوس، تاریخ‌نگار، آوگوستوس امپراتور را هنگام مرگ چنین وصف کرده است: «آوگوستوس آینه‌ای خواست. آن را به دست گرفت و در آن نگاه کرد. موهایش را مرتب کرد و از طرفدارانش پرسید: چطورم؟ فکر نمی‌کنید نقشم را خوب بازی کرده‌ام؟»

زمانی‌که بنیتو موسولینی به چنین دقایقی برسد، در بستر مرگ تا آخرین نفس، نقش و بازی را رها نخواهد کرد و به آهی عمیق خواهد گفت: «خیلی نقش‌ها داشتم که باید اجرا می‌کردم.»

موسولینی، آکتور کبیر را سیروس شاملو ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۴۲ صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستانی درباره‌ی سیاهی جنگ

ورشو چندی پیش داستان بی‌فضیلتی جنگ است و آسیب‌هایی که گاه تا نسل‌های آتی درمانی ندارد.

  اختلالات و آسیب‌های پیشِ روی این روزهای زنان

معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»

  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین