عصر ایران: «فرهنگ زندهی مقاومت» کتابی است حاوی گفتوگوی طارق علی نویسنده و فیلمساز پاکستانی مقیم انگلستان با ادوارد سعید منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی-آمریکایی.
طارق علی متولد ۱۹۴۳ و هنوز زنده است اما ادوارد سعید در سال ۲۰۰۵ در سن ۶۸ سالگی در اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت. طارق علی هم مثل ادوارد سعید، مسلمانزادهای چپگرا است و باید او را جزو آن دسته از منتقدان غرب لیبرال دانست که غالبا از کوزهی مارکسیسم آب مینوشند. اگرچه هیچ یک از این دو نفر را نمیتوان کاملا مارکسیست دانست. یا دستکم باید آنها را متعلق به جریان چپ نو قلمداد کرد.
سعید در این گفتوگو، که در سال ۱۹۹۴ در خانهاش انجام شده، دنیای خودش را روشن و بیپرده ترسیم کرده و فارغ از ملاحظهی پسند و ناپسند مخاطبان و خوانندگانش، دربارهی مطلوبات و مطالبات خودش سخن گفته است.
گفتوگوی طارق علی با ادوارد سعید همدلانه پیش میرود؛ هم از این رو جهان رنگارنگ و پرآهنگ سعید از پس پشت یک دیالوگ چالشی در پیش روی خواننده ترسیم نمیشود.
سعید در این کتاب دربارهی بسیاری از مولفههای سازندهی دنیایش سخن میگوید: بیماری سرطان، خاطرات کودکی و نقش ویژهی مادرش در شکلگیری شخصیتش، موسیقی، ادبیات، فلسطین و یاسر عرفات، شرقشناسی، رابطهی فرهنگ و سیاست، نسبت روشنفکران و سیاست، زندگی در آمریکا، تعلق خاطرش به نیویورک و عدم رغبتش به مقولهی هویت.
ادوارد سعید در عین این که یک مارکسیست طرفدار فلسطین بود شهر نیویورک – دستپخت سرمایهداری امپریالیسم آمریکا- را دوست میداشت. این هم از عجایب جهان مبارزه و البته دنیای سرمایهداری لیبرال است که قدرت جذب بالایی در مواجهه با دشمنان و بیگانگان دارد.
نیویورک هر عیبی که داشته باشد، شهر “آزادی” است. مثلا سعید با اینکه هوادار سفت و سخت فلسطین بود، پس از آنکه در اعتراض به پیمان اسلو از “مجلس ملی فلسطین” خارج شد و از یاسر عرفات انتقاد کرد، فروش کتابهایش در فلسطین ممنوع شد.
چنین ممنوعیتهایی اما در نیویورک معنا ندارد و هر آدم عاقلی آزادی را خوش دارد؛ به ویژه اگر نویسنده باشد و مشتاق آنکه مردم کتابهایش را بخرند و بخوانند. با این حال زیبایی نیویورک هم قطعا در دلبستگی سعید به این شهر نقش مهمی داشت. پاییز نیویورک هر صاحبدلی را مفتون خودش میکند. و البته سالها زندگی در نیویورک نیز، قطعا در پیوند عاطفی سعید با این شهر خاص موثر بوده.
باری در کتاب «فرهنگ زندهی مقاومت»، از خلال سخنان سعید بسی چیزها دربارهی شخصیت و ذهنیت او فراچنگ خواننده میآید. مثلا اینکه چپگرایی سعید تا حد زیادی محصول خُلق و خوی اوست.
وی در پاسخ به این سؤال که آیا هنوز هم مثل دوران مدرسه رفتنش خود را در حال مبارزه با جریان غالب میداند، میگوید: «بله، کاملا. هیچ گاه نسبت به نهادها یا جریانات غالب احساس تعلق نکردهام. به جریانات غالب علاقهمندم. به آنها حسادت میورزم. گاهی اوقات و در بعضی شرایط نسبت به مردمی که به آنها تعلق دارند حسادت میورزم چون خود از آن قماش نیستم. ولی در کل، آنان را دشمن خود میپندارم.»
در واقع سعید خود را مقیم مقام عصیان میدانست و به هیچ وجه هم میل به خروج از این وادی را نداشت. او دربارهی این خصلتش میگوید:
«از دید من مبارزهی اصلی… این است که به خود اجازهی ماندگاری در یک الگو را ندهم، پیشبینیپذیر نشوم و هیچ چیز، حتی آثار قبلیام، مرا در اختیار خود نگیرد… من خود را چپ میدانم ولی وقتی نوبت به تکرار بعضی فرمولها و بخصوص فرمولهای تعلقآور میرسد، نمیتوانم خود را به آنها متعهد بدانم… از منظر روشنفکری، بیش از هر چیز از جریانهای اصلی مارکسیسم آموختهام… ولی همواره نگران این بودهام که همهی اینها ممکن است نظاممند بوده و نیازمند تعلق یا وفاداری باشد.»
ادوارد سعید با نظم حاکم بر جهان غرب چندان همدل و همراه نبود و عمری را در دفاع از مردم فلسطین سپری کرد و آموزههای شرقشناسانه را محصول سوءتفاهم سیستماتیک غربیان نسبت به شرق میدانست.
وی در این کتاب دربارهی تاثیرات سوء کتاب «شرقشناسی»اش در جهان اسلام میگوید: «این اثر حملهی کورکورانه به “غرب” را مد نظر نداشته است… و بنابراین معتقدم بعضی که دوست در این اثر بیانیهای بیابند، به شیوهای تقلیلگرایانهی دست به خوانش آن زدهاند؛ در حالی که از دید من در این اثر خبری از بیانیه نیست.»
شرح رابطهی ادوارد سعید با یاسر عرفات هم از بخشهای جذاب کتاب «فرهنگ زندهی مقاومت» است. سعید با اینکه میگوید «عرفات اهل گوش دادن بود و این در دنیا عرب خیلی عجیب و غیرمعمول است»، دربارهی رنجش خاطر دائمیاش از سوءظن بنیادین عرفات نسبت به خودش نیز سخن میگوید:
«نبرد بزرگ من و او از این نشأت میگرفت که او مرا نمایندهی آمریکا میدانست (این موضوع را تا کنون در جایی نگفتهام). او درک نمیکرد که یک شخص در آمریکا میتواند مستقل باشد و از اندیشههای خودش سخن بگوید و هم نمیفهمید که من یک فلسطینی هستم… هرگز این موضوع را درک نکرد و همواره بر این عقیده بود که یک برنامهی آمریکایی وجود دارد و مرا هم آمریکایی میدانست و این بر من بسیار گران میآمد.»
کتاب «فرهنگ زندهی مقاومت»، بدون تردید در شناخت بیشتر ادوارد سعید موثر است. این کتاب نه تنها خواننده را با پارهای از افکار سعید آشنا میسازد بلکه از طریق نمایش زندگی و دنیای شخصی سعید و همچنین با بر آفتاب افکندن انگیزههای امپریالیسمستیزانهی فلسطینخواهانهی وی، مانع از آن میشود که ادوارد سعیدِ سکولارِ چپگرا رابنیادگرایان غیرسکولار جهان اسلام مصادره کنند.
انگیزههای سعید در ستیزه با امپریالیسم، متفاوت از انگیزههای بنیادگرایان جهان اسلام بود. دلیلش هم روشن است: ادوارد سعید یک فلسطینی-آمریکاییِ سکولار بود. با این حال نفس ستیزه با پارهای از وجوه تمدن غرب و نیز دفاع از فلسطین، کفایت میکند تا انقلابیون غربستیز جهان اسلام و به ویژه ایران، ادوارد سعید را خوش داشته باشند و به تفاوتهای بنیادین او با خودشان چندان اعتنا نکنند. شاید حتی وقتی بدانند از صدام حسین حمایت میکرده تا حدی که خبر بمباران شیمیایی حلبچه (و سردشت) را باور نمیکند.
در حقیقت سعید از نظر این انقلابیون، صدایی رسا علیه غرب و اسرائیل بود و از این حیث، نیروهای انقلابی جهان اسلام بر خطا نیستند. کمااینکه “جامعهی مدافع یهودیان” در آمریکا، سعید را نازیست میدانست و طرفداران اسرائیل نیز در سال ۱۹۸۵ دفتر کار او را در دانشگاه به آتش کشیدند.
ادوارد سعید اگرچه مدافع پر و پا قرص فلسطین بود ولی در آمریکا در دانشگاه “کلمبیا” تدریس میکرد و برخلاف تصور کسانی که فکر میکنند در آمریکا استادان ناهمسو از دانشگاهها اخراج میشوند از دانشگاه کلمبیا اخراج نشد و کتابهایش نیز در آمریکا آزادانه منتشر میشد. این هم طنز تاریخ است که کتابهای این مدافع پرشور فلسطین و منتقد سرسخت اسرائیل، در آمریکا منتشر میشد ولی در فلسطین نه!
با این حال در سال ۲۰۰۰ میلادی، وقتی که عرفات پیشنهادهای ایهود باراک را در مذاکرات صلح رد کرد، سعید از عرفات تجلیل کرد و کتابهایش دوباره در فلسطین مجوز انتشار گرفتند! مصداق روشنی از “شخصی بودن قدرت” در دولت نیمبند و نه چندان قدرتمند فلسطین.
طارق علی نخستین بار در سال ۱۹۷۲ ادوارد سعید را در همایشی در نیویورک میبیند. او بعدها، در سال ۱۹۹۴، مستندی با نام «گفتوگو با ادوارد سعید» ساخت و کتاب «فرهنگ زندهی مقاومت» بخشی از همین مستند است.
در فیلم مستند طارق علی، بیننده با جنبههای نادیدهای از زندگی ادوارد سعید آشنا میشود؛ مانند مهارت سعید در پیانو نواختن.
طارق علی در مقدمهی همین کتاب دربارهی نخستین دیدارش با ادوارد سعید به سال ۱۹۷۲، یعنی زمانی که گروه فلسطینی “سپتامبر سیاه” یازده ورزشکار و مربی اسرائیلی را در المپیک مونیخ کشت و بحرانی جهانی پدید آمد، مینویسد: «در آن روزهای پرتلاطم آنچه او را از بقیه ما متمایز میکرد، شیکپوشی بینقصش بود.»
ادوارد سعید یکم نوامبر ۱۹۳۵ در بیتالمقدس به دنیا آمد و ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۳ در نیویورک درگذشت.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.
هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند.
مروری بر زندگی و آثار آن تایلر
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی