گسترش: «شب بیمهتاب: مروری بر آثار بهرام صادقی» کتابی است نوشتهی غلامرضا رضایی که نشر نیماژ آن را به چاپ رسانده است. بهرام صادقی آثار چندانی از خود به جا نگذاشت. حاصل زندگی ادبیاش مجموعه داستانِ سنگر و قمقمههای خالی است و رمان یا داستان بلند ملکوت. بعد از مرگش نیز مجموعهی دیگری از او به چاپ رسید؛ وعدهی دیدار با جوجو موتسو. تکرار همان داستانهای قبلی در سطحی نازلتر، سیاهمشقهایی که در خورجین هر نویسندهای پیدا میشود.
کم نوشت اما همین معدود آثار برای ماندگاریاش کافی بود. هرچند ما را از داستانهای نابش محروم ساخت. صادقی در همین اندککارهایش روایتگر دوره و زمانهاش بود. روزگار سیاه و نکبتبار دههی سی، بازتاب جامعهای فقیر و محنتزده. سالهای تلخی که آمال و آرزوهای یک نسل را به باد داده بودند، در فضایی از نومیدی و یأس. دریغ و حسرت مردمی که به آزادی و دموکراسی دلخوش کرده بودند، غافل از آنکه مشتی رند را سیم داده بودند تا کاخ امیدهایشان را ویران سازند. سالهای آشوب، بلوا، کودتا و انزوا. تانکها به راه افتادند و مشتی لات و چماقدار خیابانها را قرق کردند. کودتای 28 مرداد پیروز شد و کشتوکشتار و بگیر و ببند آغاز گردید.
تاس روزگار اینبار هم خوش ننشست، شکست از پی شکست و شد آنچه باید میشد. آن همه خون و جانفشانی بینتیجه ماند، تاریخ دوباره تکرار شد و سالهای نکبت و ادبار فرا رسید. سالهای تسویهحساب و فراموشی. روشنفکران و سیاسیونی که به شوق آزادی و دموکراسی دلبسته بودند ناامید و مأیوس به کنجی خزیدند. برخی انزوا گزیدند و سر در آخور زندگی بردند؛ عدهای نیز التیام خود را در افیون میدیدند.
اولین داستان بهرام صادقی در سال ۱۳۳۵ در مجلهی سخن به چاپ رسید؛ فردا در راه است. با شروعی توفانی و توصیف نعشی که روی دست مانده بود. کنایهای به دوران سیاه کودتا.
صادقی بهرغم همهی تلخیها و آسیبهای روحی کوشید تا کابوس و هراسهای جمعی را در داستانهایش بریزد. هرچند رهایی از این وضعیت برایش سخت و دردناک بود، بااینهمه بازتاب همهی این بحرانها را در داستانهایش میبینیم. مضامین شکست و نفرینزدگی با درونمایههایی از تنهایی، بیهویتی، مرگ و بیمعنایی با پایانهایی بیفرجام که اضطراب و حیرانی آن سالها را منعکس میکنند. دوره و زمانهای که هیچ نویسندهای عمق و ابتذالش را به خوبیِ او نشان نداد. او که خود پزشک بود مانند جراحی بر میز تشریح، کالبد شخصیتهای داستانیاش را میدرید و با تیغ تیز قلمش چرک و خونابشان را بیرون میریخت. اینگونه شد که چهرهپرداز شخصیتهای دوره و زمانهاش گردید. شخصیتهایی بیمار که هرکدام به دردی مبتلا بودند.
شخصیتهایی که اغلب از جنس خودش بودند، آدمهایی از طبقات فرودست جامعه و بیشتر طبقهی متوسط. روستاییانی اهل در و دهات، حاشیهنشینها و ساکنان شهرهای دورافتاده، کارمندان دونپایهی ادارات در شهرهای بزرگ. بهدلیل همین آشنایی و شناخت بود که در جلد و نقش آنها نفوذ میکرد و باورپذیرشان میساخت. آدمهایی از نسلهای متفاوت با مشاغل گوناگون: دکتر، روزنامهنگار، کارمند معمولی، عکاس، کشاورز، دانشجو، مزقانچی، زن خانهدار و … که با شلاق طنز تناقضهای درونیشان را آشکار میساخت و آن روی سکهشان را در موقعیتهای گوناگون نشان میداد. شخصیتهایی مفلوک و رقتبارکه توانایی تغییر خود و محیط پیرامونشان را نداشتند و به شکلی مضحک و کاریکاتورگونه در ابتذال و نومیدی دستوپا میزدند و رؤ یا میبافتند. آدمهایی سودایی، درگیر در اوهام و ترسهایی فروخورده و وهم و اضطرابهایی که ماحصل شرایط جامعه و زمانه بودند.
کاراکترهایی از قبیل: کمبوجیه، مستقیم، بلبل، درویش، بهروز، اشرف خانم، سلمان، مهاجر، دکتر حاتم و… آدمهایی بینام و نشان ولی آشنا که همگی از قلم او خلق شدند. افرادی از طبقهی متوسط از قشر کارمندان دونپایه یا جامعهی شهریای که نخستینبار بهوسیلهی او به جمعیت ادبیات داستانیمان راه یافتند.
کتاب حاضر مروری است بر آثار مهم و چالشبرانگیز او در ادبیات داستانی معاصر ایران.
قسمتی از کتاب شب بیمهتاب:
طنز صادقی با اینکه غالباً تلخ و سیاه است اما بیزاری و نفرت را به دنبال ندارد و پشت کردن و ستیز با زندگی نیست، بلکه نوعی گزش یا سیلیخوردن و هشیاری است که در ابعاد گوناگون ارائه میشود و اهدافی متنوع دارد. گاه نشاندهندهی رفتار شخصصیت و وضعیت کمیک یا موقعیت حقارتبار اوست در مواجهه با وقایع و پیشآمدها و در برخی مواقع نیز بیانگر تکرار و بطالت زندگی است که سویههای معرفتی و فلسفی به خود میگیرد و در پارهای وقتها نیز کارکردی ژورنالیستی دارد در نقد شرایط اجتماعی و در مواقعی نیز هجوی است بر یک امر یا هزلی است که در این صورت موقعیتی سطحیتر مییابد.
صادقی با آشنازدایی در امور معمول، ایجاد تناقض و پارادوکس، عادیسازی و قرار دادن شخصیت در وضعیتی غیرمتعارف و بالعکس، از طریق بازیهای زبانی، توصیف فیزیکی، گفتوگو، بیان موقعیت، رفتن به ذهن شخصیت، پرداختن به جزئیات و با استفاده از فاصلهگیری و ایجاد لحنی خنثی و بیطرف طنز داستانهایش را شکل میدهد و ابتذال و فلاکت آدمها را پیشِ رویمان میگذارد. طنز در یک اثر هنری چه در موقعیت آدمی ریشه داشته باشد یا به شرایط اجتماعی برگردد بدونشک به نوع نگاه و حضور نویسنده در تقابل با جهان و هستی و تمرکزش بر جزئیات ریز و درشت شخصیتها مربوط میشود تا از دل زندگی و موقعیت رقتبار و امیال و آرزوهایشان، تناقضهای درونی شخصیتها و کمدی و تراژدیشان را نشان دهد.
داستان طنزآمیز در شرایطی بیشتر نوشته میشود که نویسنده به علل خاصی نوشتن آن را ضروری بداند. یا اینکه علیالاصول خود نویسنده نسبت به وقایع اجتماعی و مسائل مربوط به زندگی و جهان دیدی طنزآمیز داشته باشد.
در آثار صادقی طنز در حقیقت نقد و نقبی است به اوضاع اجتماعی و اصلاح این امور و ماهیت وجودی آدمها که با طمأنینه و صبوری نه به شکلی توفانی و یکباره بلکه بهمثابهی بارانی نرم و ریز شروع و در ادامه همهی عناصر و ارکان داستان را زیر پوشش میگیرد و مخاطب را درگیر میسازد. در داستانهایی مانند: با کمال تأسف، سراسر حادثه، غیرمنتظر، صراحت و قاطعیت و… طنز روندی خودجوش و طبیعی دارد و از دل وضعیت و موقعیت شخصیتها بیرون میزند. در این حالت، زیباترین شکل طنزش را ارائه میکند و داستان را اوج و ارتقا میدهد. در بعضی داستانها نیز مانند داستان تأثیرات متقابل که طنز با تعمد و ساختگی به اثر تزریق میشود چندان چنگی به دل نمیزند و بیشتر شکلی ژورنالیستی به کار میدهد.
در پارهای از داستانها نیز با انتخاب زبانی طنازانه، ذهنیت و موقعیت آدمها را بیرون میریزد و طنز کارش را به شکلی زیبا قوام میبخشد. مانند داستان در این شماره که به اتکای زبان، طنز داستانش شکل میگیرد و حقارت و ابتذال شخصیتها را به نمایش میگذارد.
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین