اعتماد: به تعبیر هانری کربن نگاه باطنی شیعه ترکیب معرفت و محبت است. امتداد نبوت است و بر محور ولایت است. باطن به معنی ضرورت توجه به آشکارگی رازهای درون امر ظاهری است. شریعت ظاهر دین است و تربیت و تعهّد است، اما مقولاتش چنان است که ممکن است انسان را در سطح نگه دارد و او قشری شود و دین را جز انجام چندین واجبات و مستحبات نفهمد و به هیچ عمق و درونی نیندیشد.
خاصیت تفکر به عمق رفتن است
اندیشیدن و به عمق رفتن خاصیت تفکر است. ممکن است اعمال شریعت حاوی چنین تفکری باشد، اما فرد متشرّع الزامی به آن نبیند. یعنی ایمان را با عشق تداوم بخشد نه عقل. هر چند باید به این هم توجه کرد که هم عشق و هم عقل ممکن است تعریف یکسانی برای همه نداشته باشند. بنابراین در همان اوان شکلگیری جهان اسلام بعد از ایام رحلت رسول اکرم صلیالله علیه وآله توجه به تأویل نص و عبور از ظاهر به عمق آن برای کشف معنا در کانون توجه مسلمین قرار گرفت. اهل سنت و حدیث هرگونه تعدّی به موجودیت نص را انکار کرده و بدعت شمردند، اما دستهای از متکلمان که رویه اعتزال داشتند و به معتزله مشهور بودند و عقل را ملاک داوری قرار داده بودند، تأویل را پذیرفتند.
راسخون در علم و مساله تاویل متن
در قرآن کریم از تعبیر «علم الکتاب» (رعد: ۴۳) نام برده شده که به قول بسیاری از مفسّرین به معنای فهم قرآن است. اگرچه در چندین سوره دیگر از جمله سوره نمل نیز به «عنده علم من الکتاب» اشاره شده که منظور از آن آصف بن برخیا وصی و جانشین سلیمان بوده است که در مجموع اشاره به فهم متون مقدس دارد که دالّ بر این است که این متون ظاهری دارند و باطنی و در خود قرآن (آل عمران: ۷) نیز فرموده که تفسیر این باطن را بعد از خداوند و پیامبر، استواران در دانش (الراسخون فی العلم) میدانند. یعنی کسانی که به تعبیر آیه ۱۶۲ سوره نساء به خدا و رسولش و وحی او و آنچه پیش از پیامبر نازل شده بود، ایمان دارند. اینکه استواران در دانش دقیقا چه کسانی هستند و مصادیقشان چیست بحث دیگری است، اگرچه قطعا این افراد به تعبیر همان آیه ۷ سوره آل عمران، متشابهات را تأویل میکنند و این تأویل ضرورتا در طول تعالیمی است که از انبیاء فرا گرفتهاند و از خطوط وحی جدا نیست. بنابراین علم کتاب نزد خداست و او به واسطه جریان رسالت بخشی از آن را در اختیار انبیاء قرار داده و سپس اوصیای آنها حامل چنین علمی خواهند بود.
آصف بن برخیا و امیرالمومنین(ع)
چنانکه حضرت رسول (ص) در پاسخ به پرسشی درباره مصداق «و عنده علم الکتاب» (نمل: ۴۰) به وصی سلیمان آصف بن برخیا اشاره کردهاند و مراد از «آن کس که نزد او علم کتاب است» در آیه ۴۳ از سوره رعد را نیز حضرت علی (ع) دانستهاند. البته درباره تفسیر این آیه اخیر بین مفسّران شیعه و سنّی اختلاف هست، اما خط سیری که وحی را بعد از اتمام دوران آن در عصر خاتمیت به بعد از خود متصل میکند همین تأویل است؛ یعنی علم الکتاب، یعنی رفتن به باطن قرآن و متون مقدس تا رازهای الوهیت آشکار و سپس ماندگار شوند و امتداد دامنه فیض الهی در هستی روشن گردد و به معنای دقیقتر، استواران دانش که اهل فضل و دانش و معرفت و محبت هستند، محافظان ساحت الوهی در جهان و از سنخ ردان مینوی (محافظان الهی) هستند و الوهیت را تبلیغ میکنند.
تفاوت نگاه باطنی به مذهب با باطنگرایی
اما در بدو امر باید توجه داشت که نگاه باطنی به مذهب با باطنگرایی تا حدودی فرق دارد، زیرا باطنگرایی نوعی فرقه است که در موردش توضیح خواهیم داد و عموما هر نوع فرقهگرایی لاجرم به تشکیل ایدئولوژی و صلب تفکر و عدم نقدپذیری منجر خواهد شد. اما نگاه باطنی یعنی توجه به عمق و معنا و افشای درون و رفتن به مبدأ و اصل که این خودِ فلسفه است. خودِ تعقّل است و امام صادق علیهالسلام فرمود: عقل دعامه (ستون) اسلام است و قرآن کریم بارها مومنان را به تعقّل و تدبّر در آیات الهی دعوت فرموده است. باطنگروی شیعه با نظر به اهمیت این تعقّل و تدبّر قابل فهم است که بعدا در اوایل قرن چهارم هجری و بعد از آغاز دوران غیبت کبری در سال ۳۲۹ هجری در عقلگرایان شهرهای بغداد و کوفه و در کسانی چون جنید اسکافی و شیخ مفید و شریف مرتضی متجلی شد. اینکه باید نقل اعم از آیات و روایات را با عقل کاوید تا بتوان احکام جدید صادر کرد، زیرا هم تحوّلات دوران و هم تنوّعات باورها را نباید از نظر دور داشت. از سوی دیگر، در چنین تفکری ظاهر و باطن در هم تنیده است و شریعت و حقیقت با هم توأمان هستند، زیرا غایت رسیدن به حقیقت است و شریعت پل است، اما امر انفصالی و جدا نیست، بلکه خود بخشی از حقیقت دین میباشد، ولیکن نکته این است که تمام حقیقت دین نیست و دین ابعاد وسیعتری به سمت امر والا و الوهیت دارد که بعضا باید شریعت را به آن سمت ارتقا داد.
باطنگرایی به مثابه یک فرقه
و تاسیس اسماعیلیه
باطنگرایی به مثابه یک فرقه بیشتر از زمان شکلگیری جریان شیعی اسماعیلیه شروع شد و اسماعیلیه اولیه را باطنیه نیز گفتهاند، زیرا خود اسماعیلیه به شاخههای متعددی اعم از نزاریان، فاطمیان، قرمطیان و غیره تقسیم میشود. بنابراین باطنگرایی در ذات اسماعیلیه در همه شاخههای متعدد آن است. اسماعیلیه در ماجرای جانشینی امامت امام ششم شیعیان امامیه امام جعفر صادق علیهالسلام شکل گرفت. اینان معتقد بودند که جانشین حضرت جعفرالصادق (ع) محمد پسر اسماعیل فرزند بزرگ ایشان است و چون اسماعیل که قبلا جانشین جعفر الصادق معرفی شده بود قبل از پدر از دنیا رفت لاجرم باید پسرش محمد و نه برادرش موسی کاظم جانشین امام ششم شود. در هر حال امامیه از این دوران به بعد منشعب و به دو شاخه اثناعشریه و اسماعیلیه (سبعیه؛ هفت امامیه) تقسیم شد. خود اینها هم بعدها به شاخههای دیگری تقسیم شدند.
تاکید اسماعیلیه بر مساله باطن
و تاویلات شاذ از احادیث نبوی
اسماعیلیه بسیار روی مساله باطن تمرکز کرد. برای کاویدن باطن یا رسیدن به کنه باطن به وجود «امام» نیاز هست. اسماعیلیه چندین تقسیم از امام ارایه دادهاند که باید ریشهیابی شود و بحث این نوشته نیست. اما شش امام شیعه اثناعشریه را به همراه محمد پسر اسماعیل پسر جعفر الصادق امامان مستقرّ نامیدهاند و خود محمد بن اسماعیل را امام متمّم نامیدهاند که در آخرالزمان به عنوان مهدی ظهور خواهد کرد. تأویل اسماعیلیه بر این حدیث نبوی مبتنی است که «بین قبر من و منبری که بر آن موعظه میکنم باغی از باغهای بهشت وجود دارد» و طبق توضیحاتی که هانری کربن ارایه کرده، قبر کنایه از فلسفه یا تعمّق درونی است که این مستلزم تجزیه است؛ درست همانطور که جسم در قبر تجزیه و متلاشی میشود؛ منبر همان شریعت و ظاهر دین است و باغ بهشت هم همان عرفان است. بنابراین طبق نظر کربن، تأویل اسماعیلیه از این حدیث این است که باید ایمان جزمی را قبر کرد تا در آنجا استحاله یابد و دین حق یا همان دینی که حکمت الهی است، زنده شود.
باطنگرایی اسماعیلیه و تضعیف شریعت
لذا تأویل همه تعلیمات دین را تعالی و ارتقا بخشیده و آنها را از دوباره به مبدأ خود که سرچشمه الهی است، بازمیگرداند. البته همواره این ظن به اسماعیلیه وجود دارد که در این باطنگرایی به شدت شریعت را تضعیف کردهاند و باطن را برگزیدهاند. از همین روی است که اغلب طرفداران شیعه اثناعشری تمایلی ندارند باطنی نامیده شوند، زیرا شریعت را همپای حقیقت و طریقت میدانند و از آنجا که چنین باطنگرایی در مختصات صوفیه نیز وجود داشته، بهرغم تمایلات عرفانی شیعه، این نوع باطنگرایی را نوعی صوفیگری دانسته و شیعه دوازده امامی را از آن مبرّا دانستهاند.
انحرافات اسماعیلیه و القاب آنها
افزون بر این، انحرافاتی که در خود اسماعیلیه رخ داده که در القابی که به آنها دادهاند نیز مشهود است از جمله اینکه آنها را حشاشین (حشیشیه) یا مصرفکننده حشیش و ملاحده یا بیدین و کافر دانستهاند، نیز باعث شده شیعه اثناعشری خود را از تمایلات باطنی و سرّی بری کند حتی اگر اعتقاد داشته باشیم که تأویل جزو ارکان اصلی هر نوع شیعه میباشد. در اینجا باید چند نکته را بازگو کنیم؛ اول اینکه اسماعیلیه با هر دلیلی که ایجاد شده باشد، شاخهای از شیعه بود که در برابر حکومت سنّی عباسی به پراکسیس یا کنشگری روی آورد و احتمالا تلاش کرد تا از عقاید باطنی و شیعی خود برای مبارزات سیاسی بهره ببرد و شیعیان تا قبل از تشکیل حکومت اعم از اسماعیلیان فاطمی در مصر یا علویان طبرستان و آلبویه در ایران یا حکومت حسن صباح اسماعیلی یا بعدا سلسله صفوی، همواره در قالب همین باورهای خاص خود در عرصه جهان اسلام کنشگری کردهاند؛ مثلا شیعه اثناعشری با ترویج و تبلیغ سیره و مصائب زندگی اهل بیت پیامبر(ص) همواره متمایز بودهاند و بخشی از تاکید آنها بر گزارش این مصائب و ذکر مکرّر آن از جمله مصائبی که بر حضرت زهرا سلامالله علیها رفته، نوعی اعتراض علیه حاکمیت وقت بود که شیعه را منزوی و امامان آنها را به لحاظ سیاسی و اجتماعی محدود کرده بود و ائمه معصوم در حکومت عباسیان از طریق سازمان وکلا با یاران خود در ارتباط بودند. البته عدهای از شیعیان غلو کرده و وجود ائمه را تشبه به الوهیت کردند و فرقههای مختلفی از آنها پدید آمد از جمله کیسانیه و مغیریه و خطابیه که حتی خود ائمه شیعه هم آنها را مورد انتقاد [و بلکه تکفیر] قرار دادند و نیز بسیاری فقهای مسلمان حکم ارتداد این غلات را صادر کردند.
برآمدن حکومت فاطمیان در مصر
بعد از نقطه عطف دوم شیعه یعنی شهادت امام ششم جعفرالصادق علیهالسلام که اسماعیلیه ایجاد شد، این بار اسماعیلیه از طریق بیان نظرات خاص خود از جمله باطنگرایی به ترویج عقاید و آرای خود پرداختند و علیه حکومت وقت شوریدند و حتی در همان اوان در حدود سال ۲۹۷ هجری در مصر و آفریقا حکومت فاطمیان را تشکیل دادند و بعدها نیز حسن صباح در سال ۴۸۷ هجری و بعد از مرگ هشتمین امام فاطمی المستنصر بالله در ایران حکومت تشکیل داد که تا دوران حمله مغول به ایران تداوم یافت. به همین دلیل تا قرنها باطنیگری نوعی اتهام و حربه علیه مخالفان حکومتهای وقت که عمدتا سنّی بودند، تلقی میشد و آنها بسیاری از مخالفان خود را با برچسب باطنی و قرمطی به تیغ اعدام و ترور میسپردند. از این جهت باطنیگرایی به معنایی که اسماعیلیه مورد نظر داشته یا منتسب بدان بوده و اصلا به خاطر ماهیت خود اسماعیلیه، همواره نوعی بدنامی تلقی شده است.
لیکن چنانکه پیشتر هم اشاره کردیم، باطن دین یکی از نکات مهم تشیع در معنای عام آن است، زیرا شیعیان عمدتا جمع بین عقل و نص را قبول داشتند یعنی هم ظاهر و هم باطن دین را مورد توجه قرار میدادند و هر طریقتی را مستلزم توجه به ظاهر و باطن هر دو میپذیرفتند و عرفای آنها که حتی پایشان به فلسفه و کلام هم باز شده بود کسب معرفت و حقیقت را نوعی سلوک الیالله میدانستند و این خود شامل حرکت از ظاهر به باطن بدون نفی ظاهر است. به قسمی که فلاسفه قدیم مسلمان هم گفتهاند که مقدمه شروع معرفت همان حس و عالم ظاهر است و با توسعه عقلی و معنوی شخص به عالم حق و باطن راه مییابد. این تقریظ را به خصوص در شیخ شهید سهروردی میبینیم که معرفت را با شهود پیوند میدهد و صدرالدین شیرازی نیز اسفار اربعه را در این سلوک معرفتی و مشاهدتی برمیسازد و شاگردانش از جمله فیض کاشانی نیز همین راه را ادامه دادند.
توجه به باطن در آموزههای امامیه
از این روی، باطنگرایی نه به عنوان فرقهای خاص بلکه به مثابه یک نوع عقیده که دین را فراتر از شریعت و نوری به سمت حقیقت برمیشمارد، در کنه کلام شیعه وجود دارد. عرفای فیلسوف مئاب عارف مسلک همچون سیدحیدر آملی خود دلیل چنین مدعایی هستند که آنها معتقدند که عظمت انسان چنان است که به باطن نیز میتواند دست یابد، زیرا طبق آیات قرآن (خاصه آیه ۷۲ سوره احزاب) خداوند تاکید کرده که فقط انسان ظلوم و جهول بود که بار امانت الهی را پذیرفت و اسرار الهی در سینه او قرار گرفت هرچند که انسان در نوسان بین فرشتگی و دیوصفتی میتواند این امانت را به سلامت و راستی دریابد یا به نحوی پلیدانه در آن خیانت ورزد. این امانت الهی همان سرّ و باطن است که نوعی ارثیه معنوی و روحانی است و امام محمدباقر علیهالسلام امام پنجم شیعیان اثناعشری درباره آن چنین فرمودهاند که «امر ما دشوار است و کوششی سخت تحمیل میکند و آن را جز ملکی مقرّب یا پیامبری مرسل یا گروندهای پایدار که خداوند دلش را به ایمان آزمایش کرده باشد، تحمل نمیتواند کرد.» (نقل از: کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه اسدالله مبشری) . این اسرار در وجود امامان شیعه مکتوم است و آنها وجود امام را گرامی میدارند، زیرا این راز امام را که او حاوی اسرار الهی است، درک کردهاند و امام را دریچهای به سمت الوهیت بعد از پیامبر میدانند.
توجه به باطن و ضرورت وجود امام
بنابراین نگاه باطنی شیعه همان اعتدال مطلوبی است که بین عناصر دوگانه در عالم اعم از عقل و نقل، جبر و اختیار، حقیقت و شریعت و سرانجام ظاهر و باطن ایجاد کردهاند و آنچه رابطه بین ظاهر و باطن را حفظ میکند و همچون ریسمانی آنها را به ریسمان الهی چنگ میزند، وجود امام است. برای همین برای هر نوع تفکر باطنی وجود امام ضروری است و اگر از غالیان و افراطیان هر فرقه از شیعه بگذریم، شیعه معتدل اثناعشری هرگز یکجانبهگرا نیست و نه امام را به خدا تشبه میکند و نه شریعت و احکام را کنار میگذارد و نه به نقل صرف تکیه میکند.
از رنه گنون تا مارتین لینگز
نکته پایانی این نوشته درباره اهمیت باطنگرایی و نگاه باطنی در خوانش مستشرقان و پژوهشگران غربی درباره اسلام است. مثلا رنه گنون (۱۹۵۱-1886م) متفکر فرانسوی مسلمان با نام اسلامی شیخ عبدالواحد یحیی معتقد بود که شریعت یا احکام فقهی اسلام نوعی دستورالعمل است که ظاهر و قشر دین معرفی میشود، اما اصل و حقیقت دین باطن آن است که باید با طریقت صوفی بدان رسید. بر همین اساس است که شاگردش مارتین لینگز (۲۰۰۵-1909م) پژوهشگر انگلیسی مسلمان با نام اسلامی ابوبکر سراجالدین معتقد بود که تصوف همان وجه باطنی اسلام است و هر طریقتی به یک حقیقت واحد میرسد و اسلام به عنوان آخرین دین الهی نهاییترین نقطه رسیدن به حقیقت است که همزمان با وجه جهانشمول خود، ادیان ماقبل خود را نیز تایید میکند و طریقت آنکه همان تصوف است نیز به نحوی ثانوی جهانشمول میباشد.
این پژوهشگران که تحت عنوان کلّی سنّتگراها (Perennialists/traditionalists) طبقهبندی میشوند با تاکید بر جنبه باطنی و سرّی دین اسلام بر این توافق دارند که یک جریان زنده و پویا، یک خرد جاویدان در هستی وجود دارد که همواره و در هر دورانی خود را در شکل و قالبی مثلا یک عارف یا صوفی مذهبی متجلی میسازد و بر دانش مقدّسی تاکید دارند که حتی میتواند در دوران مدرن نیز آشکار شود. از جنبهای باید گفت این همان اسرار الهی است که همواره در تاریخ متجلی خواهد شد چنانکه شیعه نیز معتقد است که زمین هرگز از حجت الهی تهی نخواهد شد.
وجه تمایز تشیع از دیگر مذاهب و فرق اسلامی
بر این قیاس هانری کربن نیز با تاکید بر این وجه باطنی در تفکر شیعه، آن را از تمام فرقههای اسلامی متمایز میسازد و اگرچه بهزعم برخی او از خوانش شیعه اسماعیلیه متاثر بوده، وانگهی از نظر وی شیعه اثناعشری نیز باطنی است و چنانکه توضیح داده شد این باطن همان سرّ الهی است که انسان در پی آن است و بعد از پیامبر، در وجود امامان و صلحای از دین ودیعه داده شده و امام آن شاهد آسمانی و انسان نورانی است که میتواند بهترین راهنما به باطن دین باشد. چه اینکه سرّش را میداند. بنابراین از نظر کربن، ولایت همان باطن دین است در برابر نبوت که ظاهر و شریعت را آورده است. ولایت همانا تکامل و تداوم نبوت است و هرگز از آن جدا نیست بنابراین حقیقت دین هم هرگز از شریعت آن جدا نیست و هر طریقتی که این دو را از هم جدا کند؛ از جمله اینکه برخی فرقههای افراطی شیعی از اسماعیلیه چنین کردهاند، از راه راست منحرف شده و اصل دین را به تباهی کشانده است.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.
هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند.
مروری بر زندگی و آثار آن تایلر
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی