جهان کتاب: بیهیچ توقعی، بیهیچ انتظار و چشمداشتی، و در انزوایی خودخواسته، آرام، مغرور و خاموش ازمیان ما رفت. زوال جسمانی سرانجام او را از پای درآورد. شرمنده نظام آموزشی، شرمگین نظام دانشگاهی که بتواند همتای او را بپروراند.
پاییز ۱۳۵۱ خدمت سربازیم پایان یافت و به بخش ادیتوریال(ویرایش) موسسسهی انتشارات فرانکلین پیوستم. ادیبسلطانی، از ویراستاران آن موسسه، مدتی بود از آنجا رفته بود، به دلایلی که در اینجا مناسبتی ندارد به آن اشاره کنم. ارتباطش با فرانکلینیها قطع شده بود، جز با محمد حیدری ملایری، ویراستار متنهای علمی، که بعدها اخترشناسی سرشناس با اشتهاری جهانی شد و مدت کوتاهی پیش در فرانسه درگذشت. حیدری ملایری به شیوهی ویراستاری ادیبسلطانی پایبندی وفادارانهای داشت. شمهای از مبادی ویرایش را او به من آموخت. همچنین توصیه شد کتاب راهنمای آمادهساختن کتاب را بخوانم که هنوز چاپ نشده بود و دستنوشت آن به خط خود ادیبسلطانی در چندین زونکن در آرشیو فرانکلین نگهداری میشد. منِ تازهکار و تازه از راه رسیده این دستنوشت را نه چندان آسان، ولی به هرحال، خواندم و در آن زمان فقط یک خطا به چشمم خورد. نشانهی مایل در خط میخی پارسی باستان، برای جداکردن تک تک واژههای هر جمله، در نوشتهی او نقطه قلمداد شده بود. چون در دانشگاه با این خط و زبان آشنا شده بودم، خطا را به حیدری ملایری گفتم. چند روز بعد حیدری ملایری خبر داد که موضوع را با ادیب سلطانی در میان گذاشته و او هر دوی ما را به شام دعوت کرده است.
در رستورانی، که از پاتوقهای ادیبسلطانی بود، برای نخستینبار او را از نزدیک دیدم. ادب و آدابدانی، نظافت، نزاکت و دقت در کوچکترین نکات و جزئیات و در همۀحرکات او، برای منِ بیتجربه، که تازه میخواستم کار حرفهای خود را شروع کنم، از هر نظر تازگی داشت. با اصول واکنش به این همه ادب و آداب آشنایی نداشتم. حرکت کارد و چنگال در بشقاب غذایش پنداری حرکت ابزارهایی بود در دست جراحی که دارد قرنیه و شبکیه را عمل میکند. تنها واکنشم این بود که سعی کنم مبادا کارد و چنگالم به بشقاب بخورد. هرچه بود، آن شب با گفتوگویی دوستانه، اما کاملاً رسمی، به پایان رسید و باب آشنایی مستقیم با او نیمهمفتوح شد.
ادیبسلطانی مردی چندین و چند جنبه بود. با این جنبههایش کاری ندارم. دربارهی ترجمههایش و زبان این ترجمهها چندین مطلب نوشته و منتشر شده است. نوشتههایی هم که دقت کمنظیر او را تحسین کردهاند، منتقد زبان خاص ترجمهی او بودهاند. شنیدهام، اما نمیدانم تا چه حد صحت دارد، تنها کتابی که دانشجویان فلسفه مجازند همراه خود سر جلسات امتحان ببرند، ترجمهی سنجش خرد ناب است. اما اگر بگویم شیوهی او در ویرایش، اِعمال حد اکثر دقت در اثر در دست ویرایش و حد اقل دخالت در نثر صاحب اثر بود، شاید خوانندگان آشنا با شیوهی نثر او تعجب کنند. محمد حیدری ملایری همین شیوه را از ادیب سلطانی آموخته بود و توصیه و تجویز میکرد. دراینجا فقط از ادیبسلطانی یادی میکنم و به یک جنبه و به یک اثر او اشاره دارم.
چرا فرانکلین، که سفارشدهندهی راهنمای آمادهساختن کتاب به ادیب سلطانی بود، نه آن کتاب را انتشار داد و نه آن را به ویرایشنامهی خود تبدیل کرد؟ آیا در برآوردشان خطا کرده بودند و او را درست نمیشناختند؟ آیا نمیدانستند او به هرکاری که دست بزند تا به مرحلهی کمال در آن کار نرسدـ البته کمال از دیدگاه خود او ـ دست از کار نمیکشد؟ آیا نمیدانستند که دقت برای ادیبسلطانی هدف است، نه وسیله؟ از نکاتی که مسئولان فرانکلین در تصمیمگیریشان در نظر داشتند، اطلاعی ندارم، اما حاصل کار نشان داد که برآورد درستی نداشتند و او را، و شیوهی کارش را، درست نمیشناختند. البته پیش میآمد که در مواردی و برای یافتن راه حل مشکلی به دستنوشت راهنمای آمادهساختن کتاب رجوع میشد، اما این اثر به متن کاربردی ناشر تبدیل نشده بود. بهنظر میرسد علت در سه نکتهی اصلی باشد:
۱) طول و تفصیل این کتاب و با جزئیات فراوان. با اینکه در اصل تاحدی تلخیص شدهی شیوهنامهی شیکاگو بود ـ به این شیوهنامه بعداً اشاره خواهد شد ـ اما از محدودهی نیاز ناشر، ناشر جهان سومی، فراتر رفته بود؛
۲) جنبههای بسیاری از همین متن تلخیص شده به بومیسازی و انطباق با محیط، فرهنگ و کاربرد نیاز داشت؛
۳) زبان این کتاب با زبان معیار و زبان رایج در موسسهی انتشارات فرانکلین همخوانی نداشت.
در باب ویرایش در موسسهی انتشارات فرانکلین افسانهسرایی بسیار است. پس از تاسیس شاخهی تهران فرانکلین، مطابقت دادن ترجمهها با اصل آثار، کوشش تاثیرگذاری در نشر ایران، و نیز عاملی در جلب اطمینان خوانندگان به صحت و دقت ترجمه بود، اما مقابلهگران نخستین در آن موسسه، همان ترجمهویرایان، هرکدام به سبک و سیاق شخصی خود ویرایش میکردند و اگر پیش میآمد که ترجمهی کتاب واحدی را دو ترجمهویرا با اصل مقابله میکردند، بدون تردید حاصل کارشان یکسان نبود. کتابهای تالیفی هم هنوز در برنامهی انتشارات فرانکلین قرار نگرفته بود. این ناهماهنگی در دورهی مدیریت حمید عنایت و محمود بهزاد در راس بخش ادیتوریال(بعداً ویرایش) ادامه داشت تا دورهی مدیریت کریم امامی که تحولی در ادارهی این بخش رخ داد و ویرایش منابع ترجمه و تالیف شده به سمت حالتی سامانمند و روشمند هدایت شد. با این حال، چون شیوهنامهی مدونی وجود نداشت، و حتی رویهها هماهنگ، مکتوب و مدون نشده بود، اگر در این باره بررسی تطبیقی به عمل آید، تفاوتها در عرصههای مختلف فعالیت انتشاراتی این موسسه آشکار خواهد شد: تفاوت در ویرایشها، در ساماندهی متنهای تالیفی، در نِمایهها و حتی در جنبههای صوری.
انتشارات فرانکلین در مقایسه با نشر بی قاعده و بی ضابطهی زمان خود سرآمد و مشهور شد، اما در مقایسه با معیارهای عالم نشر دچار کاستیهای بسیار بود که امروزه میتوان به آسانی آنها را بازشناسی و آسیبشناسی کرد. در دههی ۱۳۵۰ که کارم را در عرصهی نشر و ویرایش آغاز کردم، نشر و ویرایش سامانهی آموزشی نداشت، سهل است، حتی یک منبع، چه کتاب و چه مقالهی معتبر و راهنِما، در این زمینه در زبان فارسی نبود. کتابهای ماه، که در دههی ۱۳۴۰ منتشر میشد و قرار بود معرف و مروج نشر باشد، کمک موثری نمیکرد. آشنایی با کتاب، نشریهای که سخنگوی اتحادیهی ناشران و کتابفروشان بود و در دههی ۱۳۵۰ منتشر میشد، حتی یک مطلب بنیادی، بامحتوا و تازه در بارهی نشر و تحولات و مسائل آن نداشت؛ آنهم در دههای که با دههی ۱۹۷۰م مقارن بود و در همان دهه تحولات جدیدی در نشر جهان آغاز شده بود. شماری از مسئولان نشر کشور در همایشها و نشستهای بینالمللی ناشران و اتحادیههای آنان در کشورهای مختلف شرکت میکردند. گزارشهای منتشرشدهشان را به دقت دیدهام و محض نمونه به یک مورد هم برنخوردهام که در آنها به آشنایی با تحولات نشر در جهان اشاره شده باشد. در این فضای فقر فرهنگی و فقد دانش فنی نشر بود که ادیبسلطانی اثری را تدوین کرد فراتر از نیاز جامعهی خود.
ساماندهی در بخش ادیتوریال موسسهی انتشارات فرانکلین که آغاز شد، تدوین شیوهنامه هم در دستور کار قرار گرفت و از ادیب سلطانی خواسته شد برپایهی شیوهنامهی دانشگاه شیکاگو، معروفترین و معتبرترین شیوهنامهی آن دوره، متنی فراهم آورد تا مبنایی برای هماهنگی و یکدستی در کارها باشد. البته در آن زمان هنوز اصطلاح«شیوهنامه» به کار نمیرفت و به همین دلیل بود که در عنوان کتاب ادیب سلطانی واژهی «راهنما» به کار رفته است، نه شیوهنامه.
در باب ناهماهنگی شاید بد نباشد نکتهای را در اینجا اضافه کنم که برپایهی تجربهی شخصی و مستقیم خود من است. در آغاز کارم در فرانکلین، تنها متن مکتوبی که در اختیارم قرار دادند، جزوهای بود که مصطفی مقربی، استاد دستوردان، در بارهی رسمالخط فارسی نوشته بود، همین. پس از مدت کوتاهی از من خواستند نِمایهی کتابی را بسازم، که در همان دههی ۱۳۵۰، «فهرست اعلام»(فهرست نامها) و «فهرست راهنما»(ترکیبی از فهرست نامها و موضوعها و مفاهیم) نامیده میشد. هیچ دستورالعمل مکتوبی وجود نداشت و نِمایهسازان مختلف بر اساس تجربههای شخصی، اطلاعات، ذوق و سلیقه، حوصله، یا احساس مسئولیتشان، نمایهها را به صورتهای مختلف میساختند. گاهی کریم امامی نکاتی را بنا به ضرورت و شفاهاً تذکر میداد. شاید بیش از ۱۰۰ نمایه را بررسی و آسیبشناسی و آسیبیابی کرده باشم. برای شروع کار نمایهسازی مرا نزد همکاری فرستادند که در این کار با سابقه بود. او چند نکتهی کلی به من گفت، اما در عمل با مشکلات و پرسشهایی روبهرو شدم که با آن نکتههای کلی قابل حل نبود. نزد نمایهساز دیگری رفتم و پرسشهایم را در میان گذاشتم. بازهم نتیجهی موثری به دست نیامد. نومید و سرخورده تصمیم گرفتم سراغ نمایهی کتابهای فرنگی بروم و ببینم ساختار و شیوهی کار در آنها چیست. پس از بررسی و مقایسهی چندین نمایهی خوب، به چند اصل پی بردم که هم به مشکلاتم پاسخ میداد و هم مرا متوجه چند نکتهی اصلی میکرد که در نمایههای فارسی در نظر گرفته نشده بود، ازجمله: مرز میان فهرستی حامل اطلاع از نامها با صورتی از بسامد آنها در متن، یا اصلی و فرعی کردن شناسههای نمایه برچه قاعدهای و به چه روشی باشد، یا حجم نمایه چه نسبتی با متن و کاربرد و مخاطب اثر داشته باشد، و نظایر این نکات. یافتن همین چند اصل و به کار بردن آن در ساختن نمایه، موجب شد که بتوانم تجربهی کار عملی و آموزش را مدون کنم و رسالهای دربارهی اصول نمایهسازی کتاب بنویسم و نیز همین مبحث را در دو ـ سه دورهی نمایهسازی تدریس کنم. مدتی بعد کریم امامی از من خواست به چند تن نمایهسازی را بیاموزم. همچنین در آغاز کار ویرایشی، باید چند کتاب را زیر نظر چند ویراستار با تجربه ویرایش میکردم. شش متن مختلف را زیر نظر شش ویراستار ویرایش کردم و با شش روش مختلف آشنا شدم. این آشنایی بعدها در بررسی سبکها و مکتبهای مختلف ویرایش به کارم آمد، اما در آن زمان که توانایی تشخیص و تمیز نداشتم، این تفاوتها سردرگمی ایجاد میکرد.
تجربهای که خود کریم امامی از مدیریت بخش ویرایش فرانکلین آموخت، سبب شد که پس از تعطیل شدن فرانکلین و انتخاب او به عنوان مدیر انتشارات سروش(رادیو تلویزیون)، آموزش و تربیت ویراستار را در اولویت برنامهی کار خود قرار دهد. به اهتمام او بود که نخستین دورهی آموزشی ویراستاری و تولید کتاب در انتشارات سروش برگزار شد، شماری استاد با تجربه در آن دوره تدریس کردند و متنهایی هم فراهم آمد که اگر مدیریت کریم امامی ادامه مییافت، به صورت اثری مدون و کاربردی منتشر میشد.
راهنمای آمادهساختن کتاب از ادیب سلطانی کمالخواه و کمالپرست، و پس از کوشش بسیار او، اثری از کار درآمد فراتر از حد انتظارات و محدودهی کاربردها، پاسخی بسی افزونتر از پرسشها و نیازها، مانند کلیدی که چندبرابر اندازهی قفل باشد. با کوشش و پیگیری چشمگیری، که از ویژگیهای او بود، برای معادلیابی، معادلسازی، گردآوردن اصطلاحها زحمت جانکاهی کشید و با نظم و دقتی کممانند اثری در زبان فارسی پدید آورد که بیسابقه و بیهمتا بود، اما این اثر را با نثری نوشت که نثر خاص خود او بود، نه نثر مخاطبان، نه نثر کاربردی آن سازمان، و نه نثر رایج در عرصهای که با مخاطبان نوشتهاش ارتباط برقرار کند. ازاین گذشته، در آن زمان کسانی در موسسهی انتشارات فرانکلین مصدر کار و ویراستاران اصلی بودند که در نگارش نثر فارسی از سرآمدان و چیرهدستان زمان خود به شمار میآمدند، کسانی مانند نجف دریابندری، احمد سمیعی، ابوالحسن نجفی، کریم امامی، مهشید امیرشاهی و چند تن دیگر. بنابراین، اثری که قرار بود مبنا و معیار و راهنمای کار قرار بگیرد، به قفسهی آرشیو منتقل و بایگانی شد. راهنمای آمادهساختن کتاب تا نخستین انتشار آن پس از انقلاب از دسترس دور ماند.
در ۱۳۵۴ فرانکلین شاخهی تهران تعطیل شد و شمار زیادی از همکاران بخشهای ویرایش و تولید فنی، هنری و چاپی آن موسسه به دانشگاه آزاد ایران، دانشگاهی تازهتاسیس، منتقل شدند و مسئولیت انتشار منابع آموزشی آن دانشگاه را بر عهده گرفتند. این ادغام و همکاری ایجاب میکرد که میان مولفان، مترجمان و اجزای واحد نشر، اعم از ویراستاران، ویراستیاران، کتابآمایان، نمونهخوانان و سایر همکاران مرتبط، هماهنگی و وحدت رویه برقرار باشد، و همین ضرورت، تدوین شیوهنامه را ایجاب میکرد. از اینرو، نجف دریابندری، معاون فرهنگی فرانکلین، مدتی پیش از این انتقال از من خواست که دستنوشت ادیب سلطانی را تلخیص و به زبان رایج در آن موسسه بازنگاری کنم. مطالب کتاب را در چند فصل اصلی دستهبندی، و فصل به فصل خلاصه، بازنگاری و آماده کردم و به رویت سران و ویراستاران اصلی فرانکلین رساندم. هرفصل پس از گردش و خوانده شدن، همراه با یادداشتها، تذکرات، اصلاحات و پیشنهادهایی نزد من بازمیگشت و نکتههای لازم در بازنگاری وارد و اعمال میشد. به این ترتیب متنی مقدماتی برای تدوین نهایی شیوهنامهی نشر دانشگاه آزاد شکل گرفت. چند شیوهنامهی دیگر ناشران آزاد هم برپایهی همین متن تنظیم شده است، اما با اینحال، متن بازنگاری شده به شیوهنامهای تبدیل نشد که همهی ناشران دربارهی آن توافق کنند، یا به منزلهی شیوهنامهی مشترکی باشد که بتوان از آن به عنوان فصلالخطاب اختلاف نظرها و تفاوت رویهها استفاده کرد؛ و این کمبود مزمنی است که نشر ما همچنان با آن دست به گریبان است.
شیوهنامه حکم قانون اساسی را دارد. نشر، و اجزای نشرِ بدون شیوهنامه بلاتکلیف است. برای تدوین شیوهنامهای جامع در زبان فارسی، بهویژه پس از انقلاب و در دورههای کوتاهی که نشر رمق و رونقی گرفت، کوششهایی از چند سو آغاز شد، اما تا کنون و تا جایی که من اطلاع دارم، به جایی نرسیده است. هم اکنون از دو سه کوشش در این راه کموبیش باخبرم، اما نمیدانم کی و با چه کیفیتی به ثمر خواهند رسید. نکتهی شایستهی توجه اینکه هیچ شیوهنامهای را نمیتوان یکباره تدوین و آن را قطعی و نهایی تلقی کرد. شیوهنامهها همواره و پابهپای تحولات نشر، ویرایش و مراحل تولید آثار به بازنگری نیاز دارند. شهرت و اعتبار «شیوهنامهی شیکاگو[1]» به چند دلیل است. خود این شیوهنامه بیش از یک قرن سابقه دارد. نخستین ویراست آن متنی چند صفحهای شامل تعدادی دستورالعمل ساده بود. به مرور توسعه یافت و تکمیل شد. پشتوانهی نظری و عملیاش واحد انتشارات دانشگاه شیکاگوست و بزرگترین نشر دانشگاهی آمریکا نشر همین دانشگاه معتبر است که تا کنون دهها تن از استادان آن جایزهی نوبل بردهاند. شیوهنامهی شیکاگو مدام دستخوش بازنگری و تغییر و تکمیل بوده و ویراستهای متعددی از آن منتشر شده است. آخرین ویراست آن حاوی نکاتی است که با توجه به نشر الکترونیکی و دیجیتالی و تحولات سالهای اخیر نشر افزوده شده است. هیچ شیوهنامهای در جهان، حتی اگر با شیوهنامهی شیکاگو هم مخالف باشد، نمیتواند این اثر را نادیده بگیرد. شیوهنامههای معتبر شماری از دانشگاههای جهان، موسسههای پژوهشی، انجمنهای علمی، ناشران بزگ و بنام، بدون استثنا، در تدوین خود به شیوهنامهی شیکاگو نظر داشتهاند. انتخاب این اثر به عنوان مبنای تدوین راهنمای آماده ساختن کتاب در زبان فارسی، انتخابی کاملاً سنجیده بوده است. اما چرا این راهنما به متنی پویا و زنده تبدیل نشد، پرسشی است که شاید پاسخ آن را باید از روانشناسی اجتماعی، روانشناسی فرهنگی، جامعهشناسی و انسانشناسی فرهنگی و رشتههای مرتبط دیگر خواست.
چندبار با مسئولانی در اتحادیهی ناشران صحبت شده که راهنمای آماده ساختن کتاب بازآرایی و بازنگاری، در نشستهای تخصصی خود ناشران بررسی، و متن نهایی و مصوب آن به عنوان شیوهنامهی مشترک میان ناشران به کار گرفته شود تا از تشتت و تفرقهای بکاهد که هیچ سودی از آن عاید کسی نمیشود. از عصر قاجار تا کنون بحث دربارهی یک جنبهی صوری، همانا رسمالخط یا شیوهی نگارش خط فارسی، به جایی نرسیده است. در نشستی با حضور اهل فن، از میزان وقت و سرمایهای که تاکنون در این راه صرف شده است محاسبهای سردستی به عمل آمد و رقم به دست آمده بیش از بودجهی سالانهی چند کشور افریقایی برآورد شد. چند فرهنگ فارسی منقرض شدهاند، چون اصل تجدیدنظر و ضرورت روزآمدی را یا نشناختند، یا نپذیرفتند، یا از امکانات لازم برای این کار برخوردار نبودند. برای احیای دایرهالمعارف فارسی، اثر معروف به سرپرستی غلامحسین مصاحب، که تا چندین سال دقیقترین متن منتشر شده در زبان فارسی بود، و حتی همتای آن را در کمتر کشوری میتوان یافت، چندین تلاش طی چند سال به عمل آمد، اما به نتیجهای نرسید. سیاستگذاران و برنامهریزان فرهنگی به هشدارها در این زمینه گوش ندادند و توجه نکردند که منابع مرجع موثق و روزآمد چگونه و تا چه حد میتواند بر سامانههای آموزشی، پژوهشی و اطلاعرسانی کشور تاثیر بگذارد و نیز تا چه حد در وقت و هزینه صرفه جویی کند. چند تلاش دیگر برای ایجاد هماهنگی، هماهنگیهای صوری، نه محتوایی و اسلوبی، میان سازمانهای ناشر دانشنامه(دایرهالمعارف) در ایران، که نویسندهی این مطلب به طور مستقیم در جریان آن بوده است، بی پاسخ ماند. اصل تشتت و تفرقه، خودمداری، خویشپسندی، نادیده انگاری دیگری، توجه نکردن به دیدگاهها و تلاشهای دیگران، گویی که بر هر اصل دیگری غالب بوده است. از متخصصان شاخههای مختلف روانشناسی باید استمداد خواست که این ابتلای ویرانگر و تباهکار را علتجویی و علتیابی کنند.
شیوهی خط فارسی، پیشنهاد فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که برای تدوین آن زمان بسیاری صرف، و نظر تخصصی تنی چند از برجستهترین استادان و متخصصان در آن اعمال شده است، اگر در نشر ایران به کار گرفته نشود، پس چه سود از آنهمه صرف وقت و موشکافی؟ آیا امکانپذیر نبود که نشستی میان تدوینکنندگان آن شیوه و نمایندگانی از ناشران برگزار، و برای یافتن پاسخ این پرسش ساده سعی شود که چرا ناشران، یا بخش عمدهای از ناشران، این شیوه را نمیپذیرند و در کتابهایشان به کار نمیگیرند؟
همین مشکل در زمینههای دیگر هم دیده میشود. میان آثاری که از سوی واحدهای انتشارات دانشگاههای مختلف کشور منتشر میشود، هماهنگی نیست، حتی در ارجاعهای سادهی کتابشناختی که فرمولهای آنها مدونتر، استانداردتر و جهانیتر از بقیهی نکات است؛ جدا از ضرورت موضوع. شمار دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ما از حد و حساب فراگذشته است. میان شیوهی انتشارات وزارت آموزش و پرورش و انتشارات دانشگاهی هماهنگی نیست. تکلیف نسلی که در این میان به بار میآید و آن دستهای از میان آنها که در آیندهی نزدیک و دور جزو تولیدکنندگان آثار خواهند بود، چه خواهد بود؟ پاسخگو کیست؟
راهنمای آماده ساختن کتاب، مانند خود ادیب سلطانی غریب و مهجور ماند. قصد ندارم قصور و تقصیر را متوجه کسانی، نهادهایی، موسساتی، فعالیتهایی و نظایر اینها بکنم. نشر از مهمترین و موثرترین اهرمهای فرهنگی است. هر کوششی که آن را تقویت و ترویج کند و استحکام و دوام ببخشد، به تقویت ستونپایههای فکری و فرهنگی کشور کمک کرده است. افق نشر گستردهتر از افق بسیاری از حوزهها، و هدف نشر متحول پویا فراتر از هدفها و مقاصد حوزههای محدود است. هر تلاشی، هر اقدامی، هرگامی که در قلمرو نشر به همگرایی، هماهنگی و توانافزایی بیانجامد، حاصلش را در تولید محتوا میتوان دید. نشرهای پویا تولیدکنندگان موثر محتواهای متنوعاند و پشتوانهها و زیرساختهای فکری و فرهنگی. هر اهتمامی که از تشتت و تفرقه در جنبههای صوری نشر بکاهد، به امکان بالفعل وبالقوهی تولید محتوا کمک کرده است. تدوین شیوهنامههای نشر و ویرایش از نخستین گامها در راه این هدف فرابخشی و فرارشتهای است. اگر راهنمای آماده ساختن کتاب ادیب سلطانی مبنای ویراست تازهای قرار بگیرد که به نیازهای امروز نشر ما پاسخ بگوید، میتوان امیدوار بود که نشر کشور پیشاهنگ تلاش و سرمشق اقدامی شده است که شاید الهامبخش علاقهمندان و فرهنگدوستان باهمتی باشد که دایرهالمعارف فارسی و بسیاری از منابع مرجع دیگر را روزآمد کنند و سرِ رشتهی تداوم را به آیندگان بسپرند. نسل جوان ما امیدورزتر، گشادهنظرتر و هدفمندتر از آن است که گرفتار کوتهبینیها و تنگنظریهای پیشینیان خود شود.
[1] A Manual of Style
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»
منی برای اندیشمندان و هنرمندان شد تا ایدههای جاودان و آثار ماندگار خلق کنند.
زندگی مسئلهای نیست که باید حل شود، بلکه واقعیتی است که باید تجربه شود.
امروز سالروز درگذشت حسین پژمان بختیاری است.
زامبیها چگونه وارد دنیای ما شدند؟