عشق در ادبیاتِ ایران، در جلوههای گوناگونش، مضمونی است که شنیدنش از هر زبان و در هر بیانی نامکرّر است؛ از سیهچشمانِ رودکی و عرائسِ شعر نظامی و غزلِ پرشورِ سعدی گرفته تا “افسانهٔ نیما و آیداییهای شاملو و “معشوقِ” فروغ و شرمگنانههای قیصرِ امینپور. از میان شاعرانِ بزرگِ معاصر شاملو با قطعاتِ فراوان، بهخصوص در دو دفتری که به نامِ آیدا مزیّن شده، بیش از هر کسی عاشقانهسرایی کرد. فروغ نیز در شعرهای درخشانی ازجمله «تولدی دیگر» و «وصل»، بیپروایانه عواطفِ فروخفتهٔ زنانه را فریاد زد و زنانگیاش را ثبتکرد. اخوان و سهراب البته کمتر یا بهتر است بگویم درپرده و پوشیدهتر، از «دچار»شدنشان به این «بلای ناگهانی» سرودهاند.
نیما در نوجوانی و جوانی از عشق تجربههای تلخی داشت. بخشی از این عواطف در «قصهٔ رنگِ پریده» و «افسانه» که او خود آن را «تغزّلی جدید» خوانده، بازیابیافتهاست. او سالِ ۱۳۰۴ شیفتهٔ عالیهٔ جهانگیر شد، دختری که خواهرزاده شهیدِ راه آزادی،جهانگیرِ صوراسرافیل بود. گویا مدتها پاسخِ عالیه به خواستهٔ پدرِ شعرِ نو ایران، منفی بود. درنهایت سماجتهای نیما کارگرافتاد و بههرشیوه که بود در دلِ سنگِ دوست راهجُست. از خاطراتِ ناتمامی که عالیه به درخواستِ طاهباز مکتوب کرد پیداست که خواهر عالیه موافق با این وصلت نبود (کماندار بزرگِ کوهستان، نشر ثالث، ۱۳۸۰، صص۶_۴۳)؛ در بخشهایی که نقلخواهدشد نیز اشاراتی به خواهر بزرگ عالیه دیدهمیشود. هرچه بود، نیما و عالیه سالِ ۱۳۰۵ پیمانِ زناشویی بستند. این پیوند باهمهٔ کشاکشها و ناسازگاریهایی که احتمالاً بیشتر ناشیاز زیستِ شاعرانهٔ نیما و خلوتگزینیهای او بود، وفادارانه و بادوام بودهاست. اگر توصیفِ آلِاحمد را در نوشتهٔ خواندنیاش («پیرمرد چشمِ ما بود») تمام و کمال واقعگرایانه بدانیم، عبارتِ «نیمام ازدسترفت» بهخوبی بیانگر کیفیّتِ شیفتگیِ عالیه نسبتبه نیما است.
در فاصلهٔ سالهای ۵_۱۳۰۴ از نیما نامههای عاشقانهٔ متعدّدی خطاب به همسرش در اختیار داریم که برخی از آنها نثرهای شاعرانه و دلپذیری نیز دارد.
اکنون بههمتِ والایِ آقای دکتر سعیدِ رضوانی دومین مجموعه از اشعارِ منتشرنشدهٔ نیما، منتشرشدهاست. در میانِ این قطعات چندین شعرِ عاشقانه نیز دیدهمیشود. ازجمله شعری («مکتوب»، ۱۳۰۴) که تاریخِ سرودهشدن و محتوای آن نشانمیدهد بهاحتمالِ قریببهیقین خطاببه عالیه سرودهشدهاست.
بخشهایی از «مکتوب» را که بر وزنِ «لیلیومجنونِ» نظامی ( شاعری که نیما سخت شیفتهاش بود) سرودهشده مرورمیکنیم. با این یادآوری که نیما در عنوانِ شعر آورده: ««مکتوب» به دوستی است مهجور» و در پایانِ شعر نیز آمده: «دلدادهٔ ناشناس، نیما».
چون آتشِ جنگ تیره گردد
خاموشیِ مرگ چیره گردد[…]
مهمانشدم و چه میهمانی
بد میکنی و چه میزبانی!
مهمانِ غریب را هم از راه
رانی بهعتاب، بارکالله!
میرانی و خوی تو چو گرگ است
من میروم و خدا بزرگ است[…]
من شاعر ام و به کوهِ تاریک
بزمی دارم به فکرِ باریک[…]
چون یادِ رخِ تو در سر آرم
اندامِ تو نیز در بر آرم[…]
اول منام آنکه نو بخواندم
هر خار ز پیشِ ره براندم
برکندم اساسهای مبهم
افکندم اساسِ خویش محکم
بااینهمهام تکبّری نیست
در طینتِ من تصوّری نیست[…]
اما تو از آنچه میتوانی
آیینِ سلوک هم ندانی
تازه نکنی به من پیامی
خرسند نداریام به جامی
وقعیننهی به دردمندان
خجلتنکشی ز کرده چندان
خالی و خطی به خود کشیدی
گویی که همه جهان خریدی[…]
کارِ دل و آنگه استخاره
اینقدر ز غیرِ استعاره
که خواهرِ تو چو خواهری بود
بیرون ز همه هنروری بود[…]
تو ناز بکن ولی نهچندان
که آزردهکنی نیازمندان[…]
«افسانه» بساختم چنان شد
که افسانهٔ من به هر جهان شد
«ایشب!» گفتم خیالِ من خفت
ای روز! کنون ببایدمگفت[…]
دستِ تو مرا به سر کلید است
نامِ تو طلسمِ هر امید است
گفتی که دگر حکایتم نیست
میگوی از این شکایتم نیست[…]
یادآر بهیادآر از آن دم
ما دوست بُدیم هردو با هم
نز حرفِ تواَم نهایتی بود
نز کارِ منت شکایتی بود
سوگند تو را بُد آنچه امروز
بر جانِ من است آتشافروز
دیگر نکنی به من دورویی
این نامه بخوانی و بشویی
یا در همه نامهها بماند
مگذار که خواهرت بخواند
(نوای کاروان، بهتصحیحِ دکتر سعیدِ رضوانی، انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۷،صص ۴۱_۲۹).
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین