img
img
img
img
img
چارلی و مادربزرگ‌ها

بچه‌هایی که ناپدید می‌شوند، کجا می‌روند؟

یاسمن رضاییان

وینش: همه‌چیز از ناپدیدشدن بچه‌ها شروع می‌شود. هرروز تعداد بیش‌تری از آن‌ها برای دیدن مادربزرگ‌شان از خانه‌ و شهر خود خارج می‌شوند، این در حالی است که بزرگ‌ترها این ماجرا را عادی و حتی خوش‌حال‌کننده می‌دانند. چه چیزی بهتر از این‌که بچه‌ها به مادربزرگ‌شان سر بزنند؟ اما چارلی می‌داند یک جای کار می‌لنگد. این رفتن‌ها از ماه‌ها قبل شروع شده بود و بچه‌هایی که به دیدن «مادربزرگ» رفته‌اند دیگر به خانه برنگشته‌اند.

این قضیه چارلی را حسابی گیج کرده و البته تا حد زیادی هم ترسانده است. چون می‌داند همین‌زودی‌ها نوبت به خودش و خواهرش جورجی هم می‌رسد.

داستان کتاب چارلی و مادربزرگ‌ها شبیه به یک تونل وحشت واقعی است!

چون نمی‌دانیم وقتی وارد آن می‌شویم چه اتفاقات و موجودات عجیب و ترسناکی در انتظارمان هستند. و بدتر این‌که آن‌ها یک‌دفعه جلوی چشم‌‌هامان سبز می‌شوند. درست مثل وقتی که خانه‌ی بزرگ و عجیب مادربزرگ‌ها، راهروها و اتاق‌هایش را تغییر می‌دهد یا وقتی که یک‌باره آن گربه‌ی سیاه و دلهره‌آور جلوی چشم‌های چارلی سبز می‌شود و لحظه‌ای بعد ناپدید می‌شود.

فضاسازی این داستان، کم‌نظیر است. هیچ‌کدام از اشیاء و عناصری که در این داستان وجود دارند بلاتکلیف و اضافی نیستند، آن‌ها معنایی را منتقل می‌کنند و بالأخره در بخشی از داستان نقشی مهم ایفا می‌کنند. درست مانند پنجره‌ی اتاق چارلی که چندین‌بار در داستان به آن اشاره می‌شود و در نهایت مخاطب درمی‌یابد یک پنجره‌ی عادی نیست؛ پنجره‌ای است که چارلی را فریب می‌دهد.

شاید بهتر باشد بگوییم همه‌ی آن‌چه در خانه‌ی مادربزرگ‌ها وجود دارند، به شکلی ماهرانه، تلاش می‌کنند تا چارلی و جورجی را فریب دهند. فضای مه‌آلود همیشگی بیرون از خانه نیز به کمک اشیاء می‌آیند تا این فریب‌کاری ماهرانه‌تر به تصویر کشیده شود.

می‌توانیم بگوییم آن‌چه در این داستان خلق و به تصویر کشیده شده، از مضمون گرفته تا شخصیت‌ها و کاراکترهای غیر زنده، همه به‌نوعی تازگی دارند و احتمالاً مشابه آن‌ها را در داستان‌های دیگر پیدا نکرده‌ایم.

خانه‌ای که سعی می‌کند آدم‌ها را درون خودش گم کند، درختِ برداشت که از ذهن و رؤیاهای بچه‌ها تغذیه می‌کند، ساس‌هایی که افکار را از ذهن بیرون می‌کشند و افکاری دیگر را با آن‌ها جایگزین می‌کنند، اتاق‌های عجیب، نام‌های عجیب‌تر و هدفی ترسناک که پشت تمام این فریب‌کاری‌ها نهفته است، همه و همه، به کِیتی تاوِل کمک کرده‌اند تا داستانی خلق کند که شاید به این راحتی‌ها از ذهن خواننده پاک نشود و حتی روزها ذهن او را به خود مشغول کند.

داستان کتاب چارلی و مادربزرگ‌ها پر از کشمکش و مبارزه است، پر است از لحظه‌هایی که امیدها از دست می‌روند و لحظه‌هایی که روزنه‌های نور بر تاریک‌ترین شب‌ها می‌تابند. مبارزه‌ی همیشگی میان خیر و شر به‌شکلی تازه و جذاب در این داستان نشان داده شده است. اگرچه این داستان در دنیایی موازی روایت می‌شود اما شخصیت‌های آن، همه، افرادی هستند که می‌توانیم مصادیق‌شان را در دنیای واقعی پیدا کنیم.

آن‌چه بر جذابیت این داستان می‌افزاید این است که در همان لحظه‌هایی که فکر می‌کنیم امنیت و آرامشی نسبی برقرار شده است حادثه‌ای مهیب از راه می‌رسد. در واقع، در تمام لحظه‌ها و دقیقه‌هایی که این کتاب را می‌خوانیم ته دل‌مان احساس آرامش نمی‌کنیم و می‌دانیم همواره باید برای یک اتفاق دیگر آماده باشیم. شاید برای همین باشد که جداشدن از دنیایِ داستانی این کتاب سخت است و حتی زمانی که کتاب را می‌بندیم تا به کارهای روزانه‌مان برسیم باز هم یک گوشه از ذهن‌مان در دنیای عجیب این کتاب سیر می‌کند و کاملاً از آن خارج نمی‌شویم.

کتاب چارلی و مادربزرگ‌ها با داستان جذاب و جسورانه‌اش در ستایش رؤیا و آرزو نوشته شده است و کسانی را که رؤیا را باور دارند و برای حفظ آرزوهایشان می‌جنگند تحسین می‌کند. تمام این داستان در فضایی می‌گذرد که فقط یک ذهن رؤیاباف می‌تواند آن را ترسیم کند. پس شاید نویسنده و مخاطبی که این داستان را می‌خواند و خود را درون آن پیدا می‌کند، یکی از انسان‌هایی باشند که هنوز برای زندگی‌کردن با رؤیاهایشان جسورانه تلاش می‌کنند.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»