اعتماد: زنی که در خیابان «خوشبختی» به دنیا آمد، چند روز پیش ۸۴ ساله شد. او از خاطراتش مراقبت و با دلتنگیهایش مبارزه میکند و میان دنیاهایش در رفت و آمد است؛ کودکی، جوانی، میانسالی، غربت، وطن. او در مهاجرت و ملال دوری از زادبوم نیز یک چیز را بهدندان گرفته و دنبال خود میکشد: زندگی. گلی ترقی، همهچیزش در دنیای داستان واقعی است؛ راویانش، خاطراتش، خانههایش، رنجهایش، کسالتش، تلاشش، … و زنانش. «زنان» داستانهای ترقی، آرمانی و خیالی نیستند، واقعیاند؛ نزدیک به زن ِ همسایهمان، شبیه زنی در فامیل، انگار مادرمان یا حتی گاهی شبیه خودمان در کودکی یا نوجوانی. به مناسبت فرارسیدن زادروز گلی ترقی، نگاهی کردهایم به زنان ِجهان داستانی او. نویسندهای که «زن» را چنان که هست و میخواست نباشد روایت میکند.
نگاهی از دریچه داستان به ترقی
هنگامی که نقش زنان در جهان داستان پررنگ شد، داستانهایی خلق شد که صدای دادخواهی زنان را به گوش جامعه رساند. داستانهایی که نسبتهای ناعادلانه جایگاه زنان و مردان در جامعه، باورهای ریشهدار مخرب، موقعیت اقتصادی و مشکلات زنان بعد از جدایی و… را به تصویر کشید .
در این میان، گلی ترقی و داستانهایش نیز خوش درخشیدند. ترقی سال ۱۳۱۸ به دنیا آمد و اولین مجموعه داستانش را در سیسالگی منتشر کرد: «من هم چگوارا هستم». پیش از این مجموعه داستان کوتاه «میعاد» را نوشته بود که مورد تشویق فروغ فرخزاد قرار گرفته بود. سال ۱۳۵۲ رمان «خواب زمستانی» را نوشت که بارها تجدید چاپ شد. او چند سال بعد (۱۳۵۸) از ایران مهاجرت کرد. از جمله آثار داستانی او میتوان به مجموعه داستانهای کوتاه «خاطرات پراکنده» سال ۷۳، «جایی دیگر» سال ۷۹، «دو دنیا» سال ۸۱ و «فرصت دوباره» سال ۹۳ اشاره کرد. رمان «اتفاق» نیز سال ۹۳ منتشر شد و پس از آن در سال ۹۷ رمان «بازگشت» چاپ شد. رد پای ترقی نه فقط در جهان داستان بلکه در سینما هم وجود دارد. داریوش مهرجویی، فیلم «درخت گلابی» را از روی داستانی به همین نام که در مجموعه «جایی دیگر» منتشر شد ساخت.
آثار ترقی را میتوان به پیش و پس از مهاجرت تقسیم کرد؛ داستانهایی که بستری از تنهایی و مرگ و کسالت بودند پیش از مهاجرت و داستانهایی که نمایشی از تقابل سنت و مدرنیته، مشکلات مهاجرت و زنده نگهداشتن خاطرات است.
میتوان گفت در بسیاری از داستانهای ترقی، حضور او را در داستانها احساس میکنیم. احساس میکنیم در قالب راوی فرو رفته و در حقیقت داستانش، خاطرهنویسی است. این چیزی است که ترقی به آن شهرت یافته است؛ استفاده از سبک خاطرهنویسی برای داستاننویسی. او یکی از زلالترین داستاننویسهاست، او با تمام احساساتش، با تمام وجودش و تمام نگاهش داستان مینویسد و داستانش آینهای از خودش است. شاید به همین دلیل توصیفات ترقی در داستانهایش و جان بخشیدن به همهچیز با زبانی ساده و تشبیهات غریب اما واقعی، داستانهایش را خواندنی میکند: «شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده توبا خانوم است: دراز، لاغر، با چشمهای ریز بدجنس. یک شنبه ساده و خر است و برای خودش الکی آن وسط میچرخد. دوشنبه شکل آقای حشمتالمالک است: متین، موقر، با کت وشلوار خاکستری و عصا. سهشنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است. چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگو بخند است. بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را میدهد. پنجشنبه بهشت است و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است؛ مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول وسلامتی. رو به غروب سنگین و دلگیر میشود، پر از دلهرههای پراکنده و غصههای بیدلیل و یک جور احساس گناه و دلدرد از پرخوری ظهر و نوشتن مشقهای لعنتی و گوش دادن به دلی دلی غمانگیز آوازی که از رادیو پخش میشود و دقیقه شماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوهای تیره است، حتی آسمان و درختها و هوا.»
او را میتوان داستاننویسی واقعگرا دانست که تلاش میکند زندگی واقعی مردم معمولی را در داستانهایش نشان دهد. نقطه اتکای ترقی در نویسندگی، تجربه زیسته اوست. نثری روان و لحنی ساده و صمیمی دارد. خودش گفته زبان فروغ فرخزاد و سهراب سپهری به لحاظ سادگی و شاعرانگی، او را تحت تاثیر قرار داده است. نثر شاهرخ مسکوب و روانی نثر داریوش آشوری نیز بر شیوه نوشتاری او اثر گذاشته است.
ترقی هیچوقت نسبت به هیچ چیز در جامعه بیتفاوت نیست؛ اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، … و زنان. برای نمونه میتوان به توجهش نسبت به وقایع سال ۱۳۳۲ و دکتر مصدق در داستان «گلهای شیراز» اشاره کرد.
زنانِ ایستاده و تاثیرگذار
داستانهای گلی ترقی، شخصیتهای آشنا و ملموسی دارند. در میان شخصیتهای زن داستانهای او که بسیار واقعی و ملموس هستند، هم شخصیت ایستا وجود دارد هم شخصیت پویا. آنها نقشهای مادری، همسری و
فرزندی را ایفا میکنند و در میان این نقشها، مادری است که پررنگتر از سایر نقشهاست. میتوان گفت همسر و مادر بودن یکی از دغدغههای ترقی و زنان داستانهای اوست که در بستر مشکلات اجتماعی تعریف میشود.
یکی از ویژگیهای ترقی در شخصیتپردازی زنان داستانش، نگاه به تحصیل و اقشار مختلف جامعه است؛ فقیر، متوسط و مرفه. او زنانی با سنین مختلف در داستانهایش خلق کرده، زنانی با چهرهها و نقشهای متفاوت؛ اما هرگز تلاش نکرده تصویری خیالی از زن در داستانهایش بسازد.
برخلاف مردها که معمولا در داستانهای ترقی سرگشته هستند، زنها حضوری پررنگ و تاثیرگذار دارند. اغلب این زنها، شخصیتهای معمولی نیستند و در برابر مشکلات ایستادگی میکنند. گلی ترقی هرگز خود را یک فمینیست ندانسته. با این وجود نگاهش به جایگاه زنان در جامعه، جنس شخصیتهای زن در داستانهایش و آن کودکی مردهای داستانش که همواره در پناه یک زن- مادر بودهاند، نشان میدهد او چقدر دغدغه نشان دادن تصویری واقعی از زندگی معمولی زنان در جامعه دارد.
گلی ترقی با وجود نگاه دقیقی که به زنان جهان داستانش دارد، اعتقادی به ادبیات زنانه و مردانه ندارد و میگوید «هنر زن و مرد نمیشناسد».
ایستایی و پویایی زنان ترقی
برای مثال در داستان کوتاه «پدر» در مجموعه داستان «دو دنیا» سه شخصیت زن وجود دارد: راوی داستان، مادر راوی و همسر مستر غزنی. همه این زنها شخصیتی ایستا دارند و تا پایان داستان هیچ تغییر و تحولی در شخصیت و درون آنها به وجود نمیآید. یکی از این زنها، مادر راوی است؛ زن، مادر، همسر. راوی، یک کودک است: زن، کودک و همسر مستر غزنی: زن، همسر. یک همسر از خانوادهای متوسط، دیگری از خانوادهای فقط.
زنِ داستان «سفر بزرگ امینه» که سومین داستان از مجموعه «جایی دیگر» است، شخصیتی پویا دارد. همه این داستان درباره همین شخصیت پویاست؛ خدمتکار بنگلادشی به نام امینه که از غربتی به غربتی دیگر میرود؛ یک سفر درونی و یک سفر بیرونی. درکنار امینه، دو زن دیگر هم در داستان وجود دارند: شلیمه و جمیلا. این دو شخصیتی ایستا دارند. اما حال ِ درونی و شخصیت امینه مانند «سفر» جریان دارد و لحظه به لحظه تغییر میکند. او زنی فقیر است که مطیع، تسلیم، ترسو و سادهلوح است. زنی که در مسیر گذر از آسیبهای اجتماعی مانند طلاق، سقط جنین و خشونت، تغییر میکند.
اسطوره و زنان
گلی ترقی فلسفه خوانده و ۹ سال در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران درباره شناخت اساطیر و نمادهای آغازین تدریس کرده است. پس هنگامی که به نشانهها و اسطورهها در داستانهایش برمیخوریم، چندان جای تعجب ندارد. در داستانهای ترقی اغلب زنی وجود دارد که قدرت دارد. او شخصیت این زنها را با کهن الگوی «خدابانوی کبیر» میسازد.
طلعت خانم ِ داستان «خواب زمستان» ترقی، مثال خوبی است. او یکی از همین شخصیتهاست که نقطه مرکزی داستان است. ترقی، طلعت خانم را با خصوصیات مردانه به ما معرفی میکند؛ کهنالگوی آنیموس: «سرش تا بالای در میرسید. شبیه درخت امامزاده قاسم بود، هولناک و عظیم و قدیمی… شکل خودش نبود، شکل هیچکس که میشناختیم نبود. صورتی بود که انگار توی خواب دیده بودیم، یا عکسی توی کتابی، یا تصویر خیالی از زنی که روزی قصهاش را برایمان گفته بودند.»
طلعت خانم، شخصیتی است که مردها را مرعوب خود میکرد و دارای دو وجه بود. یک وجه شخصیت طلعت این بود: «آقای مهدوی از گوشه چشم به طلعت خانم نگاه کرد. دلش فرو ریخت. انگار برای اولینبار بود که این صورت را میدید، این موهای نیمه مرطوب آشفته که مثل گیاهان ته دریا جنبشی هراسانگیز داشتند و این پوست تیره داغ و این دهان باز بلعنده که با هر نفس تمام شب را میمکید و با هر دمی که بیرون میداد، فضا را آغشته به هرمی دوزخ میکرد.» و وجه دیگر شخصیت طلعت خانم: «طلعتخانم گذاشته بودش روی سنگفرش حیاط، زیر درخت، لب باغچه. نگاهش میکرد. دورش میخزید.بویشمیکشید. یواشیواش صدایش میکرد. آب کت را میچلاند و زوزه میکشید… خم شده بود روی مهدوی تا از آفتاب مصونش دارد. دستش را گذاشته بود زیر سرش و مگسها را دور صورتش کنار میزد.» دو چهره متضاد؛ یکی مهربان و دیگری ویرانگر. در«خواب زمستانی» مقابل طلعتخانم، این شخصیت دو چهره، شیرین خانم است. زنی با وجودی اثیری و آسمانی فقط یک وجه دارد؛ بهشت و آفرینندگی. او با حضور خود روشنی و زندگی را به آقای هاشمی میدهد، زنی که به هیچ زمان و مکانی تعلق ندارد و چیزی از گذشتهاش نمیگوید. حتی وقتی آقای حیدری از او میپرسد از کجا آمدی، میگوید: «از اون جا، از اون پشت، از اون لا، از اون دور، از اون ته- چه فرقی میکنه؟ اومدهام دیگه.» زنی بیگذشته که همهجا وجود دارد و زندگی را با خود میبرد.
در کنار «خواب زمستانی»، میتوان به داستان کوتاه «بزرگ بانوی روح من» اشاره کرد که به عنوان یک داستان واقعگرای نمادین شناخته شده است. رد نمادها و اسطورهها نه تنها در شخصیتپردازی بلکه در روایت این داستان نیز دیده میشود. ماجرای رسیدن راوی به یک باغ سبز. همه داستان در یک روز و در یک مکان روایت میشود. راوی داستان نیز یک نفر است. او به باغی سبز در دل صحرا میرسد و خانهای سفید، خالی و ملکوتی میبیند. این داستان دارای تضاد است؛ آرامش باغ و بیرون باغ و به قول خود ترقی، تضاد میان واقعیتی گذرا و حقیقتی پابرجا؛ داستانی فلسفی با نثری شاعرانه.
داستان «درخت گلابی» نیز در این دسته از داستانهای ترقی گنجانده میشود، داستان درخشانی که «درخت» یکی از شخصیتهایش است که قدرت «باروری»اش را ازدست داده و شخصیت دیگرش شایان است، نویسندهای که «توان نوشتن»اش را از دست داده و در باغ به یاد شخصیت زن داستان میافتد: «میم»؛ دختری که تنها خاطرهاش در داستان حضور دارد و «جان»اش را از دست داده، دختری که همیشه دلش میخواسته در نقش پسرانه فرو برود: «میم مثل من شاعر و هنرمند و خیالاتیست. چون شکل پسرهاست، پسر بچههای تخس شرور. موهای کوتاه فرفری دارد، گردن باریک، سینه صاف، پاهای استخوانی، چشمهای سیاه و درشت پررو، دهان گشاد و دندانهای سفید، دستهای کوچک و انگشتان بچهگانه. این دختر خانم یا پسربچهشرور دستوصورتش را هم به زور میشوید چه رسد به آرایش و قرو فر. شلوار بلند پا میکند و کفشهای کتانی سفید میپوشد…»
ترقی در آخرین اثر
آخرین مجموعه داستانی که از گلی ترقی منتشر شده، «دیوهای خوشپوش» است. این کتاب تایید میکند که ترقی هرچه بیشتر پیش رفته، بیشتر برای زنده نگهداشتن خاطراتش تلاش کرده است. این مجموعه داستان شامل شش داستان کوتاه است؛ «ملاقات با شاعر»، «دیوهای خوشپوش»، «زندگی دیگران»، «ببر مازندران»، «میس دانر و پسرهای کلاسسنگی» و «دنیای پنهانی دنی آ.».
موضوع این داستانها زندگی روزمره و روابط انسانی است که به نظر ساده و واضح میآید، اما در برشهایی از آن عمق و ورطه ژرفش در قصه تصویر میشود. از موضوعات تکرارشونده در این داستانها میتوان به بازگشت به روزهای گذشته و آنچه به زمان پیشین مربوط است به عنوان مفر، هجرت و رفتن به هرجا جز جای کنونی؛ نقابها و ظاهری که آدمها پشت آن خود را پنهان میکنند و عشق به نویسندگی و داستاننوشتن و بیان احوالات در واژگان اشاره کرد. در داستان «خانه مادربزرگ» است که گویی ما دوباره به تهران قدیم برمیگردیم، به شور و شوق شبهای عید، به رسوم و دور هم جمعشدنهای خانوادگی و… : «یک بار در سال، هنگام عید، روحی شاد و پرطراوت وارد این خانه میشد و فضا را رنگین میکرد. حتی گونههای فرورفته و خاکستری مادربزرگ رنگ میگرفت. بوی غمگینی که اغلب از گنجهها بیرون میزد، عقب مینشست و رایحهای مطبوع، عطر برنج و زعفران و ناهار عید، جای آن را میگرفت. زندگی، گرم و شیرین، توی اتاقها میدوید و کسی به مرگ فکر نمیکرد».
این مجموعه داستان که تخیل در آن پررنگ است و رگههایی نیز از طنز دارد، سال ۹۹ منتشر شده است.
نگاهی عصبشناختی به ارادهی آزاد
میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار میشود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوهای عریان آشکار کند.
در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلمنامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور میکند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.