اعتماد: آخرین باری که با او قرار حضوری داشتم، از بلوار کشاورز تاکسی دربست گرفتیم و رفتیم به کتابفروشی مورد علاقهاش در خیابان فاطمی. همانجا بود که متوجه شدم جسم ادیبسلطانی دیگر آن جسم چست و چابک سابق نیست؛ غصهام گرفت، اما ذهن همچنان چست و چابک او نگذاشت غصه عمیق شود. از آن پس، همه گفتوگوهای ما، که به خواست او تقریبا همیشه به زبان آلمانی برگزار میشد، تلفنی بود و من همچنان خوشحال بودم که ذوق و شوق ذهنی و کنجکاوی علمی او تغییری نکرده است، اگرچه از زمانی به بعد میدانستم که ناتوانی جسمی عملا خانهنشیناش کرده است. یکبار به ظرافت از او پرسیدم که آیا امکان دیدار او در منزل هست؛ با ظرافتی بیشتر پاسخ منفی داد و به آینده موکول کرد -آیندهای که هرگز نیامد و حسرت دیدار دوباره او به دل من ماند که ماند، و البته به همین هم ختم نشد؛ کمکم ارتباط تلفنی هم دشوار شد و بار آخر یا یکی به آخری که با هماهنگی پرستار موفق به صحبت با او شدم جملهای شِکوهآمیز درباره پیری گفت که تلخی آن هنوز که هنوز است در کام من مانده است، تلخیای که امروز اندوه خبر درگذشت او نیز به آن آمیخته است و میکوشم با یادآوری اوقات خوشی که با او داشتم قدری از آن بکاهم: با یادآوری طعم شیرین یکی، دو قطعه شعری از خودش که برایم خوانده بود؛ با یادآوری زیباییِ پرترههایی که از ویتگنشتاین کشیده بود و مرا به یاد پرترههای خودش میانداخت، چنانکه شخصیت اصیل و آزاده او نیز مرا به یاد شخصیت ویتگنشتاین میانداخت؛ با یادآوری شوق مدامش به گفتوگوی علمی و ذوق عمیقش از رسیدن به نکتهای تازه؛ با یادآوری انصافش و در عین حال رک و راستیاش در نقد و نظر؛ با یادآوری فروتنی دوستداشتنی او که حاصل فرهیختگی ویژه او بود؛ با یادآوری … . جای دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی در فرهنگ ما سخت خالی خواهد بود؛ به مینو روانش پر از نور باد!20 مهر 1402
سیندخت حمیدیان درگذشت.
برگزیدهی ششمین دورهی جایزهی دکتر مجتبایی درگذشت.
رمان مشهور «دراکولا» اثری بود که پس از انتشارش در آخرین سالهای قرن نوزدهم، به آغازی برای ژانر ادبیات «خونآشامی» تبدیل شد.
این سخنان مخالف صریح آموزههای اسلامی در زمینه صلح، همزیستی انسانی و همبستگی بشری است.
بدون تمرین نقد صحیح، زندگی بر همه تلخ میشود.