اعتماد: جستارنویسی و فرم نوشتن جستار حرکتی است در حاشیه. حرکتی حاشیهای که در کنار مسیر دانشگاهها، کتابها، مقالات علمی حرکت میکند. اما گاهی اوقات این حاشیه بر متن غلبه میکند و تاثیر بیشتری به جا میگذارد به همین جهت میتوان فرم جستار را پیوندی بین دانش و رهایی دانست. کتاب «سیاست جستار» که اخیرا از سوی نشر نی وارد بازار شده تلاشی است برای معرفی این فرم و شکل نوشتار که از زبان متفکران مهمی مانند لوکاچ و آدورنو بیان شده است. گفتوگویی ترتیب دادهایم با امیر کمالی گردآورنده و مترجم این کتاب و همچنین مراد فرهادپور به عنوان یکی از مترجمان این مجموعه که هر یک نظرات خود را در این باره بیان کردهاند.
بحث را از آقای فرهادپور شروع کنیم. در آغاز بفرمایید جستارنویسی چیست و با چه تجربهای پیوند میخورد؟
مراد فرهادپور: اگر بخواهیم بهطور کلی به خود جستار نگاه کنیم و ارتباط آن را با عصر جدید، تجربه مدرن و سپس با شکلی از سیاست رهاییبخش پیوند بزنیم باید به ریشههای تاریخی آن نگاه کنیم. تا جایی که میدانم جستارنویسی یا مقالهنویسی یا حتی رسالهنویسی همواره وجود داشتهاند. اگر شما به فلسفه قرون وسطی مثلا در الهیات مسیحی یا فلسفه یونان باستان نگاه کنید، میبینید خیلی از آثار فلسفی به لحاظ فرم شاید بشود همین اسم جستار بر آنها گذاشت یا حتی متون بزرگتر عملا مجموعهای از رسالههایی بودند که یکی از قدیسان یا یکی از آبای کلیسا نوشته است و وقتی به آن مراجعه میکنید، میبینید که عملا با مجموعهای از جستار سر و کار دارید. بر این اساس فکر نمیکنم بحث خود جستار به عنوان شکلی از نوشتن را به دوره خاصی نسبت داد. نکته اصلی در اینجا تامل روی جستار در مقام شکل یا صورت فکر کردن و نوشتن است. این تامل آگاهانه روی فرم نوشتن و تاکیدی که بر شکل نوشتن در تمایز از محتوای آنچه نوشته و گذاشته میشود، این است که جستار را مطرح میکند و ارتباط آن با مدرنیته به حساسیت تفکر مدرن نسبت به خودش باز میگردد؛ یک نوع تامل و تفکر فلسفی و طرح این سوال که محتوای تفکر تا چه حد میتواند از شکل بیانش تاثیر بپذیرد و رابطه دیالکتیکی میان این فرم و محتوا و به هر حال سوالبرانگیز شدن قالبهای صوری فکر کردن و نوشتن برای تفکر مدرن در قیاس با سنتهای قبل. بر اساس همین اصل است که عنوان این مجموعه مقالات یعنی سیاست جستار را بر اساس همین تامل بر نفس یا تفکر فلسفی برای اینکه بتواند شکل نوشتن و محتوای نوشتن ارتباطی برقرار کند، قرار گرفت و از این نظر جستار پیوند میخورد با کلیت خودآگاهی مدرن؛ تا آنجا که این خودآگاهی پایی در سنتهای قبلی داشته باشد یا شاید خودش را به عنوان شکلی از نظام دانشی که به صورت یک جانشین کامل بخواهد خود را مطرح کند. اتفاقا این حاکی از یک جور شک و تردید نسبت به خود و رابطه پرتنشی با گذشته است که همراه با شکلهایی از شکاکیت یا حساسیت نسبت به سازش کاری یا تکرار بیهوده سنت شکل گرفته است.
کشاکش میان فرم و محتوا همواره امری پرمناقشه در فضای ادبیات و بهطور کل هنر و فلسفه بوده است؛ اینکه یک فرم چه میزان بر محتوا تاثیرگذار است موضوعی است که بسیار به آن توجه شده است. فرم جستار تا چه میزان بر محتوا و فهم نویسنده تاثیرگذار است؟ این تاثیر تا کجاست؟
فرهادپور: تا آنجا که ما جنبه ارتباط با فرم را مطرح کنیم، جستار را به عنوان یک قالب یا فرمی که فشردهتر و کوتاهتر است و به لحاظ کمی زمان کمتری میبرد باید گفت این فقط به کنش تفکر فلسفی برنمیگردد. من میتوانم به مقاله ادگار آلن پو درباره شعر اشاره کنم که بحث او این است که شعر شکلی از منظومههای شعری است در آنجا به این نکته اشاره میکند که دوره و زمانه ما شعر باید در یک نشست باشد و اگر غیر از این باشد باید آن را به عنوان امر کهنه در نظر گرفت و بنابراین میتوان گفت این توجه به فشردگی به لحاظ زمانی در همه ابعاد یک شکلی از تجربه مدرنیته است. در دل همین موضوع میتوان به دیگر خصوصیات این شکل از نوشتن یعنی جستار پی برد و در واقع این کاری است که خود مقالات در کتاب حاضر انجام میدهند.
آقای کمالی شما به عنوان گردآورنده این مقالات اگر امکان دارد کمی درباره کتاب و مفهوم جستار صحبت کنید .
امیر کمالی: در ایران چندان تاملی روی جستار انجام نگرفته است. مساله اصلی اینجا خودآگاهی قالب نوشتار است که ابعاد فلسفی و معرفتشناسی پیدا میکند. مساله اینجاست که وقتی قالبی برای نوشتن پیدا میکنید این بخشی از همین خودآگاهی است یعنی این قالب مسوولیت خاصی را میپذیرد. ما در ایران اثر مستقلی درباره essay یا جستار نداشتهایم یا چه به صورت تالیف یا ترجمه در این باب تاملاتی داشته باشد. ایده جمعآوری این کتاب هم به این صورت بود که سالها پیش بحث لوکاچ درباره جستار در مقدمه کتاب جان و صورت با ترجمه آقای رضایی منتشر شده بود. اینجا ما انتخاب هوشمندانه لوکاچ را میبینیم که تاملاتی است که درباره مفهوم جستارنویسی دارد ولی این را در قالب یک مقاله یا جستار بیان نمیکند، بلکه قالب نامه نوشتن برای یک دوست را برمیگزیند. آنجا مطرح میکند که هرگونه تامل در باب جستار همانند نوعی هنر، متضمن فاصلهگیری هم هست همانگونه که در مقاله پایانی همین کتاب از مایکل هامبورگر میبینیم تامل در باب جستار نیازمند این است که از فضای جستار دور شود. این نامه، مقدمه کتاب جان و صورت شد. سالها بعد تئودورآدورنو یک موضع انتقادی نسبت به محتوای بحث لوکاچ میگیرد که در مقالهای با عنوان «جستار به مثابه صورت» نوشته میشود. آدورنو این کار را به نوعی جزو کارهای مهم و موفق خودش تلقی کرد. در این میان از سمتی هالوت کنتور به عنوان یکی از برجستهترین شاگردان و شارحان فلسفه آدورنو مقالهای مینویسد که بیشتر میشود گفت شرحی است بر بحث آدورنو. یکی از مقالات مهم دیگر کتاب مقدمهای است بر ترجمه انگلیسی جان و صورت که با قلم فیلسوف معاصر مشهور جودیت باتلر نوشته شده است. درواقع ما اینجا دو قطب اصلی و دو شارح را داریم که هر کدام از این دو موضوع دفاع میکنند. همچنین دو مقاله دیگر که یکی از آدورنو درباره زبان فیلسوفان است و یک مقاله هم از مایکل هامبورگر که با بیانی شاعرانه به بحث جستار پرداخته است.
جایگاه سنت جستارنویسی در ایران را چگونه میبینید؟
کمالی: در مورد جستارنویسی در فضای ایران نکته اینجاست که تا حد زیادی قالبهای نوشتن در حوزه علوم انسانی در ایران از آن قالبهای مرسوم سراسر دنیا پیروی میکند. شما اینجا هم با شکلهای مختلف کتابنویسی و مقالهنویسی مواجه هستید. از طرف دیگر سنت دانشگاهی در ایران مثل همه جای دنیا فضای غالبش فضای مقالهنویسی و رسالهنویسی استاندارد است. یعنی با فضایی مواجه هستید که این مقالهها فرمت استاندارد دارد حاوی چکیده مقدمه و بحث اصلی و نتیجهگیری است و به همین صورت رسالههای دکتری که در دانشگاه نگاشته میشود یک قالب از پیش موجودی دارد که اساسا همه تجربههای نظری و فکری باید در همین قالبها ریخته شود و شکل بگیرد. فارغ از این شما در تفکر آزاد در همین فضای غیردانشگاهی با کتابهایی مواجه هستید که عموما اگر ترجمه نباشند یعنی تالیفی باشند حاوی فصلبندیهایی هستند که از قبل موجود بوده است؛ یعنی همین بحثهای مقدماتی، طرح کردن مساله، اهمیت موضوع و نهایتا تاملات و نتایجی است که نویسنده از متن خود حاصل میکند. جستار از همه اینها تن میزند. اما این تن زدن لزوما به معنای این نیست که شما با یک متن غیرعلمی و غیرقابل استناد مواجه هستید، بلکه به این معناست که این قالب از نوشتار شکل خاصی از سیاست نوشتن را دنبال میکند در حقیقت سیاستش مقابله با تمام این سرعتگیرها، ترمزها یا بازدارندههایی است که تفکر را به روش و قالب محدود میکنند. مساله جستار به این معنا غیرعلمی است نه به این معنا که حاوی استدلالهای غلط یا احساسی است.
در ایران جستارنویسانی هستند که در این تعریف جای بگیرند؟
کمالی: در این سنت شما با چهرههایی مواجه هستید که جستارنویسند. برای مثال فیگوری مثل شاهرخ مسکوب.او یکی از کسانی است که چراغ جستارنویسی در فضای معاصر ایران را برافروخت و در حقیقت جستارهایی که از او به جا مانده، با توجه به اینکه مسکوب تحت تاثیر سنت انتقادی و جستارنویسی فرانسوی قرن بیستمی است، نشان میدهد که چگونه بدون گرفتار شدن به اتهاماتی غیرعلمی بودن، غیراستاندارد بودن یا احساسی بودن باز میتوان متنهایی تولید کرد که حامل حقیقت و رهایی باشند. همچنین میشود از زندهیاد مسعود یزدی یاد کرد. همچنین خودِ آقای فرهادپور از پیشگامانی بودند که در کتابهایی مثل عقل افسرده یا پارههای فکر جستارنویسی مدرن انتقادی را در ایران توسعه دادند.
ارتباط جستارنویسی و مساله روش را چگونه میشود توضیح داد؟
فرهادپور: اگر بخواهم جستار را فراتر از مساله کمیت و فشردگی مطرح کنم، شاید بشود به جدایی آن از روش تاکید کرد. اگر بخواهیم اینجا کتاب گادامر یعنی «حقیقت و روش» را مطرح کنیم باید بر این امر تاکید کنیم جستوجوی حقیقت را نمیتوانیم به روش تقلیل دهیم و این جنبه ضد دکارتی دارد، چراکه با همان گفتار در روش دکارت تقابل دارد و همه تلاش او برای این است که روشی برای تفکری که به حقیقت مطلق برسد یا یک روشی برای رسیدن به یقین پیدا کند. از این نظر جستار مقابلهای است با اسطوره علم به مثابه تفکر روشمند و یگانه شکل از دستیابی به حقیقت آن چیزی که در قالب انواع پوزیتیویسم نه فقط در علوم طبیعی، بلکه بعدا از طریق آگوست کنت و دیگران در علوم انسانی هم جا افتاد و اصولا مفهوم علم به عنوان چیزی در تقابل با الهیات، فلسفه، ادبیات، اسطوره و… قرار گرفت که مبنایش چیزی نیست جز روشمندی و دنبالکردن یک روش از پیش تعیین شده که امکان رسیدن به حقیقت صرفا در گرو آن است. از این جهت جستار مقاومتی است در مقابل آن دوران از علوم انسانی که قصد داشت پوزیتیویسم را بر این علم حاکم کند و همچنین اشارهای است به دوران نوکانتی که بحث روش در علوم انسانی بسیار اهمیت پیدا کرده بود. از این جهت جستار مقاومتی است در مقابل این انگاره که علم تنها مسیر نیل به حقیقت است. درواقع جستار را میتوان شکلی از تفکر دانست که در آن تقابل با یک شکل از اسطوره روشنگری قرار میگیرد که خود را به ظاهر در تقابل با اسطورهها میدانست.
جستار به لحاظ یک شکل خاص از نوشتن که به قول شما به نوعی به فهم تجربه مدرن کمک کرده با چه نوع قالب یا رخداد اندیشه قابل مقایسه است؟
فرهادپور: جستار را میتوان با رخدادهای مهم در حوزه هنر، شعر و ادبیات که از قرن ۱۹ به این سو شکل گرفت، مقایسه کرد جایی که در شعر، نقاشی، موسیقی به ویژه از قرن ۱۹ به این سو شامل تامل آگاهانه روی روشها و شیوههای گوناگون بیان در تمامی این رشتهها هستیم. مثلا شاهد شعری هستیم که از قافیه و وزن فرار میکند یا قالبهای سنتی که وزن و قافیه را میشکنند. به ویژه در زبان فرانسه یعنی بعد از بودلر، آلارمه، رمبو و… یا در نقاشی که اکسپرسیونیسم قالبهایی که مربوط به پرسپکتیو شکلهای قدیمی نقاشی است را میشکنند و تغییر میدهند. مجسمهسازی و خیلی از اشکال دیگر هنری و فرهنگی .
چه عامل و رخدادی باعث شد که این فضا شکل بگیرد و این فرم یا بهتر بگوییم این نوع از نگاه به وجود بیاید؟
فرهادپور: چون همه این رخدادها همراه بودند با سنتشکنی، آوردن امر نو، کنار گذاشتن تکرار، کندن از موضوعات سنتی و کندن از مرجعیت و اقتدار سنت و… که همه اینها را با یک شکلی از رادیکالیسم و انتقال این رادیکالیسم به عرصههای مختلف تجربه بشری از زندگی روزمره تا همه سطوح بالاتر که باعث شده این مدرنیسم هنری اسمش گره بخورد با رادیکالیسم و سنتشکنی و ایجاد گسست با منفیت که همه اینها میتوانند ارتباط پیدا بکنند با مفهوم سوژه و همچنین تفکرات انتقادی کسانی مانند نیچه، فروید، مارکس و… من فقط از این مقایسه استفاده کردم برای اینکه بگویم این بحث روش در ابتدای شکلگیری علوم انسانی در آلمان همراه با وبر و زیمل همچنین بحثهای دیلتای و… بود که همگی به نوعی زیر نفوذ فضای نوکانتی بودند. این فضای نوکانتی همراه به نوعی پسروی به روش و بحران و اضطراب همراه بود.
آقای کمالی به نظر شما چه تفاوتی است بین جستارنویسی و متون ژورنالیستی که در فضای مطبوعات و رسانه منتشر میشود؟
کمالی: در فضای فرهنگی ایران برای شناسایی وضعیت جستار به یک مقایسه با نوشتار ژورنالیستی یا روزنامهای هم نیاز داریم. مساله این است که ما از یک طرف در دهههای گذشته نمونههای درخشانی از جستارنویسی را داریم که مثالهایش را گفتم. اما این ظن هم هست که آیا آنچه ما جستار میخوانیم همپوشانی یا نوعی اینهمانی با زبان ژورنالیستی دارد یا خیر؟ در ایران از آنجا که هیچ وقت ظرفیتهای این قالب به تامل گذاشته نشد یا اینکه بحث نشد چرا ما جستار مینویسیم و چرا از این قالب استفاده میکنیم. زمانی که این پرسشها مطرح میشوند ما با پرسش سیاست ورزیدن آن سوژه مواجه میشویم یعنی در حقیقت قرار است که یک کنشی از سوی آن سوژه سر بزند که شکل خاصی از سیاست را اعمال کند تا اهداف خاصی را نیز دنبال بکند. ما به میانجی جستار به اهدافی دست پیدا میکنیم که نمیتوانیم با کتاب یا مقالات علمی به آنها برسیم. به این معنا گفتار درباره جستار در ایران وجود نداشته یا فرضا خودآگاه نشده و در سنتهای قدیم که قدما رساله یا کتاب مینوشتند این معنا از جستار مرسوم نبوده است. همینطور در فضای فکری معاصر هم جای این موضوع خالی بود. در نتیجه خالی بودن این عرصه تامل در باب جستار، باعث میشود که ما تفاوتهایش را با متن ژورنالیستی مورد تامل قرار ندهیم. متن ژورنال به دلیل پیوند خوردن متن با سطح فکری مخاطب ماهیت محتوای خودش را پیدا میکند. حال اینکه هیچ وقت جستار خودش را تقلیل نمیدهد، شاید همین امر یک فاصله جدی بین جستارنویسی و متن ژورنال باشد. از طرفی دیگر شکلی خاص از علمی بودن در جستار وجود دارد که تفاوتهای شکلی و فرمی با متنهای دانشگاهی دارد به این معنا نیست که عاری از هرگونه استدلالی است یا شما هرگونه ادعایی میتوانید بکنید بدون اینکه آن را اثبات بکنید و فرضا بتوانید راحت از کنار اثبات علمی طفره بروید. مساله این است که شکل استدلال آوردن در آن قالبها متفاوت است. این شکل بر پایه نوعی درونماندگاری استوار است. این درونماندگاری یک کنش دیالکتیکی برای جستار به همراه دارد. از یک سو نسبت به سوژهای که دارد، تامل میکند، به شدت وابسته است و آن را به شکل درونماندگار مورد بررسی قرار میدهد. یعنی از سوژه خودش جدا نمیشود و سوژه فقط یک نقطه عزیمت نیست که جستار را پرتاب بکند به فضاهای دور. از سمت دیگر جستار از نوعی آزادی بوطیقایی یا هنرمندانه بهرهمند است که میتواند آن را از این ملغمههای دانشگاهی فراتر ببرد. فضایی که نوعی استقلال را هم برای خود جستار به همراه دارد یعنی فقط به دلیل وصل بودن به سوژه جستار نیست که این فرم مهم است.
در کتاب سیاست جستار لوکاچ نظر محوری و بسیار مهمی درباره بحث جستار مطرح میکند اگر امکان دارد کمی درباره نسبت لوکاچ با بحث جستار صحبت کنید.
فرهادپور: در واقع فیگور لوکاچ یکی از نقاط شروع تامل روی بحث جستار است. او به یک شکل آگاهانه جستار را در تقابل با گفتار دانشگاهی و علم قرار میدهد. سنتی که در آن با کتابهای قطور ختم نمیشود، مساله این است که دانشگاه به عنوان کارخانه به عنوان تولید فرهنگ و کتاب که ما امروزه شاهد این هستیم چطور میتواند مفاهیمی مثل کتاب و مقاله را بیمعنا بکند. خود لوکاچ به عنوان یک نوکانتی رادیکال که در آن مرحله بین کانت و هگل در رفت و آمد بود؛ در یک جور تنش بین فردگرایی کانتی و توجه به تاریخ و جامعه از دیدگاه هگل که نهایتا این تنش را با مارکسیست شدن حل کرد. در آن مرحله شاهد هستیم چگونه باز سیاست جستار گره میخورد با سیاست به معنای خاصش به عنوان کنش و تفکر سیاسی به ویژه یک تفکر ضد سرمایهداری یا ضدسلطه با رنگ و بوی کاملا سوسیالیستی. در این فضا از همان آغاز در فشارها و بحرانهایی که لوکاچ را به سمت مارکسیسم و نگارش تاریخ و آگاهی طبقاتی برد. شاهد این هستیم چگونه مفهوم جستار در مقام شکلی از نوشتن با یک نوع خاصی از شکل سیاست رهاییبخش گره میخورد یا با نوعی مقابله با خنثی شدن گفتارهای رادیکال علوم انسانی جدید در قالب همین گفتار آکادمیک یا دانشگاهی.
آدورنو چه موضعی درباره این فرم و نظر لوکاچ داشت؟
فرهادپور: همانگونه که خود آدورنو در مقالهاش گفته است به هر حال نوعی دیالکتیک هست بین فرم و محتوا چیزی به مثابه فراتر رفتن از فضای خفقانآور روش که در نهایت پیوندی بین رادیکالیسم سیاسی برقرار میکند. ما به نوعی در اندیشه آدورنو با نوعی مقابله با روش روبهرو هستیم. آدورنو کتابی با عنوان «علیه معرفتشناسی» دارد که در آنجا با کوبیدن مفهوم روش از طریق وسط کشیدن پای کسانی مثل مارکس و نیچه، پدیدارشناسی هوسرل را مورد نقد قرار میدهد. آدورنو در مقدمه کتابش به نوعی نشان میدهد چگونه تفکر معطوف به حقیقت از قالب علمی محض جدا میشود. در واقع در تفکر آدورنو با نقد علیه نظامسازی قصد دارد پیوندی بین مفهوم جستار و دانش رهاییبخش برقرار بکند. برای این کار حتی به فلسفه هگل هم نقد وارد میکند، چراکه از قضا هگل نیز خود یکی از کسانی است که فلسفه را در چارچوب یک نظام معرفی میکند. تاکید آدورنو بر نفی و دیالکتیک منفی به نوعی این جمله هگل را نقد میکند که میگوید: «کل، حقیقت است.» در اینجا تفکر با امتناع از روشمندی میتواند شکلی از نوآوری را در پی داشته باشد. درواقع نظر آدورنو همان چیزی است که در دیالکتیک روشنگری هم به آن اشاره دارد که چگونه با اسطوره کردن علم، خود علم هم از قضا تبدیل به یک افیون جدید میشود که اتفاقا شکل جستار میتواند حرکتی علیه این سلطه باشد.
به این معنا آیا میتوان جستارنویسی را یک فرم مدرن دانست؟
کمالی: جستار رابطه تنگاتنگی با وضعیت مدرن دارد. همین ساختار رسالهنویسی که غالبا در غرب به صورت مکتوبات کشیشان و قدیسان و آبای کلیسا بوده از دیگر سو در شرق هم رساله دست متفکرینی بوده که تاملات الهیاتی داشتهاند از قضا این در دوران مدرن است که آن شکافی که انسان مدرن بر میدارد یعنی انسانی که حریم خصوصی و عمومیاش از هم تفکیک میشود؛ انسانی که آن وحدت سمبلیک جهان ماقبل مدرن را نمیبیند و در خود ندارد انسانی که دچار تناقضها و پارادوکسهای مدرن است و این پارادوکسها همانگونه که والتر بنیامین در مقدمه کتاب «خاستگاه سوگنامه آلمانی» بدان اشاره میکند، خود حاوی شکل یا فرم هستند یعنی شما در جهان مدرن با تضادها و تناقضهایی مواجه هستید که شکل دارند. فرم داشتن به میانجی تفکیک شدن یا قطعه قطعه شدن است که رخ میدهد. همانگونه که لیندا نایکلین در کتاب «قطعه» میگوید: عصر مدرن عصری است که ماهیت اشیا از راه قطعه قطعه شدن بازشناخته میشود. در تناظر با چنین جهانی که همه چیز در آن تکه تکه یا ترک برداشته است انسان مدرن را با فرم جستار پیوند میزند. به این دلیل که همین فرم از نوشتار است که حاوی این قطعهبودگی است. شما معمولا با جستارهایی مواجه هستید که مرز مشخصی با جستارهای قبل و بعد خود دارد و اساسا در فرم خودش است که به همین پدیده در جهان مدرن واکنش نشان میدهد. در همین سنت تفکری انتقادی بعد از مارکس به ویژه در همین مکتب فرانکفورت که قسمتی از کتاب متعلق به بحثهای آنهاست، شما میبینید که اساسا نگاه کسی مثل آدورنو و تبع او هالوتکنتور نگاهی است متاثر از آن خصلت قطعهنویسی والتر بنیامین. او در نثر خیابان یکطرفه یا در پروژه پاساژها این شیوه را پیاده میکند. این تاکید بنیامین بر رابطه جهان مدرن و نوعی رفلکشن جهان مدرن در فرم نوشتار مدرن است. بنابراین انتخاب جستار به معنای یک انتخاب مارکتی یا بازاری نیست که هر موضوعی را دوست داشتید انتخاب کنید. قضیه از این قرار است که حرف زدن درباره بودلر یا پروست یا بعضا پاساژهای پاریس مستلزم انتخاب قالبی است که آن تناقضها و گسستهای جهان مدرن در آن رسوب کرده و تهنشین شده است. وضعیتی که در آن همه چیز تکه پاره است و هیچ امر باثباتی وجود ندارد. به قول بودلر همه چیز در این جهان، مثل خانواده، دوستان، شهرت و … به طرفهالعینی دود میشود و زوال مییابد؛ در نتیجه شاعر عاشق ابرهاست، ابرهایی که برای لحظهای ظاهر میشوند و میگذرند. این ابرهای گذرنده روح مشترک هم سوژه مدرن و هم تامل یا رفلکشنی است که به سوژه مدرن فکر میکند که ما اسم آن را جستار میگذاریم. به این معنا میشود گفت که کل سنت انتقادی متاثر از همین فرم قطعه نویسانه بنیامین است .
گفتوگو با فرهنگ رجایی
گفتوگو با هادی صمدی درباره شبهعلم و مصادیق آن
گفتوگو با البرز حیدرپور
گفتوگو با اسماعیل یوردشاهیان اورمیا
نهادهای رسمی دین نتوانستند به دغدغههای انسان مدرن پاسخ دهند.