نویسنده: مریم محمدخانی
ناشر: افق سال چاپ: ۱۳۹۷
بعد از اینکه چندتا کتاب ترجمه شده خواندم، با خودم قرار گذاشتم که برای ایجاد تعادل، میانش کتابهای تالیفی هم بخوانم. بله! کتاب خواندن خیلی مواقع این سبک سنگینهای ریاضی گونه را هم دارد! خب، پیشنهاد خیلیها برایم شمع روشن کن بود. برایم شمع روشن کن کتاب روانی بود، تندتند خواندمش و تندتند تمام شد. اما برعکس همهچیز، تندتند از ذهنم نرفت؛ در واقع خیلی بیشتر باقی ماجراها توی ذهنم ماند.
روایت سارا –شخصیت اصلی داستان- خیلی نوجوانانه است. شاید بیشتر از این نشود به نگارش برای نوجوان نزدیک شد. اگر قرار بود سارا داستان روزمرهاش را به همراه اتفاقاتی که آنقدرها هم عجیب و غریب نیستند تعریف کند، مطمئنم کتاب به جذابی الانش نمیشد. مهمترین تمایزی که برایم شمع روشن کن با سایر کتابها دارد، داشتن یک ساختار است. ساختاری که هم به درد روایت بخورد، هم انسجام داشته باشد و هم اضافی نباشد.
یعنی نویسنده برای فقط محض تنوع به داستانش تفاوت نداده باشد و جایی که فکر کرده نیاز قصه این است که نوشتارم طور دیگری پیش برود از ساختار متفاوتی کمک بگیرد. ساختار این شکلی است: اول با روایت اول شخص شروع میشود، بعد سارا به مردی که تقریبا نمیشناسیمش ایمیل میفرستد و بعد مردی که تقریبا نمیشناسیمش جواب ایمیل را میدهد.
اگر کتاب را نخوانده باشید احتمالا با خودتان بگویید: اووه! چندتا بخش مختلف آن هم توی یک فصل از داستان؟ تازه برای رمان نوجوان؟ اینکه خیلی طولانی میشود! و باید بگویم که اشتباه فکر میکنید. وقتی از انسجام ساختار حرف میزنم یعنی اینکه خیلی جمع و جور و به اندازه، در هر بخش آنقدر که همان فصل نیاز دارد، طولانی یا کوتاه شده (که اغلب اندازه، یکسان است.)
همانطور که گفتم، سارا برای مردی که تقریبا نمیشناسیمش ایمیل میفرستد. علامت سوال هویت دقیق این آقایی که ایمیل ها را میخواند و جواب میدهد تا آخر داستان میماند توی ذهنتان. در نوشتار ایمیل سارا نوجوانی موج میزند. از زمین و زمان میگوید و به قول مرد، مدام مثل گنجشک از این شاخه به آن شاخه میپرد. در مقابل، جوابهایی که مرد به او میدهد خیلی بزرگسالانه است. اوایل نصیحت دارد و خیلی در چارچوب است.
بیشتر که پیش میرود مرد هم تلاش میکند نامههایش را مثل سارا بنویسد، او هم از این شاخه به آن شاخه بپرد و از همه چیز بگوید. خب، پیشرفت میکند، اما نویسنده طوری با دقت نامهها را نوشته که انگار تلاشهای مرد تا جایی جواب داده، اما هنوز با نوشتههای یک نوجوان، زمین تا آسمان فرق میکند.
نامه نگاری، که در کتاب به شکل نوشتن ایمیل آمده است، بهترین قالب برای روایت داستانی است که مریم محمدخانی قصد نوشتنش را داشته. کتاب آنقدر طولانی نیست که سارا بخواهد از قبل و بعد و زمان و حال و اتفاقات بین خودش و پدرش و مادربزرگش و همسایهها و بیماری مادرش و….. حرف بزند. پس ایمیلهایی که او برای مرد مینویسد، مجالی است برای گفتن چیزهایی که مرد نمیداند و سارا دوست دارد به او بگوید. یا شاید هم مجالی برای روشن کردن حقایق داستان برای مای خواننده!
سارا روانشناسی پیچیدهای هم دارد. روابطش با صمیمیترین دوستش، همسایهها، مادربزرگش و علی الخصوص پدرش، آنچنان ساده نیست. شاید، یا حتما این بخاطر بیماری مادرش است. زندگی او یک حفره عمیق توخالی دارد و آن نبود مادرش است. سارا با وجود همین حفره توخالی تو تنهاییاش میماند و ایمیل مینویسد، با وجود همین حفره توخالی دلش میخواهد بداند وضعیت مادرش در بیمارستان چطور است، و با وجود همین حفره توخالی مدام با پدرش بحث جر و بحث دارند و قهر و آشتی میکنند.
نوشتن ایمیلها فرصتی است برای سارا که تا میتواند بی شیله پیله باشد و مغزش را آزادانه رها کند تا هرچه میخواهد را بنویسد و بفرستد برای همان آقای مذکور!
همین که مرد سارا را تهدید میکند که اگر درمورد وضعیت مادرش حرف درست و حسابی نزند دیگر جواب ایمیلهایش را نمیدهد یعنی تفاوت نوجوان و بزرگسال. سارا بدون توقع مینویسد و مرد توقع را وارد نوشتن دغدغهمند سارا میکند. شما انتظار تکرار ساختاری که گفتم را در هر فصل از کتاب دارید، اما وقتی این ساختار به هم میریزد ناخودآگاه ذهن مخاطب هم درگیر میشود؛ چرا مرد جواب ایمیل سارا را نداد؟
چرا اینبار سارا برای او چیزی ننوشت؟ چرا سارا اینبار اینقدر کوتاه یا بلند نوشت؟ و چند تا چرای دیگر. خیلی مواقع مرد جوابی نمیدهد یا در بخشی از کتاب سارا هم طبق همان چیزی که از مرد یاد گرفته، تهدید میکند که اگر جوابش را ندهد دیگر نمینویسد. اما خب عمل نمیکند! نوشتن ایمیلها یک کار واجب برای ساراست؛ او باید ذهنش را از ریز و درشتی که درروز با آن سروکار داشته است را خالی کند و بار سنگین روی دوشش را که اغلب سنگینتر از بار نوجوانهای اطرافش است را موقع نوشتن ایمیل زمین بگذارد.
پس او مینویسد و میگوید اگر میخواهید نخوانید، یا یکباره بندازیدش در سطل آشغال ایمیل، اما من مینویسم! مرد هم میخواند؛ حتی اگر جواب ندهد. او هم کمکم به نامه نگاریهایش با یک نوجوان عادت کرده و در دیار غربت، کسی جز سارا را نیافته که بتواند او را منگنه کند به خاطراتش و گذشتهاش در ایران. حتی سارا با همین ارتباط مجازی، سی و ششمین پیروزی که توی اینستاگرام یافته را با مستنداتش شبیهتر دیده و حالا مرد از او تاثیر میگیرد.
این یک تحول در زندگی تقریبا راکد مرد است. آنها خیلی ساده و با چیزهای خیلی طبیعی گفتگوهایشان را ادامه میدهند. توی ایمیلهای سارا پراست از سوال. مرد میگوید که او مثل گنجشک بین حرفها میپرد. یک جمله تعریف، دوتا سوال، یک جمله تعریف، سه تا سوال! اینکه گل پنجه مریم در شعری که شاملو ترجمه کرده، دقیقا چه گلی است؟ یا اینکه جاستین بیبر چطور خوانندهای است و نظر مرد درمورد او چیست؟ یا اینکه چرا آدم باید مادربزرگ دیگران را بیشتر از مادربزرگ خودش دوست داشته باشد؟
ذهن سارا بین جملاتش این طرف و آن طرف میپرد و مرد در جوابها سعی میکند ذهن او را پی موضوعی هدفدار کند. سوالهای هدفدار بپرسد و نگذارد حرف زدن درباره اینکه بیبر خواننده خوبی است یا نه، جای صحبت درباره وضعیت مادر سارا در بیمارستان، تنها ماندنش در خانه یا چندین موضوع مهم دیگر را بگیرد.
درست است که سارا چندان زندگی طبیعی ندارد، اما اتفاقات روزانهاش آنقدرها زیاد نیست که بخواهد هربار ایمیل پرباری بنویسد. اما از آنجا که مریم محمدخانی، با اشراف بر اینکه نوشتار نوجوان باید با نوشتار بزرگسال متفاوت باشد، هربار سارا با شور و اشتیاقی که کاملا مشخص است، از هرچیزی که فکرش را بکنید حرف میزند؛ روزی که گذشت، خاطرات خودش و گذشته مادرش، اینکه مدرسهاش چطور بوده، فلان روز ناهار چه خورده، رابطهاش با پدرش در چه وضعیتی است و….
به شدت خوشحالم که بعد از چند رمان ترجمه شده، برایم شمع روشن کن را خواندم. شما هیچوقت در یک رمان ترجمه شده نمیخوانید که شخصیت اصلی داستان شعرهای محسن یگانه را زمزمه کند، هیچ وقت نمیخوانید که کسی در پایان ایمیلش شعری از شفیعی کدکنی یا چندخط از شعر دیگری با ترجمه شاملو بنویسد که اسمش گل پنجه مریم باشد. اما برایم شمع روشن کن پر است از اتفاقاتی که روزانه با آنها سروکار داریم، به علاوه اتفاقات بکری که برای یک شخصیت دیگر، از جنس نوجوان خالص، اتفاق میافتد. چه بهتر از این؟
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین
نگاهی به کتاب «گورهای بیسنگ»
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»