شخصیتهای فرهنگی در کشور عزیز و کهنسال ما همواره احترام و جایگاه خاصی در میان مردم احراز کردهاند. اگر این شخصیتها از خداوندان سخن بوده و در کلام ادبی امتیازی کسب کرده باشند، موقعیت آنان خاصتر و نفوذ آنان وسیعتر بوده است. در چنین حالتی آنان از خاطرههای فردی به خاطرههای جمعی نقل مکان کردهاند. به عبارت دیگر، بسته به نوع و شکل آثار ادبیشان با یادگزاری های مستقیم و غیرمستقیم جامعه روبه رو شدهاند. این یادگزاری ها اغلب در جوار آثار ادبی سبب تقویت بیشتر موقعیت آنان در بلند مدت و حتی پس از درگذشتشان شده است. محمدتقی بهار (۱۳۳۰-۱۲۶۵) که در دوره تجدد ادبی عنوان «ملک الشعراء» به صورت مطلق در ایران فقط درباره او استفاده شده، یکی از این شخصیتهای ادبی است. توانایی ادبیاش در مکتب خراسانیِ شعرهمراه با گرایش سیاسی-اجتماعی وروحیه آزادی خواه وی، از دوره پرتلاطم مشروطه تا دوره رضاشاه و سپس دوره پرهرج و مرجِ پس از شهریور ۱۳۲۰ تا آستانه نهضت ملی شدن صنعت نفت، این شاعر زبده را هم در زمان حیات و هم پس از آن، در مجموعهای از تاثیرهای ادبی همراه با یادگزاری هایی که لااقل بخشی از آنها به خاطره جمعی تبدیل شده است، قرارداده است.
در سال ۱۳۷۶ با بانو چهرزاد بهار کوچکترین فرزند ملک الشعراء و درس خوانده رشته زبان و ادبیات فرانسوی دانشگاه تهران، و دوستدار فرهنگ و ادب ایران و جهان آشنا شدم. این آشنایی به واسطه مترجم و کتابنده نامی بانو گلی امامی، و اندکی پس از انتشار کتابی از من با عنوان به یاد میهن در شرح زندگی و شعر بهاربود که در نشر ثالث منتشر شد. در چند دیداری که در آن سالها با بانو چهرزاد داشتم با خانواده فرهنگی ایشان هم افتخار آشنایی یافتم. همسر ایشان، یحیی معاصر (درگدشت: ۱۳۸۷) پزشک و جراحی شیفته فرهنگ و ادب بود. او تصنیفهای بهار را گردآوری کرد. دکتر معاصر انسانی زنده دل بود که با طنز و خوشباشی خاصی به جهان و پیرامون مینگریست. افشین (متولد ۱۳۴۳) فرزند این دو و از همنسلانم، انسانی بامطالعه و آگاه از ادبیات را نیزدر همین دیدارها شناختم. همصحبتی با او همواره برایم لذت بخش بوده است. وی همچنین فرانسه دانی قابل است. در آن سالها دیگر فرزند این خانواده، شیرین، در فرانسه به تحصیل اشتغال داشت. او، که متخصص و هنرمند حوزه نقاشی بر پارچه است، بعدها به ایران بازگشت.
چهرزاد به ویژه پس از درگذشت زودهنگام برادرش، مهرداد علاوه بر تلاش برای به دست دادن ویرایشهایی هرچه کاملتر از دیوان بهار، مسئولیت گردآوری و حفظ اسناد پدر و اهدای آنها به چند موسسه معتبر ملی را برعهده داشته است. حاصل آن، کتابهایی است که در کتاب یادگار بهار (نشر پورثانی، ۱۴۰۲، ۱۶۰ ص) از آنها یاد شده است. این کتاب به کوشش بانو مریم پورثانی، استاد رشته کتابداری و مروج کتابخوانی، گردآوری و تنظیم شده است. در این کتاب آگاهیهای در خورتوجهی درباره زندگی بهار وجود دارد. اما چون چهرزاد نوجوانی بیش نبود که پدرش درگذشت، بخش بیشتری از این کتاب، درواقع، سرگذشت خانواده بهار در دوره پس از پدر است. فراز و فرودهای ناشی از زندگی روزمره، تحصیلات، اشتغالها، مسائل اقتصادی، زندگی در سایه ادبیات و سیاست، مهاجرت، و بسیاری نکتههای دیگر در این کتاب طرح شده است. علاوه براین، این خانواده علاقه مند بوده است آرامگاه پدر در ظهیرالدوله به نحو مطلوبی ساخته و در گذر زمان بازسازی شود. چهرزاد همه اینها را با مهر اما واقع بینی به ما بازمی گوید. او از این که از پدر و و مادر و برادران و خواهران خود چهرههایی آرمانی بسازد پرهیز میکند. در کتاب چهرزاد نکتههایی است که میتواند خاطره فردی را به خاطره جمعی تبدیل کند.
یکی از نکتههایی که در لابه لای یادنگاری های چهرزاد بر خواننده آشکار میشود، نوع شکل گرفتن دیوان بهار است. دیوان بهار صرف نظر از ارزش زیبایی شناختی به ویژه در قالب قصیده، بخشی از تاریخ ایران و فراز و فرودهایش را از اوایل دهه ۱۲۸۰ تا واپسین روزهای دهه ۱۳۲۰ را بازنمایی میکند. اما در همان حال، روند شکل گرفتن این دیوان و ویرایشهای مختلف آن در دورههای سیاسی ایران از دهه ۱۳۳۰ تا دهه ۱۳۹۰ تاریخی خاص خود یافته است. این نکته که نقش ایدئولوژیهای حاکم یا غالب چه گونه در روند ویرایش این دیوان تاثیرگذار بوده است، اگر در دست پژوهشگر علاقه مند و مطلع و بی طرفی قرارگیرد، میتواند دستمایه رسالهای بسیار خواندنی شود. چنین پژوهشگری علاوه بر آن که باید همه ویرایشهای دیوان بهار و آثار محققان مرتبط با این موضوع را با دقت بررسی کند، بایستی از خاطرات فرزندان بهار بهره بَرد. این ویژگی درمورد ویرایشهای مختلف دیوان یکی-دو شاعر دیگر همعصرمان هم صادق است.
در یادگزاری های چهرزاد بهار از همسر و دیگر فرزندان بهار هم به اجمال یا تفصیل یاد شده است. به خاطر میآوریم که خود ملک الشعراء در حدود اواخر سال ۱۳۰۸ یعنی هفت سال قبل از تولد چهرزاد از همسر و فرزندانش در شعری با عنوان «خانواده» چنین یادکرده است:
«دادم دو پسر خدای و سه دختر
هرپنج بزاده از یکی مادر
هوشنگی و مامک و ملک دختی
چهارم پروانه ، مهرداد آخر
امید که زندگی کنند این پنج
نه چون دو پسر که مُرد و یک دختر
هوشنگ به هشت سالگی باشد
بالنده و خوبروی و خوش مخبر
وآن دخترکان به باغ زیبایی
شاداب چو شاخههای سیسنبر
هوشنگ به درس، هوشش افزون است
وز هوش بوَد نشاطش افزونتر
وآن دخترکان کنند از او تقلید
کاو هست به خیل کودکان رهبر
وز شیطنت و فساد و عیاری
آنان همه کهترند و او او مهتر
وآن خاتون کاوست مادر اطفال
کدبانوی منزل است و نیک اختر
زیر نظر وی است هرچیزی
از مطبخ و از اتاق و از دفتر…»
در اشاره به شعر بهار میتوان چنین گفت:
*همسر ملک الشعراء سودابه صفدری قاجار نام داشت. آرامش زندگی خانوادگی و وطیفه تربیت فرزندان بهار، با آن همه دل مشغولیهای ادبی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بهار بر عهده او بوده است. وی در سال ۱۳۵۸ در گذشت.
*ملک هوشنگ بهار (متولد ۱۳۰۰) در کالج آمریکایی دکتر جردن تهران و نیز در هندوستان (رشته جنگلداری) و ایالات متحده آمریکا (در رشتههای انسان شناسی و جامعه شناسی) درس خواند. محل تحصیل او در کشور اخیر دانشگاههای مونتانا و میشیگان بود. او علاوه بر اخد درجه دکتری، به عنوان مدرس زبان انگلیسی و همچنین مدیر برنامههای آموزشی در چند کالج کار کرد. هوشنگ بنیادگذار کالج تامپکینز کورتلند ایالات متحده و نخستین رییس آن به مدت هیجده سال بود. براساس آنچه که در تارنمای این کالج آمده، رشد کالج مورد اشاره مرهون او بوده است. او به سبب بیماری در سال ۱۳۶۶ درگذشت.
*ماه ملک (متولد ۱۳۰۲) انگلیسی دانی قابل بود. او به مشاغلی مانند مدیریت بیمارستان، کتابداری، و مترجمی رسمی دادگستری مشغول شد. ماه ملک به ویژه به ترجمه آثار ادبی و تاریخی نیز راغب بود. در مجلههایی مانند سخن و کیهان هفته برگردانهای متعددی از او منتشر شده است. علاوه براین، به ویژه در سلسله انتشارات تاریخی و ادبی «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» برگردان چند کتاب به قلم او بوده است. ماه ملک در سال ۱۳۷۸ درگذشت. او همسر یزدانبخش قهرمان (درگذشت: ۱۳۷۳) شاعر و روزنامه نگار بود. یزدانبخش در شیوه سنتی گویندهای توانمند شمرده میشد که با کمال تأسف هنوز سرودههای پراکندهاش به کوشش ادیب صاحب ذوق و باهمتی گردآوری و منتشر نشده است. این شاعر بی دیوان در حدود دهه واپسین زندگی بهار از یاران ادبی نزدیک او محسوب میشد.
*ملک دخت (متولد ۱۳۰۳) بانویی گرامی که در سال ۱۳۷۸ یک بار افتخار دیدارشان را یافتم. او در آن دیدار از پدرش برای ما یاد کرد.
*پروانه (متولد ۱۳۰۷) در ایران و سوییس و ایالات متحده آمریکا تا اخذ درجه کارشناسی ارشد رشته کتابداری درس خواند. او سالها در کتابخانه پژوهشی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ایالات متحده به کار اشتغال داشت. از او چند کتاب به زبان انگلیسی نشر یافته است. روایت فارسی خاطراتش با عنوان مرغ سحر در دهههای ۱۳۸۰-۱۳۹۰ در پی استقبال علاقه مندان ادبی و فرهنگی چندبار در ایران بازنشر شد. او در مرداد ۱۴۰۱ در ایالات متحده درگذشت.
*ملک مهرداد (متولد ۱۳۰۸) در ایران و انگلستان در رشتههای زبان و ادبیات فارسی، و زبانهای باستانی ایران تحصیل کرد. از او مقالهها و کتابهای متعددی منتشر شد. مهرداد یکی از پرمایهترین محققان و تحلیلگران حوزه اسطورهها و فرهنگ ایران بود. بدبختانه، او به سبب تکاپوهای سیاسی دوره جوانی از استادی رسمی در دانشگاههای ایران محروم ماند. بااین همه، علاوه بر تدریس پراکنده در یکی-دو دانشگاه، در بانک مرکزی، بنیاد فرهنگ و فرهنگستان ایران (فرهنگستان دوم) به کار اشتغال داشت. او به سبب بیماری، بسیار زود در شصت و پنجمین مرحله زندگی در آبان سال ۱۳۷۳ درگذشت.
چون آقای مصطفی کیوان، یکی از دبیران ارجمند و قدیمی ادبیات و متولد شهر سقز، در این نشست حضور دارند، بی مناسبت نیست به نکتهای تبارشناسانه اشاره شود: ملک الشعراء در ضمن آثار خود چندبار اشاره کرده است که از لحاظ خانوادگی از خاندان برمکیان است که تولیت معبد بودایی نوبهار را در خراسان قبل از اسلام برعهده داشتند. به نظر میرسد اتخاذ نام خانوادگی «بهار» و انتشار نشریههایی با این نام و نامهای نزدیک به آن به این سبب بوده است. چنان که می دانیم برمکیها پس از شکل گیری خلافت عباسی به مشاغل و مدارج مختلف و بالایی در این حکومت رسیدند. گروهی از این خاندان پس از این خاندان در غرب امیراتوری کهن ساسانی به ایل کردی تبار دُنبُلی تبدیل شدند (امیران دُنبُلی خود را نوادگان برمکیها میدانستند). شاخهای از دنبلی ها از منطقههای غربی و شمال غربی ایران به ویژه در منطقه خوی آذربایجان به کاشان مهاجرت کردند که خاندانهای صبا و ضرابی کاشان (و نیز خانواده زین العابدین مؤتمن، نویسنده و دبیر نامی) از این شاخهاند. یکی از افراد این شاخه از خاندان در مشهد ساکن میشود که ملک الشعراء بهار از اخلاف آنان است. یکی از ادیبان و دبیران ارجمند متولد سنندج به نام سید عبدالحمید حیرت سجادی در کتابش با عنوان شاعران کرد پارسی گوی از ملک الشعراء بهار نیز در این زمره یادکرده و عکس بهار را برروی جلد قرارداده است.
در پایان این چند کلمه مایلم علاوه بر درود به همسر و فرزندان بهار، از همه خویشاوندان و دوستداران او که هریک در گردآوری بخشهایی از آثارش کوشیدهاند به نیکی یاد کنم: محمد ملک زاده (برادر)، محمد پروین گنابادی، محمد گلبن، یحیی معاصر، علی میرانصاری، ناصرالدین پروین، کاوه بیات و چند تن دیگر. همچنین بانو شهین سراج، پژوهشگر ادبی در فرانسه، نیز تارنمایی مفصل مشتمل بر آثار بهار و درباره او را مدیریت کردهاند که از نظر خانواده بهار تارنمای رسمی محسوب میشود.
خلاصهای از سخنرانی در نشست رونمایی از کتاب یادگار بهار در «کافه تهرون» (خیابان کندوان در محله فردوسی تهران) درعصرچهارشنبه سوم خرداد ۱۴۰۲ که در مجله نقد و بررسی کتاب تهران (شماره ۷۵، تابستان ۱۴۰۲) منتشر شده است.
زامبیها چگونه وارد دنیای ما شدند؟
به مناسبت زادروز بیژن جلالی
او در آینه خودخندی شخصیتهای دایی جان ناپلئون خودش را میبیند و در حقیقت به خود وجودیاش میخندد.
مگر میشود فرهنگ این کشور را تنها با دو سطر اینجا در «فیسبوک» و سه سطر آنجا در توییتر و تلگرام ارتقا داد؟
شوروی آدامس را سرگرمی کاپیتالیستی تلقی میکرد.