وینش: انتشار گزیدهای دو زبانه (فارسی-انگلیسی) از شعرِ زنانِ ایران در آمریکا با عنوان Song of the Ground Jay توسط ناشری معتبر (Mage publishers) از این جهت رویدادی مهم به شمار میآید که برای اولین بار گردآورنده و مترجم به جای پرداختن به چهرههای شناخته شده مثل فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، ژاله اصفهانی و غیره که کمابیش برای مخاطب انگلیسی زبان شناختهشدهاند و ترجمههای متعددی از آثار آنها به همت نامآورانِ ایرانی و آمریکایی (مثل دکتر فرزانهی میلانی، احمد کریمی حکاک و دکتر دیک دیویس) منتشر شده، کوشیده است سراغ آن دسته از شاعرانِ زن ایران برود که به رغمِ پرُکاری چندان شناخته شده نیستند و مهاجرتهای تعداد زیادی از آنها و پراکنده شدنشان در کشورهای مختلف دنیا امکان شناساییِ آنها را هم برای هموطنانشان و هم برای محافلِ و رسانههای تخصصی شعر در آن سوی مرزها دشوار و گاه ناممکن کرده است.
چنین کاری نیازمند همت و دقت بالاییست. وقت بسیار زیادی میطلبد و از آن بیشتر، شیفتگی و دلسپردگی خاصی میخواهد به سرشت و سرنوشتِ فعالیت های ادبیاتیِ زنان ایران زمین در این برههی حساس از تاریخ.
مترجم، خانم مژده بهار (از اقوام دور ملکالشعرای بهار) زادهی ایران و مقیم آمریکا، از زنان ِ به شهرت رسیده در آن سوی مرزها به اعتبار تحصیلاتِ تخصصی ادبی و علمیِ خود است. وی با تلاش های ستودنی به مقامهای مهمی چون معاونت مؤسسه ی ملی فناوری و استانداردهای ایالات متحدهی آمریکا رسیده و به عنوان یکی از صد زنِ تأثیر گذارجهان شناخته شده است. خانم بهار نخستین زنی است که به معاونت “نوآوری و ارتباطات صنعتی” و معاونت در ثبت اختراعات این مؤسسه انتخاب شده.
در سیزده سال گذشته او پستهای مدیریتی دولتی گوناگونی داشته است که همه در زمینهی ثبت اختراعات و انتقال تکنولوژی بودهاند. در وزارت کشاورزی، مؤسسهی ملی سلامت و کنسرسیوم آزمایشگاههای دولتى براى انتقال فناورى کار کرده است. در کنار این فعالیتهای علمی خانم بهار ادبیات فرانسه نیز دردانشگاه خوانده و عشقش را به فعالیتهای ادبیاتی نخستین بار با انتشار کتابی از ترجمهی اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان Milkvetch & Violet (گون و بنفشه) به نمایش گذاشته است.
یک دلیلِ دیگرِ من برای مهم دانستنِ این مجموعهی دوزبانه، متفاوت بودنِ ترجمههای ارائه شده از اشعار است. اکثرِخوانندگان حرفهای شعر در همه جای دنبا متفقالقولاند که ترجمهی شعر عملأ ممکن نیست. به اعتقادِ آنها مترجم هراندازه بکوشد، آنچه از ترجمهی #شعر باقی میماند تنها کلمات و الفاظ است و روحِ شعر، قالبِ آن را در زبان اصلی رها نمیکند. مترجمِ این مجموعه اما در اکثرِ اشعار نه تنها متنی بیروح از سرودههای زنان ارائه نداده بلکه به جرات میتوان گفت جانی تازه در کالبدِ آنها دمیده است.
به عنوان کسی که نزدیک چهل سال است کارش ترجمهی شعر است گواهی میدهم آنچه خوانندهی این مجموعه می خواند در واقع بازآفرینی اشعار است به زبانِ انگلیسی.
یک مثال کوچک برایتان میآورم. شاعر (سمانه کهرباییان) درغزلی به مخاطب میگوید باید دنبال چه نوع معشوفی بود و یکی از صفاتی که برمیشمارد این است:
خیال پشتِ خیالِ تو پّر دهد تا صبح
اگر نیاز به تکثیر بال و پر داری
آیا از این شیواتر و ماهرانهتر می شد چنین ابیاتی را به زبان انگلیسی ترجمه کرد؟:
Who will give wings to your dreams until a new dawn rings
If what you need is wind beneath your wings
و کیست نداند که ترجمهی شعر سپید یا آزاد میتواند تا حدودی کارِ هر مترجمی باشد (و همین متأسفانه باعث شده تا شاهد ترجمههای بسیار سخیف وسهل الوصولی از شاعران بزرگ دنیا باشیم) اما ترجمهی غزل واقعأ همت و شهامت و قابلیت شاعرانه میطلبد. مترجمِ بیسواد نمیتواند ریسکِ برگرداندن ِ غزل فارسی را به زبانِ بیگانه بپذیرد زیرا در همان نخستین مصراع ضعفِ کارش آشکار میشود.
بیشترِ غزلهایی که دراین کتاب انتخاب شدهاند آیینهی روشن و شفافی از حال و روز زنِ شرقیاند. و این زنان چه خانهدار و چه صاحبِ مشاغل متعدد؛ متعلق به نسلِ پیش یا امروز، مسائل و مشکلاتی مشترک دارند که با زبانی جسور و بینعارف با خود و جامعه بیان شدهاند:
طنابِ دار دستِ توست، حلقه دورِ گردنم
جهنم آتشِ تنت، که سوخت در تبش تنم
لبِ تو طعمِ زهر و تازیانۀ نوازشت
به ساقههای تُردِ من که شاخهشاخه بشکنم
قلمرو حقیرِ تو اتاقِ خوابِ مشترک
کنیزِ مُهر بر لبِ خلیفهای که تو منم!
نه در گذشتههای بد، که از همیشه تا ابد
پناهم از تویی که دوست، به شانههای دشمنم
منی که نانخورِ پدر، به نرخِ شیرِ مادرم
زمینِ بارور شدم، که باغِ نطفه دامنم
به سختجانیِ سگم، بزن به سنگها مرا
بزن که بندِ مادری بریده پای رفتنم .
(ص ۲۸۶-آزفاتیما رنجبری)
این نوع اشعار که خانم مژده بهار انتخاب و ترجمه کرده است، کمتر از شعرِ شاعرانِ زنِ افعان مانند نادیا انجمن که در آمریکا خوش درخشیدهاند نیست (بگذریم که قتلش به دست شویاش و زندگی غمناکش در اسارت خانگی بیشتر عامل مطرح شدنش بود تا شعرش).
حتا میتوان قدرت چنین اشعاری را هم سطح شاعران بزرگ هند مانند کاملا داس دانست که دراوج جوانی جایزه معتبرِ سامرست موام را برد و شهرتی بینالمللی کسب کرد. شعر تماشاخانه ی متروکِ او نقاط مشترک بسیاری با شاعران زن ِ موفقی چون فاتیما رنجبری دارد. سطوری از شعر تماشاخانهی متروک کاملا داس را بخوانیم:
بر آن بودی که پرستویی را دستآموز کنی
نگاهش داری در تابستان طولانی عشقت
تا همهچیز را از خاطر بزداید
نه تنها فصول بارانی و آشیانههای متروک
که سرشت خود، نیازش به پرواز
و آبی آسمان را حتی.
از من تنها تنم را میشناختی
و هیجاناتِ ناپایدار آن را
رخنه کردی در هزارتوی جانم
با زهرآبِ شیرۀ جانت
و خشکاندی نهال نورس رویاهایم را
مرا همسر نامیدی
و آموختی که چند حبهقند در فنجان چایت بریزم
و چگونه در ساعت مقرَر قرصهای ویتامینت را آماده کنم
خمشده در زیر هیبت غولآسای تو، از تکه نانِ جادویی خوردم
و به کوتولهای بدل شدم
عقلم را باختم و نیز ارادهام را
حتی دستگاه تهویه هم کمکی نمیکند
همۀ اتاق آکنده از بوی نرینههای نفسهای توست
شاخههای گل در گلدان روی میز بوی عرق بدن میگیرند
دیگر نه ترانهای، نه رقصی
مغز من به تماشاخانهای متروک میماند با چراغهای خاموش
(از کتاب شعر زنان جهان-نشر نگاه – گزیده و ترجمه ی فریده حسن زاده)
اما آیا اشعار زنان شاعر ایران گرد آمده دراین مجموعه میتواند با آثار شاعرانِ زنِ بزرگ آمریکا و اروپا و آمریکای لاتین برابری کند؟ با شاعرانی چون آنا آخماتوا (روسیه)، گابریلا میسترال (شیلی)، مِی سوانسون (آمریکا)، امیلی دیکنسون (آمریکا)، لوئیز الیزابت گلوک (آمریکا)، مارگارت آتوود (کانادا)، الیزابت جنینگز (انگلیس) یا بلاگا دیمیتروا (بلغارستان)؟
آن سوی مرزها، خوانندهی شعر ِامروز را دیگر یک مشت احساسات ِ موزون و مقفا به عرش نمیبرد. به قول ادوارد هرش شاعر و منقد آمریکایی، مخاطب شعر جهانِ معاصر در جست و جوی شعریست که او را باهوشتر کند؛ انگیزههایی فراشخصی به او بدهد و درعین حال فردیت ِ او را تقویت کند. نگاه کنیم به شعری از بلاگادیمیتروا:
گویی آخرین نوشتهی توست
در این قرنِ آکنده از رادیو اکتیو
آمیخته به تروریسم
و پرواز با سرعتِ مافوقِ صوت،
مرگ در ناگهان هولناکی از راه میرسد
هر یک از کلماتت را چنان به کاغذ بسپار
گویی آخرین وصیتِ تو پیش از اعدام است
پیام کوتاهی کنده شده بر دیوارِ زندان
حق دروغ گفتن نداری؛
حق بازیهای ظریف لفظی
هیچ فرصتی باقی نمانده برای جبران اشتباهاتت
هر شعرت را بیپروا بنویس،
بی ذرهَای ترحم، با خون
چنان که گویی آخرین نوشتهی توست.
با معیارهای بلاگا دیمیتروای عزیز اگر بخواهیم بسنجیم چند تن از شاعرانِ زن ِ ایرانِ ِمعاصر به این نتیجهی لازم و زیبا رسیدهاند که دیگر هیچ فرصتی باقی نمانده تا مانند دوشیزگان سانتی مانتال دبیرستانی از آرزوهای کال و کاهل خود بگویند:
کاش ادم هم مثل شتر
کوهان داشت تا شبهای مهتابی
کوهانش را پر ازستاره میکرد
برای شب های گرفتهی ابری
(قدسی قاضی نور ص۹۸ کتاب آوای زاغ بور)
کم نیستند در این کتاب شاعرانی که شگفتی و حیرت خواننده ی امروز را برمیانگیزند بس که به جای نگاهی تیز و بُرنده به درونِ و بیرونِ خود، بادبزنی ابریشمی به دست گرفته و خود را باد می زنند و “شک ندارند که ماه را دلتنگی آنها کامل کرده است” (شعری از ساره دستاران ص ۶۶ کتاب آوای زاغ بور)
البته کارِ شاعر، زیستن در سرزمین رؤیاهای شاعرانه است؛ درست عین ِ ریتا بومی پاپاس از یونان، با این تفاوت که او خیالِ تزریقِ خواب آلودگی به خوانندهی شعر ندارد. وی در شعری، به ستوه آمده از مشکلات و معضلاتِ ناشی از زیستن زیر سایهی خفقان مینویسد:
خطاب به استالین
نمیتوانی هجوم آوری از پنجرهی باز
برسرزمین رؤیاهای شاعرانهی من
و ناگزیرم کنی تا همان کبوتر سپیدی بدانم تو را
که در انتظارش نغمه میسرایم
نمیتوانی به غارت بری آفریدههایم را با شبیخون زدن
و پراکنده کردنشان ، آکنده از وحشت.
و بگسترانی بالهای سیاهت را و سایه افکنی بر خانهام
و غلبه کنی بر کلماتِ خیسِ خاموشم……
برای کنترل نظمشان
و سبک سنگین کردن عبوسانهی معانیشان
و آزمون بدخواهانهی جانمایهی سرودههایم؛
عطری که از پسِ ترکیبهای فراوان یافتهام
و تاییدم کنی
نفیام کنی
موذیانه بخندی هنگامی که غافلگیرم میکنی با چشمان گریان
دیکته کنی به من، قارقارهای احمقانهات را
فرود آیی بر شانههایم با چنگالهای حریصت
از بیمِ ان که بگریزم
لانه کنی در وجدانم ………
و متقاعدم کنی که: خردمندی !!
که از چشمان نفرت انگیزت، عاطفهی پدرانه میبارد!
که منقار ِخونریزت بیگناه است…..
در میانِ شاعرانِ زن این کتاب نیز میتوان اشعاری یافت که بیانگر دغدغههای اجتماعی باشد اما با فاصلهای بس عمیق با همتاهای غیرِ ایرانیشان. نمونهاش شعر خانم مینا اسدی که در شعری بلند ضمن بر شمردن همهی خبرهای بدِ وطنش به گوش هموطنان، مدام به شکل ترجیع بندی فضل فروشانه میپرسد: “همدرد خسته تا به کی خوابی؟”
غافل از این که خودِ شعر در کل یک خمیازهی بلند است و یاد آورِ آه و نالههای خبرنگاری بازنشسته که عمری با مخابرهی خبرهای ناگوار سیاسی، منتظر معجزهای بوده و کاملأ سر خورده است. شعر اما باید و می تواند کوتاه و مختصر شیپور بیدار باش را به صدا در آوردیا حداقل لرزه بر اندام مخاطب بیندازد:
هراسناک تر از نابینایی
دیدن است با دوچشمِ باز
که چه بر سرِ این سرزمین میآید
(از بلاگا دیمیتروا شاعر بلغار-نشر علم-ترجمه ی فریده حسن زاده)
برخی اشعار آنتولوژی خانمِ بهار این پرسش را مطرح میکنند که چرا حتا در شعرهای عاشقانهی زنان، ما شاهد ِ نیروی سازندهی عشق نیستیم؟ سوز و گداز بیداد میکند؛ گویی عشق نفرینیست و نه موهبتی. گاه نیاز به وجود معشوق تا حد استیصالِ بینوایانی در پیادهروها و معابر عمومی برای دریافت کمک مادی رقت آور است:
مرد !
در دستهای تو میشود زن بود
زنده بود
و هر چیز جز نبودنِ تو سهل است
سخت نیست.
(ص۲۵۶ –سپیده ی نیکرو)
اما شاعری چون بلاگا دیمیتروا ، سرشار از عزتِ نفس ِناشی از شعورِ شاعرانه، سطحِ توقع خود را از مرد این گونه به تصویر میکشد:
مرد من !
خیال ندارم لانه کنم زیرِ بالهای گرم و نرم تو
بال در آوردنم آرزوست و پرواز کردن
بال در بال تو
و باد را به چالش طلبیدن
خودِ خانم مژدهی بهار در مصاحبهای میگوید: “مقایسهی این آنتولوژی با آنتولوژىهاى شعر به زبانهاى ديگر كارى بس دشوار است. هدف من معرفی ارزشها، چالشها، زيباشناسىهاى شاعران زن ايرانى است. برخى آنتولوژىها روى سبك و يا بُن مايهی خاصى متمركز میشوند، برخى ديگر خود را به جغرافيايى محدود مى كنند (درون مرزى و برون مرزى يا دياسپورا).
در اين مجموعه غزل، دو بيتى، شعر آزاد و شعر سپيد آمده است. بنمايههاى متعددى مثل خانه و خانواده، مسايل اجتماعى، نقش زن، شعر و شاعرى، عشق و جدايى و… در اين اشعار به چشم میخورند. شاعران در مناطق مختلفى در ايران متولد شدهاند و در ايران، آمريكای شمالى، استراليا و اروپا سكنى گزيدهاند.
غيراز شعر و شاعرى، پيشهی شاعران پزشكى، وكالت، مهندسى، ترجمه، تدريس، خبرنگارى، ورزش و غیره است. در گردآورى اين مجموعه هدف اصلى من معرفى شاعران زن ایران به انگليسىزبانان بوده است. مىخواستم اشعار زنان معاصر را در دسترس ايرانيان مهاجر و نسل دوميها و انگليسىزبانان قرار دهم. انتخاب اين اشعار بر پايهی سليقهی فردى بوده و راهنمايم دلم. چند شعر را براى اينكه به طور گوناگونى مىتوانست ترجمه كرد و شايد بتوان گفت برايم معما بودند را هم در اين مجموعه آوردهام.”
خانم مژده بهار در توضیح این که چرا عنوان کتاب را “آوای زاغ بور” گذاشته در مقدمهی کتاب مینویسد:
“زاغ بور یا زاغ کویری پرندهایست زیبا و نایاب که تنها در ایران یافت میشود. این پرندهی کوچک اندام، ساکن همیشگی سرزمینهای خشک و بیابانی است. زاغهای بور استاد استتار کردن هستند و با توجه به رنگ کرم، قهوهای و نخودی خود به خوبی میتوانند هنگام خطر، خود را همرنگ محیطشان کنند. اما مهمترین ویژگی که زاغ بور را نسبت به پرندگان دیگر به ویژه کلاغها متمایز میکند، زیبایی و صدای دلنشینشان است. از نظر من زاغ کویری نمادی از قدرت و خلاقیت زنِ ایرانیست.”
چنین توصیفی برای زن ایرانی، در شعری بس ساده و پرمعنا و عمیق در همین مجموعه جلوه میفروشد. افسوس که تعداد چنین شعرهایی اندک است:
بگذار کودکم را شیر بدهم
نگران برگشتِ چکهای تو باشم
شبها که دیر به خانه میآیی
بهانههایت را باور کنم
و تو را ببخشم
بگذار زن باشم
من هابیلم را نمیکُشم
یوسفم را در چاه نمیاندازم
هاجرم را در بیابان رها نمیکنم
و اسماعیلم را به سلاخ خانه نمیبرم
بگذار زن باشم
و تاریخ را تو رقم بزن!
(ص۵۲ از کتاب آوای زاغ بور-راضیه بهرامی خشنود)
مد مک گولین شاعر و منقد ایرلندی میگوید: “در عصر حاضر به جاست که ما به عنوانِ شاعرانِ زن، هشیارانه همهی حساسیتها و لطافتهای طبع خود را گریزان از سانتیمانتالیسم مخرب، معطوفِ بحرانهای هولناکِ عصر حاضر کنیم. در واقع اگر مردان میباید از نو “چگونه مرد بودن” را بیاموزند، نیز زنان باید همراه آنها برای نخستین بار “چیست زن بودن” را بیازمایند.”
باید به خانم مژده ی بهار تبریک گفت که با فراهم آوردن مجموعهای از شعر زنان ایران معاصر (از سال ۱۳۳۹ تا ۱۴۰۲)، مستندی با فراز و نشیب هایی دیدنی از “چیست زن بودن” را به صحنه برده و امکانِ رقم زدنِ تاریخ را برای پژوهشگران فراهم آورده است.
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین
نگاهی به کتاب «گورهای بیسنگ»
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»