img
img
img
img
img

دو خاطره از دکتر صفوی

امید طبیب‌زاده

وقتی دوستان عزیزم، آقایان دکتر نغزگوی کهن و راسخ مهند در دانشگاه بوعلی سینا جشن نامه دکتر صفوی را آماده می‌کردند، این سؤال برایمان پیش آمد که طرح روی جلد جشن‌نامه چگونه باشد! نهایتاً تصمیم گرفتیم از خودش بپرسیم، و او بلافاصله خندید و گفت کله یک آدم کچل و چاق و سبیلو و عینکی! بعد هم اضافه کرد همین طرح را روی کیک هم بزنید و خلاص! ما فکر کردیم شوخی می‌کند و باز پرسیدیم و پرسیدیم تا این که عاقبت دست از خندیدن برداشت و به لبخندی قناعت کرد و پکی به سیگارش زد و سری جنباند و خیلی آرام گفت: خوب من همینم دیگه، من این رو دوست دارم، حالا شما هرکاری دوست دارید بکنید! انسانی به همین سادگی و صفا که هرگز تصور نمی‌کردم روزی از دار این دنیا برود و از خنده‌های آن اینگونه بکاهد!

حسین کیانی

مهر ماه سال ۱۳۶۴ بود و من در دانشگاه علامه طباطبایی در رشته مترجمی زبان انگلیسی قبول شده بودم.  برای ثبت نام و امور مربوطه وارد دانشکده  ادبیات فارسی و زبانهای خارجی واقع در ضلع شمال غربی پل مدیریت منطقه سعادت آباد شدیم.  در میان کارمندان قسمت آموزش ، فرد نسبتا چاق و خوش برخوردی با سری کم مو نشسته بود و با شوخی  و خنده کار دانشجویان را انجام میداد. من هم خود بخود مجذوب رفتار او شدم و برای ثبت نام و انجام امور اداری به سمت او کشیده شدم و با خنده و شوخی کار ثبت نام ما انجام شد. بعدا که موعد حضور در کلاسها را اعلام کردند  و ما با محیط دانشگاه و اساتید آشنا شدیم تازه فهمیدیم که آن شخصی که  خیال میکردیم کارمند بخش اداری دانشگاه است در واقع استاد زبانشناسی دانشگاه است. در ترم بعدی با چهار واحد درس زبانشناسی عمومی که با ایشان گذراندم به عمق دانش  و شیوه عالی تدریسش پی بردم. وقتی از ایشان سوال کردم چرا آن روز جای کارمند دانشگاه کار میکرد گفت آن روز کمبود نیروی اداری داشتیم من هم به کمکشان رفتم. به همین سادگی و صداقت. استاد صفوی  درسهای زبانشناسی را که بحثهای نظری و پیچیده ای  مثل ریاضی بود  چنان به شیوایی و قابل فهم تدریس میکردند که دانشجو خود بخود به این درس و رشته علاقمند می شد. بعدها که دوره هایی را در زمینه ویرایش نیز تدریس میکرد از تمام نظریه ها و تکنیکهای ویرایش آنچه را که مفید و موثر و کاربردی بود برای علاقمندان تدریس میکرد. یک بار در کلاس میگفت که من کتابها و آثار جدید در حوزه زبانشناسی را مرتبا سفارش میدهم و  از خارج برایم میرسد . کتابهایی که خیلی از آنها را هنوز فرصت نکرده ام بخوانم ولی وقتی با چشمانم عناوین اصلی و فرعی آنها را رصد میکنم خود بخود جرقه هایی در ذهنم میزنند و افق هایی را برایم می گشایند. او همیشه متواضع و خندان و در حال مطالعه و پژوهش بود و به کارش واقعا عشق می ورزید و دیگران را نیز عاشق  دانش و پژوهش  میکرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تیر اساطیر یونان به چشم اسفندیار

نگرشی به نسبت شاهنامه با متون یونان باستان در آستانه روز فردوسی

  از غرور و طمع ضحاک تا شک و غرور درونی دکتر فاستوس

تأملی پیرامون افسانه دکتر فاوست و داستان ضحاک در شاهنامه به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی

  این نمایشگاه به‌گاه نیست

برگزاری نمایشگاه کتاب تهران به منوال گذشته همچنان اهمیتی و فایده‌‏ای دارد؟

  جاودانگی: گامی فراتر از قاب مرگ

زندگی عکسی قاب‌شده و محدود نیست؛ بلکه تجربه‌ای است پیوسته و بی‌مرز.

  بیداری دوباره‌ی همینگوی

۱۵ حقیقت خواندنی درباره کتاب پیرمرد و دریا ارنست همینگوی