وینش: این همه اثر داستانی فقط در یک بازه کوتاه بین ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۸. محمدعلی سپانلو در معرفی آثار داستانی ادبیات ما، یازده اثر را برمیشمرد و به معرفی آنها در نشریه «کتاب جمعه» میپردازد که شاملو سردبیرش بود. این یازده اثر عبارتند از «سگ و زمستان بلند» از شهرنوش پارسیپور، «باید زندگی کرد» از مصطفی رحیمی، «بره گمشده راعی» نوشته هوشنگ گلشیری»، «کلیدر» اثر عظیم محمود دولتآبادی که آن زمان جلد اولش منتشر شده بود، «مادرم بیبیجان» نوشته اصغر الهی، «سالهای اصغر» از ناصر شاهین پر، «شب هول» اثر هرمز شهدادی، «کبودان» حسین دولتآبادی، «نسیمی در کویر» از مجید دانش آراسته، «فیل در تاریکی» اثر قاسم هاشمینژاد و «جای خالی» سلوچ باز هم از محمود دولتآبادی. نگاه سپانلو به تبع دوران نوشته شدن این معرفیها در سال ۵۸ آنقدر سیاسی است که نوشته فیل در تاریکی را پسندیده چون با استتفاده از این ژانر بعداً میشود کارهایی با شرکت «ساواک» نوشت که ارزش سیاسی داشته باشند.
در یک دوسال اخیر نهضت رماننویسی ناگهان شکفته است. البته شصتسال تلاش در قالب و در محتوا، پایه این جنبش فرهنگی به شمار میرود. اما در گذر همین سالیان چیز دیگری نیز رشد کرده است. سرگذشت این ملت، فراز و نشیبهای زندگی او، به گونه عطری نادیدنی، به شکل یک تجربه دستجمعی، بر آگاهی ملی و اجتماعی رماننویسان ما دمیده است.
آن جهانبینی دریادلانه که باید به رماننویس امکان دهد تا به استقبال مخاطرات رود و چارچوبه عادتها، محرمات و ملاحظات را در هم شکند تا بر نقشه جهان نمایش خلقها و طبایع، زندگی اجتماعی و تاریخی و روانی مردمان و اجتماعات را ثبت کند، کمابیش پیش آمده است.
برای روشنگری مقصود خود، از میان رمانهای چاپ شدهی یک دوسال اخیر یازده کتاب را برگزیدهایم: از نظر کمیت، چنین محصولی در چنان زمانی با توجه به تاریخ کوتاهمدت رماننویسی در ایران که به زحمت در آن بیست رمان قابل بحث یافتیم بسیار شایان توجه است. از نظر کیفیت این رمانها، بعضاً توفیق یافتند ترکیبی دلپسند از دستاوردهای فرهنگ نوپای رماننویسی ما را به وجود آورند.
فراموش نکنیم که به قول نیما یوشیج «در عالم هنر، هرکاری از کار قبلی خود آب میخورد» پس ارزش والای برخی از این آثار نافی فخر تقدم و پیشگامی گذشتگان نیست. و آخرین نکته، این که گویا طرح و تدارک رمان محتاج به گونهای فراغت حرفهای است. خانهنشینی اجباری دوران دیکتاتوری این امکان را بر رماننویسان ما تحمیل کرده است. آینده هر چه باشد، نویسنده خواه در وسط معرکه بماند، یا باز به ناچار به اعتکاف گردد، در هر حال رمان آینده «فرم» لازم خود را پیدا خواهد کرد.
شهرنوش پارسیپور – ۱۳۵۵ – امیرکبیر
دختر نوجوانی در یک خانواده سنتی که به تازگی «امروزی» شده است، ماجرای بیداری جسم و جانش را شرح میدهد. الگوی مورد ستایش دخترک، برادری است که در پی مبارزات سیاسی و رزم مخفی به زندان طاقتفرسایی افتاده و بعد آزاد شده است. خانواده از این فرزند ناخلف چیزی جز اسباب دردسر نمیشناسند. قشر متوسطی که در یک دوران رفاه کاذب در پی رفاه بیشتر است، سختگیری پدر و پرت بودن و بیخیالی رفقای قدیم، مبارز درهم شکسته را به دقمرگی میکشاند.
مرگ او بغض شاهد خاموش ماجرا، دختر جوان، را در هم میشکند، حجاب ملاحظات کنار رفته دختر چشمبسته به دنیای تجربههای جسمی و سپس به سیاست پرتاب میشود. صحنه پایانی رمان کابوس دختر بر مزار برادر فقید اوست.
نوعی مه ابهام، آمیخته با حس اختناق و انزوا فضای اثر را انباشته است، به نظر میرسد مقداری از این پیچیدگی ضرورت چاپ رمان در دوران سانسور بوده است.
مصطفی رحیمی (احمد اسکانی) – ۱۳۵۶ – امیرکبیر
موضوع قصه از کهنه مضمونهای نویسندگان ایرانی است، یعنی داستان ترقی مادری و شغلی نیمه روشنفکری فقیر در خدمت بندوبستچیهای سیاسی. اما در روند موضوع نویسنده در افشای رابطه این ترقی با کل نظام اجتماعی، نسبت به پیشینیان، آگاهی بیشتری نشان داده است.
مضمون این حکایت، که عادتاً در محیط زندگی یک نویسنده شهرنشین نظایرش به وضوح مشاهده میشود، از جمله قبلاً در اثر سعید نفیسی «نیمه راه بهشت» و قصههای قدیمی مستعان «بیعرضه» و «آلامد» از زوایای دیگری بررسی شده است. میماند این که نویسنده امروزی از فضای ادارات گرد گرفته و کهنه قبل از سالهای ۱۳۳۰ به درآید و موضوع را در سازمان لوکس سالهای اخیر (دوران استبداد) از نو تشریح کند.
هوشنگ گلشیری – ۱۳۵۶- زمان
گرچه این حکایت با ضمیر سوم شخص و به روایت نویسنده بیان میشود، ولی در واقع این آقای راعی است که با جزئینگری وسواسآمیزی رازهای نسل خود را برای ما میگشاید. آقای راعی معلم است، و رفقای او گروهی از معلمان یا کارمندان گنجشکروزی دوران.
بروز بیرونی زندگی اینان سلسلهای از اعمال و اقوال یکنواخت و دلمشغولیهای مبتذل و عادی است. اما نویسنده از این سربند نقبی به دنیای درون نسل خویش زده است. اصل قصه راعی «بیعملی» است. یا در مقایسه اگر از تکنیک استواری که همین زندگی بیحادثه و معمولی را زندگی و درخشش میدهد بگذریم، قصه راعی قصه مردمی است که در زندگیشان هیچ واقعهی مناسب یک داستان رخ نمیدهد.
زنان «فعلپذیر» رمان یا میمیرند، یا به دنیای فراموششوندگان میپیوندند، اما برای مردان خویش خلائی عظیم به میراث میگذارند، آنها با فقدان خویش آخرین رشته ارتباط مردانی بیآرمان و بیامید را با زندگی جاری قطع میکنند و مردان چه میکنند؟ با قصه کرامات شیخ بدرالدین خواب ارزشهایی از دسترفته را میبینند؟
یکی از فصول درخشان قصه آنجاست که راعی برای رفیق درماندهاش در واقع قصه پریان میگوید. از سرو تاریخی کاشمر که زرتشت کاشت و به دست استیلاگران عرب به نشانه پایان یک «منش مستقل» سوزانده شد. آیا قطع رابطه با زمان، برای راعی و رفقایش، از سرنگونی همین سرو آغاز شده است؟
نویسنده به جستوجویی حساس در تاریکی پرداخته است. باید منتظر بود تا شاید جواب را در ادامه رمان بجوییم. اما به هرحال «بره گمشده راعی» ضمن یک حکایت، پیشاپیش به استقبال وقایع بعدی رفته است. آن قدرت پیشگو که از نویسندگان امید میرود در اینجاست.
محمود دولتآبادی – ۱۳۵۷ – تیرنگ
این آغاز یک رمان عظیم روستایی است. قصه مبارزه مردان و زنان با طبیعت و با یکدیگر. قصه دهقانان شمال شرقی ایران، در متن طبیعی ممسک و بیرحم، و طبایعی که گویی مردم از همین طبیعت به ودیعه گرفتهاند. گذشته از چند «کاراکتر» مرکزی داستان که بسیار حسی و زنده توصیف شدهاند، دهها شخصیت فرعی نیز هر یک در پیچ و خم حوادث طرح مییابند و از خاک فراموشی برمیخیزند تا در حافظه ما ماندگار شوند.
زبان آدمها، بر استخوانبندی زبان روستا متکی است، ولی نویسنده با دقت ویژهای این زبان را پیراسته، از حشو و زوائد خالی کرده تا علیرغم حجم، رمان به پرگویی دچار نشود. زبان خود نویسنده نیز با تمهید هنرمندانهای براساس زبان کاراکترها و با همان لغات و اصطلاحات ساخته شده است، اما از همه مهمتر زبان نویسنده برعکس کاراکترهایش جنبه ادبی و روانی دارد. با این زبان است که گذر ممتد روزگار، لحظات گویای زندگی دهقانان و آگاهیهای مربوط به اقلیم و جغرافیا را میشنویم. از اینرو «کلیدر» بسیار فراتر از سطح معمول قصههای روستایی ما قرار میگیرد. کلیدر به لحاظ زبان نیز میتواند نوعی «رمان حماسی» تلقی شود.
اصغرالهی – ۱۳۵۷ – توس
قصه از ضمیر کودکی نقل میشود، در خانهای همسایهداری. سیری از آغاز عقلرس شدن تا متن زندگی. با برشهای خاطرات و رجعت به گذشته. آن چه در چاردیوار اتاق و خانه میگذرد، و آنچه در بیرون، در سطح جامعه اتفاق میافتد. وقایع سیاسی و اجتماعی آشنا که با لحنی اندوهگین روایت میشود. و همه در رابطه با مادری که گویی مظهر تحمل و طاقت و انتظار زن ایرانی است. گوینده قصه، کودک، هیچگاه به سن توضیح و تحلیل مسائل نمیرسد، ولی اشارهها آن قدر آشناست که ما میتوانیم تاثیر حوادث اجتماعی را در ذهن نوجوان مطالعه کنیم.
با این همه «مادرم، بیبی جان» چندسال در گرفتوگیر سانسور انتظار کشیده است.
ناصر شاهینپر – ۱۳۵۷ – ققنوس
«سالهای اصغر» نیز در همان راه «مادرم، بیبی جان» قدم برمیدارد. یعنی کودکی که به همراه حوادث پخته میشود و خود شاهد و نقال این ماجراها منتهی از روزنه محدود دید کودکانه است. اما برعکس آن یکی، «اصغر» با لحنی شوخ و شنگ حکایت میکند. اصغر فرزند یک کارمند دون رتبه اداری با جن و پری بزرگ میشود، تا در صحنه حیات اجنه واقعیتری را ببیند، مردان تعلیم و کار، و مردان سیاست را.
زاویه سادهلوحانهی تماشای کودک، مثلاً آن جا که سرگذشت خانه صلح، با میتینگ منظریه، یا روزنامهی سیاستباز هوچی را شرح میدهد، آفرینندهی طنز پیگیر و خندهای تلخ است. با کمبود وقایعنگاریهای مطمئن، این قبیل رمانها برای آگاهی بیشتر نسبت به حوادث سالهای اخیر ما نیز مفید است.
هرمز شهدادی – ۱۳۵۷ – زمان
این رمان نیز با ضمیر اول شخص مفرد روایت میشود. تمام وقایع به صورت رجعت به گذشته در اتومبیلی میان راه اصفهان-تهران، حکایت میشود. در اینجا سرگذشتهای گوناگونی هست که در مقاطع زمانی با یکدیگر برخورد میکنند و در این میان سرگذشت مردی از یک فرقه ممنوعه مذهبی که زندگی در حجرههای بازار، استخدام در اداره، و ازدواج با زنی متعین به عنوان ملازم و نوکر دست به سینه خانم، درس حیلهگری و فرصتطلبی را به او آموخته، درشتتر و برجستهتر میشود.
در این جاست که خشونت و بیرحمی و ددمنشی جامعهای از گرگها پیش چشم خواننده افشا میشود. در برابر رشد سرطانی این بورژوازی مرفه؛ روشنفکر، تنها نقش داستانگو، و معرفیگر را بازی میکند. شیوه جریانهای سیال ذهنی، به آشفتگی مضمون افزوده است. اما برای خلیدن به اعماق ذهن این مردم «انساننما» ظاهراً تکنیک قویتری وجود ندارد.
حسین دولتآبادی – ۱۳۵۷ – امیرکبیر
کبودان گونهای «هزارویک شب» رئالیست است. دهها سرگذشت فرعی به گرد سرگذشت یک دونفر آدم اصلی قصه گره میخورند تا مجموعاً داستانی را بسازند که موضوع مرکزی آن سرگذشت این یا آن آدم نیست. سرگذشت یک مهاجر است. از تمام گوشههای این سرزمین و نیز از مرزهای شرقی آن مردان و زنانی فقیر، محروم و بیافق چون سیلی به دهانه خلیج فارس و دریای عمان جاری میشوند تا فردایی موهوم را در جزایر متروک و بندرهای داغ و بیرحم آنها بجویند. بدین گونه است که ما در هیاهوی این ارکستر بزرگ انسانی گاهگاه به نالههای تنهای سازی تکافتاده توجه میکنیم. سرگذشتهایی که خود به تنهایی موضوع یک قصه کوتاه است.
نثر حسین دولتآبادی در عین سلامت و سهولت، خصلت ویژهای ندارد. این نثر از نظر نویسنده در خدمت وظیفهای مهمتر یعنی توصیف فضا، زمان، آدمها و روانشناسی آدمها قرار گرفته است. «کبودان» علاوه بر ارزشهای ادبی، دارای ارزشهای جامعهشناختی و بومشناختی ممتازی است.
مجید دانش آراسته – ۱۳۵۸ – روزبهان
مثل اغلب رمانهای معاصر فارسی، این کتاب نیز آدمهای قصهاش را از میان طبقات محروم یا متوسط برگزیده است. کارمند دفترخانهای علیرغم عدم امنیت مالی و شغلی، نمیخواهد تن به قضا بدهد و با دیگر مردم همرتبهاش سکوت نوکرمآبانه را بپذیرد. این نمونه کمیاب شرافت نوک خاری است که خواب خودباختگان همترازش را برمیآشوبد. تا این صدای مزاحم را خاموش کنند. هم آنان علیه او پروندهسازی میکنند که دامنهاش به اماکن کثیف جنوب شهر میکشد.
با چشمپوشی از ضعف تکنیک و روحیه ثابت و خدشهناپذیر آدم اول کتاب، میتوان جمال و جذبه زندگی را در اشخاص و حوادث جنبی و فرعی مشاهده کرد.
قاسم هاشمینژاد – ۱۳۵۸ – زمان
فیل در تاریکی اساساً یک رمان پلیسی، به سبک جیمزباندی است. ولی چرا آن را در شمار رمانهای اجتماعی آوردهایم؟ دلیل فقط در چیرهدستی نویسنده در طراحی حوادث و تعبیه راز داستان نیست؟ و نه در تمهید او در به وجود آوردن یک دکوپاژ سینمایی و نه حتی در مهارت او که علاوه بر طنز شاعرانه به سبک ژرژ سیمنون، تصویری از یک تهران مدرن و سرشار از تبهکاری ارائه داده است، بدون این که در واقعیت بیرونی دخل و تصرفی کرده باشد.
دلیل در اینجاست که – براساس قدرتهای فنی مذکور – میتوان در آینده چنین قصههایی ساخت. با رنگ سیاسی و مثلاً با شرکت «ساواک». برای افشای آن چه نباید دیگر تکرار شود، قالب جذاب رمان پلیسی هم خواننده را جذب میکند و هم ظرفیت موضوع را دارد. گذشته از هر چیز مگر ما سالها در یک جامعه پلیسی زندگی نمیکردیم؟
پس نگارش این گونه رمان مباینتی با رئالیسم ندارد. داشیل هامت، پدر «رمان سیاه» آمریکایی مدتها در زندان مککارتی به سر میبرد.
محمود دولتآبادی – ۱۳۵۸- آگاه
این اثر، نشانه جاافتادگی نویسنده در فرم رمان است. سیر دراز محمود دولتآبادی در قالبهای گوناگون داستانپردازی باید به این نقطه میرسید که اثری کامل در «نوع» کار خود را ارائه دهد. سلوچ نیز داستان روستاییان خراسان در حاشیه کویر است و اگرچه طرحریزی این اثر، کوچکتر از «کلیدر» انتخاب شده، لکن در پرداختهای جزئی از آن کاملتر است. سرود حماسی «کلیدر» گاهگاه نویسنده را در خود غرق کرده با خود برده است.
اما کلیدر خطبهخط با مواظبت موشکافانه دولتآبادی شکل گرفته است. در تقابل آن سرود عمومی که دنبالههایش مثل خود سرنوشت مبهم است، ترانه ملموس «سلوچ» فقط زندگی یک خانواده را به عنوان نمونه معرف دنبال کرده است. خانواده دهقانی که باید از زمین ببرد، زیرا روزگار تغییر کرده، و به خیل محرومان و گرسنگان حاشیه معادن و کارخانهها بپیوندد.
نشانه آن جاافتادگی را که برشمریم میتوان در دوفصل ممتاز کتاب یافت. کار و کاسبی حاج مسلم و پسرش که با طنزی گوگولگونه آغاز میشود، و نویسنده با اعتمادبهنفس آن را حتی به حد فکاهی روزنامهای میرساند و باز از آن برمیکشد و به سطح عمومی اثر عودت میدهد. و فصل درخشان نبرد شتربان با شتر مست در کویر. حیوان، شتربان را تعقیب میکند، شتربان از بیم خود را به چاهی میاندازد که وحشت آن، یک شبه موهای سرش را سپید خواهد کرد. اما قلمی که این جدال و این شب ترسناک را مصور میکند به گمان من اغلب تا حد هرمان ملویل در «موبیدیک» بالا رفته است.
«جای خالی سلوچ» را به عنوان حسن ختامی بر این سلسله مقالات آوردهایم، برای تجلیل از یک نهضت فرهنگی، در قالب رمان، قالبی پرخواننده که در سیر وظایف آن جاهای خالی بسیار است.
دنبالکردن تعدد فرهنگی، پیچیدگیهای قومی فراوانی به همراه دارد.
دن کیشوت مردی روستایی است که به دلیل مطالعه زیاد و بیمارگونه رمانهای شوالیهگری، تحت تاثیر این داستانها دچار توهم میشود.
مروری بر زندگی و آثار تقی مدرسی که چهار دهه در آمریکا زیست اما همچنان به ایران میاندیشید و به فارسی مینوشت.
بررسی سیر تحول فکری داریوش شایگان
استیون کینگ نام مستعار ریچارد باچمن را برگزید و با آن، داستانهای متعددی نوشت.