img
img
img
img
img
امیر خداوردی

چه انجیلی بهتر از واقعه‌ی عاشورا؟

شیما زارعی

امیر خداوردی، نویسنده، دین‌پژوه و منتقد ادبی سال ۱۳۵۹ در تهران متولد شد. او علاوه بر کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، فارغ‌التحصیل سطح چهارم فقه و اصول (دکتری) از حوزه‌ی علمیه‌ی قم است. «آمین می‌آورم»، «آلوت» و «جنون خدایان» از آثار داستانی او محسوب می‌شوند. به تازگی کتابی از او با نام «عاشورات» منتشر شده که تلفیقی از حماسه، مذهب و تاریخ است. به گفته‌‌ی نویسنده  این اثر در زمره‌ی ادبیات غیرداستانی قرار می‌گیرد. این کتاب را «کتابستان معرفت» منتشر کرده است. گفت‌وگوی کوتاه مرکز فرهنگی شهر کتاب درباره‌ی «عاشورات» را با امیر خداوردی می‌خوانیم:

ایده‌ی نگارش این کتاب چگونه شکل گرفت و چرا به مقوله‌ی عاشورا پرداختید؟

انجیل نوشتن یکی از موضوعات مورد علاقه‌ی نویسندگان جهان است، مثلاً آندره ژید نویسنده‌ی شهیر فرانسوی کتاب «مائده‌های زمینی» را که می‌نویسد، گویی در حال نوشتن انجیلی نو است، یا همین کتاب‌های «پیامبر» و «دیوانه» نوشته‌ی جبران خلیل جبران. البته این دست کتاب‌ها به حکمت‌ها و نصایح اناجیل معطوف‌اند، و برخی نویسندگان دیگر نیز هستند که جنبه‌ی قصه و داستان انجیل را مد نظر داشته‌اند مثل «اناجیل من» نوشته‌ی اریک امانوئل اشمیت، و ده‌ها اثر دیگر که یا تعبیر «انجیل» را در عنوان خود دارند یا ندارند اما همان قصه را به شکل‌های گوناگون بازتولید کرده‌اند.

من به عنوان یک نویسنده‌ی ایرانی اگر بخواهم انجیل خودم را بنویسم، چه انجیلی و چه قصه و حکمتی بهتر از واقعه‌ی عاشورا، واقعه‌ای که هم به لحاظ ادبی و داستانی در تراث ادبی ما با داستان سیاووش مرتبط می‌شود، و هم به لحاظ حِکمی و سیاسی‌‌ـ‌اجتماعی سویه‌های قدرتمندی در خود دارد، و هم انطباق جالبی با بسیاری حوادث روز در آن دیده می‌شود. حالا مگر می‌توانستم انجیل خودم را ننویسم؟

فلسفه‌ی حضور سه کتاب و سه راوی در عاشورات چیست؟

یکی از ویژگی‌های اناجیل این است که ما با یک کتاب روبه‌رو نیستیم، چند کتاب با چند نویسنده یا راوی وجود دارد که یک واقعه را نقل می‌کنند. این ویژگی را در عاشورات در نظر داشتم. به همین دلیل سه روایت یا به تعبیر درست‌تر سه کتاب در نظر گرفتم که هر کدام بخشی از واقعه را نقل می‌کند و راویِ جداگانه‌ای دارد.

یکی کتابِ ابوسعید کیسان مَقبُری از تابعین و محدثین نام‌دار اهل مدینه است که حسین‌ بن‌علی را در مدینه پیش از آنکه به مکه برود و از آنجا به کربلا برسد، دیده و قصه‌ی حسین در مدینه و مکه و حوادث مصادف با آن در بصره و کوفه را می‌گوید.

این راوی در کتاب تاریخ طبری وجود دارد، اما تنها چند خط از ماجرا را گفته است، آنجا که حسین (ع) را در مسجد مدینه می‌بیند و او در حال خواندن شعری است به این  مضمون که تسلیم ستمگر نخواهم شد. از آنجا که اهل حدیث است او را به عنوان اولین راوی کتاب عاشورات برگزیدم؛ چون این اهل حدیث بودن در کتاب عاشورات به کار می‌آید. کیسان مقبری در منابع روایی، احادیث جالبی از پیامبر نقل کرده، مثل روایت آن زن که گربه‌ای را حبس کرد و خدا آن زن را بخاطر حبس گربه مجازات می‌کند. به این ترتیب با یک راوی اهل‌حدیث روبه‌رو هستیم که اتفاقاً خصلت عجیبی هم داشته؛ خیلی اهل گورستان‌گردی بوده و وقت خود را در گورستان می‌گذرانده و به همین خاطر او را مَقبری می‌گفته‌اند که اهل مقابر و گورستان‌ها بوده.

راوی کتاب دوم از این هم جالب‌تر بود، کسی است به نام ضحاک بن‌عبدالله مشرقی که در کربلا حضور داشت و با حسین‌ بن‌علی (ع) شرط می‌کند تا زمانی که بودن من برای تو سودبخش باشد با تو هستم وگرنه باید بروم دنبال کار و زندگی و عیال و فرزندانم. ضحاک دقیقاً همین کار را می‌کند و تا ظهر عاشورا در کربلاست و بر عهدی که گذاشته وفادار می‌ماند تا زمانی که دیگر بودنش در کنار حسین‌بن‌علی سودبخش نیست. همان لحظه اجازه می‌گیرد و حسین (ع) هم دعایش می‌کند و می‌گوید که برو به سلامت. این روحیه‌ی کم‌نظیر که از یک سو در عمل و کنش حضور داری و فعالیت می‌کنی و در عین حال یک جایی ایستاده‌ای جدا از دیگران و بر قاعده و اصلی که بناگذاشتی یعنی سودمند بودن مبارزه پایبند هستی، چیزی است که ضحاک را به یک روای جذاب بدل کرده است.

اما راوی کتاب سوم، زنی بی‌نام و نشان از اسیران کربلاست که در کتاب لهوف از او با عنوان «جاریه» یعنی کنیز، یاد می‌شود. این کنیز که در میان اهل بیت بوده است و حالا دوران اسارت ایشان را می‌بیند، نگاه خاصی به ماجرا دارد؛ او چیزهایی از تفسیر قرآن می‌داند به این معنا که چیزهایی از ابن‌عباس، شنیده و نقل می‌کند که مرتبط با واقعه‌ی عاشوراست و یک نحوه تفسیر ماجرا را در خود دارد. علاوه بر این، چون کنیز است، در عین اینکه همراه با اهل بیت است اما از زاویه‌ای بیرون از اهل بیت به ماجرا می‌نگرد، این است که می‌تواند تردید کند، شک داشته باشد، و حتی از این نیز فراتر رود، و یا به طریقی به تفسیری از علت وقوع حادثه‌ی کربلا دست بیابد.

به این ترتیب سه کتاب داریم از سه راوی، یکی اهل حدیث که در مدینه بود، یکی اهل عمل که در کربلا جنگید، و یکی هم اهل تفسیر که در میان اسیران بود.

جدای از تعدد کتاب و راوی که طبق گفته‌ی شما از ویژگی‌های اناجیل است، عاشورات چه وجه تشابه دیگری با این متون دارد؟

یکی دیگر از ویژگی‌های اناجیل ایجاز آنهاست، مثل آنکه نمایشنامه‌ای از تراژدی‌های یونانی را بخوانید، حوادث به اختصار و ایجاز، و با زبانی ادبی و همراه با جملات قصار و حکمت‌هایی گزیده بازگو می‌شود، طوری که ممکن است چند بار متن را به مناسبت‌های مختلف بخوانید و هربار احساس کنید چیزهای جدیدی در متن است که قبلاً به آن توجه نکرده‌اید. این ویژگی برای من همیشه جذاب بوده و در نوشتن عاشورات آن را لحاظ کردم.

دیگر ویژگی مهم اناجیل، بهره برداری از عناصر تراژدی یونانی است، این عناصر در عهد عتیق و داستان‌های تورات اصلاً دیده نمی‌شد، اما ناگهان در اناجیل با قدرت به کار می‌رود و چه بسا یکی از دلایل آنکه امپراتوری روم با مسیحیت ارتباط برقرار می‌کند و به امپراتوری مسیحی بدل می‌شود همین باشد.

قرآن نیز از این لحاظ شبیه تورات است، و نه انجیل، اما قصه‌ی عاشورا کاملاً عناصر تراژدی را در خود دارد؛ چیزهایی مثل پیشگویی حادثه‌ی شوم، گریز قهرمان از حادثه‌ی شوم، و وقوع در آن، علی رغم تلاشی که برای گریز می‌کند. قهرمان تراژدی نه به سوء اختیار و نه از روی خبث باطن، بلکه از سر تقدیر پای در مهلکه می‌گذارد، و این‌ها همه در قصه عاشورا هست، در کنار عناصری مثل گروه همسرایان که در قصه عاشورا در قالب مردم کوفه یا حاضران در کربلا دیده می‌شود که گویا در گوشه‌ی صحنه‌ی نمایش ایستاده‌اند و درباره‌ی حوادث اظهار نظر می‌کنند؛ و همچنین تاثیر سرنوشت قهرمان بر آسمان و زمین و اشیاء پیرامونی او، و غیر از این‌ها که در قصه عاشورا، در منابع تاریخی و مذهبی دیده می‌شود و وقتی عاشورات را می‌نوشتم دقیقاً به این‌ها توجه داشتم تا در متن بیاید و از دست نرود. ‌

اغلبِ  نویسندگانی که در بستر حماسی، دینی و تاریخی اثری خلق می‌کنند می‌کوشند زبانی فراخور زمینه برای آن در نظر بگیرند، رویکرد شما نسبت به زبان در این اثر چگونه بوده است؟

تلاش کردم زبان عاشورات به همان سادگی و روانی متونی چون «ترجمه تفسیر طبری» باشد که از کهن‌ترین متون نثر فارسی است و با تعداد اندکی از کلمات معانی متعددی را در قالب‌های دستوری پدید می‌آورد. قصه عاشورا در ترجمه تفسیر طبری (و این کتاب غیر از تاریخ طبری و تفسیر طبری است) آمده البته خیلی مختصر است و تلاش کردم چیزی از آن در عاشورات از قلم نیفتد. این زبانی که این کتاب در خود دارد زبان عاشورات را درست کرده است، از این رو مثلاً وقتی راوی کتاب سوم، نکته‌ای از تفسیر قرآن از ابن عباس نقل می‌کند، این را اگر در ترجمه تفسیر طبری نبود، از تفسیر ابوالفتوح رازی یا کشف الاسرار میبدی آوردم که از جنبه‌ی زبانی به ترجمه تفسیر طبری نزدیک است.

البته از کتاب فیض الدموع که می‌توان آن را ترجمه‌ای ادبی از لهوف دانست نیز استفاده کرده‌ام. این کتاب‌ها کمک کردند تا به زبانی برسم که با قصه بودن متن و ویژگی‌های آن که پیش از این نام بردم سازگار باشد. در این بین وقتی کار را به ناشر سپردم متأسفانه ویراستار محترم به رسم مألوفِ غالب ویراستاران جای آنکه غلط‌های تایپی و املایی را اصلاح کند، در متن دست‌درازی‌هایی کرد که بعد من را به زحمت زیادی انداخت، و قرار شد که اصلاح کند و تا جایی که بعداً بررسی کردم اصلاح شده بود. مثلاً این جمله‌ی «ای خدا! تو داد من از ايشان بده!» این در ترجمه تفسیر طبری است، و وقتی خودم آن را دیدم از اینکه نگفته است «بستان» و گفته است «بده» کیف کردم، اما ویراستار محترم آن را به «بستان» تغییر داده بود که دوباره به همان «بده» بدل شد. یا مثلاً تعبیر «او را نامه کرد» که هم به معنای نامه نوشتن است و هم نامه فرستادن، ولی به مذاق ویراستار خوش نیامده بود. بعد، گفتم و تاکید کردم که همان «نامه کرد» باید باشد.

می‌خواهم بگویم کاربرد واژه‌ها در متون کهن منظورم قرن سوم و چهارم است، با متون قرن هفتم هشتم این تفاوت عمده را دارد که کلمات کاربرد وسیعی دارند و از این رو با تعداد واژگان اندکی چون «دادن» و «کردن» معنای متعددی ادا می‌شود، و این زبانْ مورد نظر من در عاشورات بود چون روح بی‌طرفانه‌ای در آن می‌بینم که کم کم در طول تاریخ کم رنگ می‌شود. منظورم از روح بی‌طرفانه این است که هنوز به توصیفات گوناگون آلوده نشده و مثلاً فرقی ندارد که درباره‌ی آرامگاه حسین بن‌علی سخن بگوید یا قبر معاویه در هر دو صورت از واژه‌ی «گور» استفاده می‌کند، و این برای من یکی که خیلی جذاب است.

نظرات کاربران درباره اين مطلب:

    مسلم عباسپور گفت:

    سلام ممنون تشکر از این گفتگو که گذاشتید. بسبار مشتاق شدم کتاب رو بخونم خاصه بخاطر اینکه از زبان ترجمه تفسیر طبری بهره برده شده و مساله ترازی و زبان خاص و ناب انجیل نیز ازش بهره برده شده. خیلی ممنونم حتما تهیه می کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  رضاشاه میوه‌چین مشروطه

گفت‌وگو با فرهنگ رجایی

  آموزش تفکر نقاد باید از دبستان شروع شود

گفت‌وگو با هادی صمدی درباره شبه‌علم و مصادیق آن

  مخاطرات اندیشه‌ی یک فیلسوف

گفت‌وگو با البرز حیدرپور

  «کودکی که فروخته شد» و زخم چرکین برده‌داری

گفت‌وگو با اسماعیل یوردشاهیان اورمیا

  معنویت‌های نوظهور و کافرکیشی مدرن از کجا آمده‌اند؟

نهادهای رسمی دین نتوانستند به دغدغه‌های انسان مدرن پاسخ دهند.