ندانستی که گل حقیقت آفتاب است نه درخت، در آفتاب بنشینیم تا گل کنیم احمدرضا احمدی
مجموعه «طرح» نخستین دفتر شعر احمدرضا احمدی در سن نوزده سالگی است که اتفاق مهمی در شکلگیری شعر موج نو بوده است.
مجموعه «وقت خوب مصائب» به مثابه ظرفی است که مظروفش روایتهایی چالشبرانگیز دارد. حداقل معیارهای ادبی «من فقط سفیدی اسب را گریستهام» به ذات کلمه و اِلمانهای عینی حسیمند میپردازد.
در «ما روی زمین هستیم» نحوه چینش کلمات، انعکاسی از حسمندی شعر مدرن است. «نثرهای یومیه» جزو اشعار منثور که با پراکندگی نحوی و ساختارهای کلامی طبقهبندی شدهاند. «قافیه در باد گم میشود» رویکردی گفتاری به شعر دارد؛ مانند پرچم نیمه افراشتهای در حد و مرز گزارههای ساختاری باقی مانده است. در «لکهای از عمر بر دیوار بود» بازنمودی از حسهای نوستالژیک وجود دارد و هیچ تغییری در ساختار و لحن زبانی رخ نداده است. در «ویرانههای دل را به باد میسپارم» با مولفههای زیباشناسانه فراتر از سطح زبانی است. در «از نگاه تو در زیرآسمان لاجوردی» با اندوهسرایی و مرگخوانی اتفاق میافتد که در این حالت یک ضلع شعر همیشه پنهان است. راوی در «عاشقی بود که صبحگاه دیر به میهمانخانه آمده بود» با تغییر زاویه دید به ابعاد زندگی میپردازد. در «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود» نگرش ناخودآگاهانه، لحن تحکمی و قطعه قطعه کردن ساختار روایی از پارادوکسهای پنهان است.
در «عزیز من» شاعر برای برجسته شدن ذهنیات از تصویرگرایی و روایت در معنای غیراستعاری بهره میگیرد. در «ساعت ۱۰ صبح بود» زبان ریزبافت و چندلایه که در پرداخت به جزییات چالشهای متفاوت به وجود میآورد، شعری که به سمت نثر میغلتد و ساختار زبان روایت کوتاه، فضا ملموس و متن تدوین آگاهانه دارد. در «روزی برای تو خواهم گفت» یک چرخه زبانی صورت گرفته است و چیدمان گزارهها به صورت همنشینی است. در «دفترهای سالخوردگی» رعایت ایجاز در نحو افقی عبارتها بارز است و جذابیتهای متن به علت تعادل بین بندها و خطروایی مرزبندی شده است.
شاعر با سرایش مستمر مرگ نگاه تازهای به هستی و جهان داده است: پیراهنش فقط دو دکمه داشت / برای مرگ / چه تفاوت داشت / که پیراهنش انبوه از دکمه باشد / چنان غرق بود که دعوت ما را به شام نشیند / طلب صبحانه کرد / شب بود / نمیدانست که شب است / برشی از مجموعه «ساعت ۱۰ صبح بود» داستانوارگی شاعرانه جزء لاینفک ذهنیت احمدرضا احمدی است، برای به تصویر کشیدن موتیفها و دستیابی به معناهای دور از ذهن تلاش میکند. در این غریبگردانیها کلمات مرز دارند و مفهوم و محتوا مهمتر از فرم جلوه میکنند.
شاعر برای پرداخت به مرگ از تصاویر عینی بهره میگیرد، آن چنان که موتیفهای دوگانه و متناقضی چون «مرگ-زندگی»، «جوانی-پیری»، «کودک- مادر»، «پاییز-زمستان»، «قفس-پرواز»، «پرنده-درخت» به صورت متناوب تکرار میشوند.
درونمایه مجموعه شعرهای احمدی، مرگ، این سرنوشت ناگزیر و ناگریز است. با نگاه واقعبینانه سمبولیسم را حذف کرد و به مرور زمان از دردهای شفاهی برید و به غمهای تصویری پیوست. به واسطه رویکردهای اومانیستی تصاویر تلخ و ناخوشایند زندگی را به دست میدهد، ناامیدی، تلخی و هراس از مرگ سبب جنگیدن شاعر با کلمات میشود.
فصل مشترک ذهنیت شاعر مرگاندیشی و نوستالژیک سرایی است. فضایی که میآفریند، ریشه در مناظر دانای کل دارد. گویا همیشه برای یک مخاطب فرضی حرف میزند. سعی دارد لحن و نقطه نظرهای کلامی را حفظ کند. با پیوند عاطفه و تخیل، فرم و ساختار به انسجام درونی شعر میرسد.
احمدرضا احمدی بانی شعر موج نوشیوه تازهای در زبان پارسی ابداع کرد، اما در طول این سالها ذهنیتش در فرم موج نو دستخوش تغییر و تحولات نگشت و بدایع نوینی نیافرید، بهطوری که با گذشت چندین دهه در همان ذهن و زبان فرمی باقی مانده است، آن چنان که خود اعتراف کرده است: «شعر من از خودم شروع شد، شاید با خودم تمام شود.»
منی برای اندیشمندان و هنرمندان شد تا ایدههای جاودان و آثار ماندگار خلق کنند.
زندگی مسئلهای نیست که باید حل شود، بلکه واقعیتی است که باید تجربه شود.
امروز سالروز درگذشت حسین پژمان بختیاری است.
زامبیها چگونه وارد دنیای ما شدند؟
به مناسبت زادروز بیژن جلالی