فروغ هم نامهای به احمدرضا احمدی نوشته، هم در گفتگویی که طاهباز با او انجامداده به شعرِ بیوزنِ او و بیژن جلالی اشارهکرده و هم در انتخابش از شعرِ امروز (“از نیما تا بعد”) از شعرِ احمدی نمونههاییآورده.
چندسالِ پیش ماهورِ احمدی (دخترِ احمدرضا احمدی) شعری مشارکتی از فروغ و پدرش را در مجلهی «گوهران» منتشرکرد (تابستانِ ۱۳۸۶، شمارهی ۱۶، ص ۲۱۳). این قطعهی مشارکتی ازمنظرِ آگاهی از تجربهی فروغ در زمینهی شعرِ بیوزن (یا غیرنیمایی) مهم است. بررسیِ تمایزهای زبانی و سبکشناختیِ سطرهای این شعر و نیز دقت در تصاویر و تعابیرِ هر کدام از دو شاعر، خالی از اهمیتی نیست:
فروغ: روزِ آبی، پیچکِ خشک، پرندهی محبوس، دیوارِ سیمانی
احمدرضا: درختهای پرسشِ بگومگو بازمیگردند و به اطرافِ هرزهای دستچین منزلمیشوند
فروغ: آسمان از دهانهی خشکِ ناودانها فرومیریزد و باز همچنان دستنیافتنی است
احمدرضا: کبوتر دوسهبار با مشایعتِ رنگِ سبز به کنارِ علامتِ سوال پرید و علامتِ سوال را نقطههای حرفِ آخرِ اسمِ تو میکند
فروغ: به زنی که پوستش خستگیِ بطالتها است، لیوانی آب تعارفمیکنی/ آب خشک است. آب را مینوشم و خشک است
احمدرضا: آدمهای نشسته
با این پیچکها فرمانمیدهند
که خود را به انتهای داربست برساند
فروغ: من از جسدی مغروق سرگردانترم
اگر راستمیگویی دریا را برای من بیاور
و لذتِ پوسیدگی را به من ببخش
احمدرضا: در پشتِ این اطوارهای سنگ بیگمان هزار مینایی است
و هزاران لالی
که سرانجام دیوار را بیانمیکند
فروغ: این سرفهها جوانیِ تو را هزاربرابر میکند
و جوانیِ تو به من میگوید: احمق!
احمدرضا: از انتهای خیابان شمارشِ اعداد را آغازمیکنم
که این فروشندگانِ بیمایه درست بدانند
خشکسالی در پیادهرو ایستاده است
فروغ: گاهی در آفتاب بهیادمیآورم که گیسوانم میدرخشیدند
دندانهای شیری یادآورِ معصومیتِ حضورند
احمدرضا: آنقدر جلدِ من در
شستوشو نشد که من لبخندِ عابران را
شادیها بدانم.
عشق آمده است تا زندگی را شرح کند.
عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست ماییم و روی دوست که نوروز عالمست بابافغانی بهاران بر شما همراهان دیرین و همیشگی مرکز فرهنگی شهر کتاب خجسته باد. آرزومندیم که روزگار بر شما پرطراوت و دلخواه بگذرد و تندرستی قرینهی تام و تمام زندگیتان باشد. بهار ۱۴۰۴ فرخنده باد.
بهترین نویسندگان اسپانیایی، پیوند ناگسستنیِ مردم این کشور با ادبیات و دنیای کلمات را برای همهی انسانها در سراسر جهان تعریف و آشکار کردهاند.
گفتوگو با شاهین محمدیزرغان
درآمدی بر طنز در تاریخ بیهقی*