اطلاعات: پس از آنکه بشر به یاری اندیشه، ابزار را به کار گرفت و در کشاورزی و دامداری به تولیدی بیش از نیاز خود و رمهای که به آن تعلق داشت، دست یافت و قدم به عرصه مبادله و مدنیت بدوی گذاشت، رمه رنگ مادرسالارانه و پدرسالارانه به خود گرفت. پدرسالاری تدریجاً رنگ طایفهسالاری و ایلسالاری و قومسالاری به خود گرفت، بیآنکه فیلسوفی این ساختارها و چگونگی مدیریت آن را پیشگویی یا قواعدش را تنظیم کرده باشد. این تحولات اصولاً تابع قواعد طبیعی تکاملی بوده است؛ همچنان که نیاز، شاخ یا گردن جانوری را بلند و کوتاه میکند، تحولات زندگی اجتماعی انسانها نیز در درجه نخست تابع نیاز و رفع نیاز بوده است. تفاوت انسانها با دیگر جانوران در این است که در تحولاتشان اندیشه و کاربرد ابزار به کمک رفع نیاز میآید.
از نخستین آثار پیدایش زندگی اجتماعی بشر، بیش از دههزار سال نمیگذرد و در نیمی از این مدت، نشانههای قانونمداری پدید میآید. از وقتی پدرسالاری تبدیل به حاکمیت و سلطنت میشود، قانونمداری ابزاری در خدمت تحکیم اقتدار، سروری و سلطه مطلقه سلطان میشود؛ اما خلقیات و ظرفیتهای سلطهگرانۀ انسان یکسان نیست. برخی سلطهگرتر و برخی سلطهپذیرتر هستند. همین امر کشمکشهایی را بر سر اقتدار سلطنت میان حاکم (احتمالا موروثی) با مدعیان سلطهگرا پدید میآورد. از سوی دیگر با گسترش جامعه و بالارفتن سطح فرهنگی، سلطهپذیری انسانهای متفکر کمتر و تمایل به استقلال و اراده شخصی بیشتر میشود. اینگونه افراد متفکر در نظر حاکمان سلطهگر، یاغی و مزاحم تلقی میشوند؛ اما در تحول قانونمندی و تعدیل نظام حاکم و حدود و شروط آن، خصوصاً پس از توسعه اقتصادی جامعه و نقش بیشتر مالیات دریافتی، تمایل نظارت شهروندان بر هزینهکردن مالیاتی که آن را متعلق به خودشان میدانند، مؤثر بوده است.
تصورات و تخیلات
در این میان متفکرانی بودهاند که فراتر از قانونگذاری در امور حقوقی و کیفری که موجب تضمین زندگی و امنیت شهروندان شود، تصورات و تخیلات خود را به کار گرفته و نسخههایی ابداع کردهاند که در قالب و در تبعیت از آن نسخهها بتوانند خوشبختی و رفاه انسانها را در بالاترین سطح ممکن تضمین کنند. تفاوت اینگونه نسخهها با قوانین و مقررات متعارف دولتی، در این است که قوانین و مقررات دولتی به طور روزمره با زندگی مردم و مقتضیات و مصالح دولتی و حکومتی ارتباط دارند و خودشان را تطبیق میدهند؛ در حالی که «نسخههای توهمی» برخی از فیلسوفان عملا وضعیت ثابتی را تحمیل میکند که مردم و حاکمان باید بر آن مبنا کار و زندگی کنند.
توسعه فرهنگی و اجتماعی بشر با دخالت متفکران و فیلسوفان آزاداندیش در طول تاریخ، مصلحت بشر و حکومت را به سوی مشارکت و دخالت عمومی در قانونگذاری و گزینش دولت سوق داده است، در حالی که «نسخهنویسان آرمانشهری» دخالت و سلیقه و تفکر خودشان را مبنا قرار داده و تحمیل کردهاند؛ خواه افلاطون باشد، خواه فارابی، خواه تامس مور و یا کارل مارکس! البته سلایق و رؤیاهای اینگونه فیلسوفان جاهطلب اگر مستقیماً نتیجه مطلوب به بار نیاورده باشد، اما انگیزشی برای اصلاح و بهبود رفتاری جوامع دیگر شده است.
انسانها و از جمله سیاستمداران از لحاظ شخصیت و توان فرماندهی برابر نیستند. کسانی هستند که سلطه خود را به طور طبیعی تحمیل میکنند و کسانی هستند که مطیع هستند تا فرمانروا. احتمالا «فیلسوفان نسخهنویس» در شمار کسانی هستند که ضمن عشق به قدرت و تمایل به فرمانروایی، فاقد آن استعداد و شخصیت فرماندهی هستند. اینان آرمانها و آرزوهای قدرتمدارانه خود را به صورت نظری و در قالب فرمولها و نسخههایی که معمولا مایلند تضمینکنندۀ عدالت اجتماعی و برابری همگانی باشد، تنظیم و به استناد رعایت نظریات پیشینیان به آنها شکل تحقیقی و تاریخی و علمی میدهند.
شاید نسخه مارکسیسم را بتوان مفصلترین و پیچیدهترین نسخه یا ایدئولوژی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دانست که به دلیل همین گستردگی و رعایت مبانی تحقیقی و تاریخی و روش علمی و منطقی، و وعده و وعیدهای برابری و عدالت اجتماعی و رفاه عمومی، در قرن بیستم تأثیر اجتماعی و سیاسی شگرفی در جوامع گوناگون بر جای گذاشت. بزرگترین پیروزی این تفکر در تشکیل دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. رعایت نسخه واحد، عملا منجر به دیکتاتوری گروهی خاص یا نخبگان حزبی میشود که خود را ضامن و قیم رعایت دقیق نسخهشان میدانند. دیگر اینکه منجر به شیوهای پلیسی برای شناخت و براندازی هر گونه توطئه دشمنان و ستیزندگانی میشود که زیر بار آن نسخه نمیروند و عملا به استبداد فردی منجر میشود؛ خواه شوروی استالینی باشد، و خواه سوسیال ناسیونالیسم هیتلری.
در حقیقت برخلاف ثابتبودن ظاهری نسخه، در عمل تابع سلیقه حاکم اصلی است. هر گونه بدعت یا اتهام بدعت برخلاف اصول ثابت، از سوی دیگران جرم و خطایی با مجازات سنگین است، و هر گونه سلیقهای از سوی حاکم اصلی بر اصول ثابت اولیه افزوده میشود، و همچون احکام «مزرعه حیوانات» تکامل مییابد. مارکسیسم با لنینیسم و لنینیسم با استالینیسم جمع میشود و تکامل مییابد و وقتی با شکست نهایی و فروپاشی تاریخی مواجه میشود، طرفداران و شیفتگان آن تفکر و نسخه ثابت، بر مجریان ایراد میگیرند که از اصول منحرف شده و موجب شکست شدهاند. وگرنه نوع اصیل و خوب آن در آلبانی، نزد مائو تسهتونگ، در کره شمالی، در کوبا و آزمایشگاههای دیگر یافت میشود، که آنان نیز خصوصاً در مقایسه با کشورهای غیرنسخهای یا تغییر ماهیت داده و یا به شکست و فروپاشی رسیدهاند. آخرین نمونه آن سوسیالیسم بولیواری قرن بیستویکمی چاوز در ونزوئلاست که اکنون با ورشکستگی کامل در ثروتمندترین کشور آمریکای لاتین، در آستانه واگذاری و تسلیم در برابر دشمن اصلی است، و یا با تشدید استبداد و فقر میتواند روزهای بیشتری بماند.
آرمانشهرهای واقعی؟
اما از اصول منطقی و اصیل اینگونه نسخههای ثابت دیگرانی که خارج از قالبهای تحمیلی آن قرار داشتهاند، سود برده و آرمانشهرهای واقعی خود را ساختهاند. تا زمانی که شوروی وجود داشت و شعارهای فریبنده و خوشآهنگش میتوانست طرفدارانی میان نسلهای جوانتر جذب کند، جوامع پیشرفتهتر را خصوصاً در شمال اروپا به شیوههای تلفیقی سوق داد، که هم از واقعیتهای سودمند سوسیالیسم بهرهمند شوند، و هم خود را مقید به نسخههای ثابت قرون پیش (برای انسانهای آگاهتر قرن حاضر و آینده) نکنند و هم اینکه نقش مستقیم انسانها را در مشارکت در سرنوشت و اداره امور خودشان اعمال کنند.
سوسیال دمکراسیهای اسکاندیناوی و حتی لیبرالیسم سیاسی اروپایی در شمار بهرهمندانِ نظریههای نامقید و غیرتحمیلی آنگونه فیلسوفان نسخهنویس هستند! با سقوط شوروی و از میان رفتن آن قطبِ جذاب توهم عدالت اجتماعی، متأسفانه برخی از جوامع مدرن هم با عدماحساس آن خطر سلطهجویانه کمونیسم، گرایش به شیوههای مثبت اجتماعی خود را از دست دادهاند که خصوصا با تأمین آموزش، بهداشت، مسکن و بازنشستگی همگانی به انسانها امنیت میبخشید و موجب خلاقیت و توسعه اجتماعی و فرهنگی میشد.
آیا این محتواها میتوانند ما را خشنتر کنند؟
این فیلمهای جاسوسی تنشها، دسیسهها و پنهانکاریهای رایج در دنیای جاسوسی و خبرچینی را با دقت وسواسگونه نمایش میدهند.
با اینکه نوجوانان امروزه کمی از مطالعه فاصله گرفتهاند اما میتوانیم با توصیهٔ کتابهای مناسب به آنها، عادت کتابخوانی را میان آنها رواج دهیم.
سیاست زندگی مبتنی بر روزمرگی البته انعطاف پذیر و سیال است اما فاقد الگوهای تثبیت شدهای است که نظم اجتماعی را امکان پذیر سازد.
من و بابام، فقط به قسمتهای خوب و شیرین رابطهی پدر و پسر نپرداخته است و به همین خاطر واقعی به نظر میرسد.