img
img
img
img
img
چرا گورخرها زخم معده نمی‌گیرند

استرس و هرآنچه در موردش باید بدانیم

گسترش: کتاب «چرا گورخرها زخم معده نمی‌گیرند»، نوشته‌ی رابرت ام. ساپولسکی، به همت نشر نوین به چاپ رسیده است. در علم پزشکی، انقلابی در نحوه‌ی تفکر ما راجع به انواع بیماری‌ها رخ داده است. این انقلاب شامل شناخت تعاملات بین بدن و ذهن است که به معنی انواع شیوه‌هایی است که در آن احساسات و شخصیت می‌توانند تأثیر فوق‌العاده‌ای بر عملکرد و سلامت بدن داشته باشند. این موضوع به نقش استرس در آسیب‌پذیرتر کردن برخی از ما در برابر بیماری و روش‌های مقابله‌ی ما دربرابر عوامل استرس‌زا مربوط می‌شود.

رابرت ام. ساپولسکی در کتاب «چرا گورخرها زخم معده نمی‌گیرند» تلاش می‌کند معنایی روشن از مفهوم مبهم استرس ارائه کند و به ساده‌ترین شکل ممکن این نکته را آموزش دهد که چگونه انواع هورمون‌ها و بخش‌های مختلف مغز در پاسخ به استرس فعال می‌شوند. او بر رابطه‌ی بین استرس و افزایش خطر ابتلا به انواع خاصی از بیماری‌ها متمرکز می‌شود و به تأثیر استرس بر سیستم‌های مختلف بدن می‌پردازد.

ساپولسکی تلاش کرده تا موضوعات علمی این کتاب برای افراد غیردانشمند یا کسانی که به چنین مطالبی علاقه‌ای ندارند نیز جالب و قابل‌فهم باشد. مطالعه‌ی این کتاب برای کسانی که در پی شناخت استرس، بیماری‌های مرتبط با آن و راه‌های کنار آمدن با آن هستند مفید خواهد بود.

نویسنده می‌گوید: برخی از مطالب این کتاب نگران‌کننده هستند؛ مثلاً اینکه استرس مداوم یا مکرر می‌تواند به‌طرق بی‌شماری بدن ما را آسیب‌پذیر کند. بااین‌حال، اکثر ما براثر ابتلا به بیماری‌های مرتبط با استرس ناتوان نشده‌ایم. برعکس، از نظر فیزیولوژیکی و روانی با آن کنار می‌آییم و برخی از ما به‌طرز چشمگیری در این کار موفق هستیم.

من معتقدم که همه می‌توانند از برخی از این ایده‌ها بهره ببرند و از زیربنای علمی آن‌ها هیجان‌زده شوند. علم بعضی از زیباترین و هیجان‌انگیزترین پازل‌های زندگی را در اختیار ما می‌گذارد، برخی از بحث‌انگیزترین ایده‌ها را وارد مباحثات اخلاقی ما می‌کند و گاهی زندگی ما را بهبود می‌بخشد. من علم را دوست دارم و این فکر مرا آزار می‌دهد که خیلی‌ها از این موضوع وحشت دارند و تصور می‌کنند که پذیرش علم به این معناست که نمی‌توان شفقت یا هنر را نیز برگزید یا مبهوت طبیعت شد. هدف علم رهاساختن ما از رمز و راز نیست، بلکه بازآفریدن و نیرو بخشیدن به آن است. من فکر می‌کنم هر کتاب علمی برای افراد غیردانشمند می‌بایست چنان شوری برانگیزد تا موضوع حتی برای خوانندگانی که به آن علاقه‌ای ندارند نیز جالب و قابل‌فهم شود. این کار هدف خاص من در کتاب حاضر بوده است که اغلب این کار به معنای ساده‌سازی ایده‌های پیچیده جهت تبیین بیشتر است.

قسمتی از کتاب چرا گورخرها زخم معده نمی‌گیرند:

حافظه نه‌تنها همیشه یک‌شکل نیست، بلکه حالت‌های متفاوتی نیز دارد. یکی از دوگانگی‌های مهم، تمایز خاطرات کوتاه‌مدت از بلندمدت است. با مدل اول، شما به یک شماره تلفن نگاه می‌کنید و چون می‌ترسید آن را فراموش کنید، سریع می‌دوید تا آن را یادداشت کنید. پس از آن، شماره‌ی مزبور برای همیشه از خاطرتان خواهد رفت. حافظه‌ی کوتاه‌مدت مغز شما معادل این است که به مدت سی ثانیه چند توپ را در هوا نگه دارید. در مقابل برای به یاد آوردن شام دیشب، نام رئیس‌جمهور ایالات متحده، تعداد نوه‌هایتان و نام دانشگاهی که در آن درس خوانده‌اید، به حافظه‌ی بلندمدت نیاز دارید. عصب‌روان‌شناسان به این موضوع پی برده‌اند که زیرمجموعه‌ای تخصصی‌تر در حافظه‌ی بلندمدت وجود دارد: خاطرات دور. این‌ها خاطراتی هستند که به دوران کودکی شما بازمی‌گردند؛ مانند نام روستایی که در آن بزرگ شدید، زبان مادری‌تان و بوی شیرینی‌هایی که مادربزرگتان می‌پخت. به نظر می‌رسد که این‌ها به نوعی جدا از خاطرات طولانی‌مدت اخیر در مغز شما ذخیره می‌شوند. اغلب، در بیماران مبتلا به زوال عقل که به‌طور عمده حافظه‌ی بلندمدت در آن از بین می‌رود، خاطرات دورتر می‌توانند دست‌نخورده باقی بمانند.

تمایز مهم دیگر بین حافظه‌ی صریح یا آشکار و حافظه‌ی ضمنی، پنهانی یا مهارتی است. حافظه‌ی صریح به حقایق و رویدادهایی می‌پردازد که شما با آگاهی از آن‌ها مطلع هستید: من یک پستاندار هستم، امروز دوشنبه است و دندانپزشک من ابروهای ضخیمی دارد و چیزهایی از این قبیل. در مقابل، خاطرات رویه‌ای ضمنی در مورد مهارت‌ها و عادات هستند، درواقع در مورد دانستن نحوه‌ی انجام دادن کارها بدون اینکه آگاهانه درباره‌ی آن‌ها فکر کنیم: مانند تعویض دنده‌ی ماشین، دوچرخه‌سواری و رقص فاکستروت. حافظه‌ها را می‌توان بین اشکال ذخیره‌سازی صریح و ضمنی جابه‌جا کرد؛ برای مثال، وقتی در حال یادگیری نواختن یک قطعه‌ی جدید و دشوار موسیقی با پیانو هستید. با نواختن هر قطعه باید آگاهانه و صریح به یاد بیاورید که چه کاری باید انجام دهید: آرنج خود را به داخل بکشید، پس از آن لرزش، انگشت شست خود را به زیر بیاورید. بعد یک روز در حین نواختن متوجه می‌شوید که آن قطعه را بی‌عیب‌ونقص و بدون فکر کردن به آن انجام داده‌اید: شما این کار را با حافظه‌ی ضمنی و نه صریح انجام دادید. برای اولین بار، انگار دستان شما بهتر از مغزتان به خاطر می‌آورند.

اگر حافظه‌ی ضمنی را به اجبار به کانال‌های صریح وارد کنید، می‌تواند به‌طور چشمگیری مختل شود. در اینجا مثالی آورده‌ام که بالاخره احساس کنید خواندن این کتاب ارزشش را داشته است: اینکه چگونه می‌توانید نوروبیولوژی را طوری به کار بگیرید که در یک ورزش، رقابتی مزیتی برای شما داشته باشد. فرض کنید دارید در برابر کسی تنیس بازی می‌کنید که دارد شما را نابود می‌کند. منتظر بمانید تا حریف شما یک بک‌هند شگفت‌انگیز انجام دهد، سپس با لبخندی گرم بگویید: «تو تنیس‌باز فوق‌العاده‌ای هستی. تو واقعاً حرف نداری. ضربه‌ای که الان زدی رو نگاه کن. «چطور» این کار رو کردی؟ وقتی بک‌هندی به این شکل می‌زنی، انگشت شستت رو این طرف راکت می‌گیری یا آن طرف، بقیه‌ی انگشتانت رو کجا می‌ذاری؟

اگر این کار را به‌درستی انجام دهید، دفعه‌ی بعد که به آن ضربه نیاز شد، حریف/قربانی شما این اشتباه بزرگ را مرتکب می‌شود و صریحاً درباره‌ی آن فکر می‌کند. به این ترتیب، ضربه به اندازه‌ی دفعه‌ی قبل خوب نخواهد بود. همان‌طور که یوگی برا هم یک‌بار گفت: «شما نمی‌توانید هم‌زمان هم فکر کنید و هم ضربه بزنید.»

چرا گورخرها زخم معده نمی‌گیرند را محمدعلی امام هادی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۴۹۶ صفحه‌ی رقعی با جلد سخت چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  یک اطلس اخلاق کاربردی

مروری بر کتاب «مسائل اخلاقی معاصر»

  راهنمای عملی نمایش‌نامه‌نویسی

نگاهی به کتاب «نوشتن برای صحنه»

  مضامین نهفته‌ی دست تاریک، دست روشن

نگاهی به داستانِ کوتاهِ «دست تاریک، دست روشن»

  تو آزادی، برای همین است که گم شده‌ای!

نگاهی به کتاب کتاب «تعقیب هومر»

  اگر ما بودیم چه می‌کردیم؟

مروری بر رمان «دود»