اعتماد: چندی پیش گذرم به آرامگاه خیام افتاد و پس از گشتی در محوطه باغ آرامگاه با شنیدن موسیقی فریدون شهبازیان و صدای دلانگیز احمد شاملو و آواز دلنشین شجریان به سمت منبع صدا که فروشگاهی در ضلع شمالی باغ بود، کشیده شدم. فروشگاهی که سوغات نیشابور- از فیروزه گرفته تا نبات و زعفران، از شربت ریواس گرفته تا رباعیات خیام -را عرضه میکرد. کتاب رباعیات خیام همچون کالایی لوکس با انواع طرح جلدهای دلفریب و بزکشده مخاطب را جذب خود میکرد. روی جلد همگی خلاصه میشد به تصویر زنی و مردی که دست به کمر آویخته و جامی به لب دوخته. به عبارت سادهتر دلی و دلبری که مست عیش بودند و در میان گلها و نقشهای رنگارنگ جاذبههایی […] را به مخاطب عرضه میکردند و احساسات رقیق او را نشانه میرفتند. با شنیدن بیت «اسرار ازل را نه تو دانی و نه من/ وین حرف معما نه تو خوانی و نه من» که احمد شاملو قرائت میکرد به خود آمدم و سوالاتی برایم مطرح شد.
آیا رباعیات خیام نیز همچون زرشک و زعفران کالایی است که باید خرید و فروش شود و به سوغات برود؟
اگر ما طرح جلد کتاب را همچون ویترینی در نظر بگیریم که از درونمایه متن خبر میدهد، چه سنخیتی بین معنای ابیات و طرح روی جلد آن وجود دارد؟ آیا ما با کیچ تصویری روبرو نیستیم؟
امروز کیچ کاربرد فراوان یافته و زاییده شهرنشینی و رشد صنعتی است و واژهای آشنا در فرهنگ و سیاست است. کیچ نگاه دو طبقه عوام و خاص را نسبت به امر زیبا در پی دارد و معنایی چون سلیقه بد به خود میگیرد. بیجهت نیست که میلان کوندرا نیاز انسان به کیچ را ناشی از نگرش انسان در آیینه دروغ به خود و در عین حال زیبا و شادمانه میبیند. کیچ مورد تایید اکثریت قرار میگیرد و این اقبالی است که از آن برخوردار میشود. کیچ با رجعت به گذشته و احساساتیگری رمانتیک سعی در موجه جلوه دادن خود دارد تا جایی که میلان کوندرا میگوید: امروز ما را از کیچ گریزی نیست.
والتر بنیامین نیز معتقد است که در دنیای صنعتی و رشد تکنولوژی آثار هنری تکثیر شده و آن جایگاه مقدس خود که با مخاطب همیشه فاصله داشت را از دست میدهند. به گفته او آثار هنری فاقد تجلی میشوند و دیگر پدیدهای یکه و مقدس نیستند که برای دیدن آن زمان و هزینه صرف شود. بلکه با تولید و تکثیر آن موقعیت ازلی و ابدی از آن گرفته میشود و در بین تودهها تکثیر میگردد. این عامل باعث گسترش حس زیباییشناسی تودهها میگردد و از دیدگاه او این اتفاقی مبارک است. در مقابل تئودور آدورنو یادآور میشود که تسلیم فرهنگ تودهها شدن یعنی پذیرفتن ایدئولوژی بورژوایی که وارونه حقیقت است و قبول موقعیت ازخود بیگانگی تودهها. از دیدگاه آدورنو قوانین بازار به اثرهنری منش کالایی میبخشد و موجب پیدایش صنعت فرهنگ میشود و مخاطب همواره مصرفکننده این فرهنگ باقی میماند.
با این توضیحات سوال دیگر مطرح میشود و آن اینکه آیا طرح جلد رباعیات خیام ذائقه آسانپسند مخاطب را ترویج نمیدهند؟ آیا رباعیات منش کالایی شدن به خود نگرفته و قداست و تجلی که بنیامین از آن یاد میکرد از آن رخت نمیبندد؟ اگر بنا به قول خیام پژوهان درونمایه شعر خیام مفهوم ناپایداری است و زندگی در جریان دائم است و همچون شنهای بیابان و ابرهای آسمان در گذر است یا اینکه مهمترین دیدگاه فلسفی خیام اصل پرسشگری است و مرگآگاهی را در اشعار یادآور میشود، دم را غنیمت میشمارد و میخواهد تا انسان زندگی را پاس بدارد، تا چه حد این طرح جلدها به درونمایه افکار خیام نزدیک است؟
واقعیت این است که ما نیز با کیچ تصویری روبرو هستیم. کالایی شدن فرهنگ و هنر لازمه جهان سرمایهداریست و این سلیقه سانتیمانتال مخاطب را ترویج میدهد و خیام کالایی لوکس میشود در بین تودههای آسانپسند. اینجاست که دیگر از درونمایه شعر خیام یعنی مرگآگاهی، دم غنیمت شمردن و پاسداشت زندگی چیزی باقی نمیماند و رباعیات خیام باید در جوار شربت ریواس و سنگ فیروزه خرید و فروش شود.
در ذهنم غرق در این پرسش و پاسخها بودم که با شنیدن بیت دوم رباعی از آرامگاه خیام با ابیاتی که در ذهن به سوغات میبردم خارج شدم: «هست از پس پرده گفتوگوی من و تو/ چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من».
استیون کینگ نام مستعار ریچارد باچمن را برگزید و با آن، داستانهای متعددی نوشت.
دربارهی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان
سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامهنگار و سیاستمدار
عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران
سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی میشناسد و ازهمینروست که انسان بیتفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بیعشق را از جرگهی انسانیت خارج میداند.