کتاب «یادگار بهار» دربرگیرندهی خاطرات و یادداشتهای چهرزاد بهار، آخرین فرزند ملکالشعرای بهار است. چهرزاد چهارده ساله بود که پدر رخ در نقاب خاک کشید اما این همزیستی کوتاه مدت با پدر سبب نشد که بوی خوش پدر در جان و روان او ننشیند. با کوشش و مقدمهی جامع او بود که دیوان اشعار ملکالشعرا منتشر شد و با همراهی او با مادر بود که مقبرهی ملکالشعرا ساخته شد.
این کتاب در سه بخش با کوشش مریم پورثانی گردآوری شده است. بخش نخست به گفتوگو با چهرزاد بهار دربارهی زندگی و خانوادهاش بهویژه خاطرات او از ملکالشعرای بهار اختصاص دارد. در این گفتوگو او خود را فرزند دوران آرامش پدر میداند. میگوید از دوران سخت زندگی پدرش که در تبعید و زندان گذشت از طریق مادر و خواهران و برادرانش مطلع شده است. چهرزاد به نوعی میراثدار ایران دوستی پدر است و میگوید: «وطن برای من همه چیز است. پدرم شاعری وطندوست بود. من هم این عشق را از او آموختهام. فرزندانم نیز همینطور هستند. ما به همه جای دنیا سفر میکنیم و میگردیم. اینجا یک چیز دیگر است. بد و خوبش هم مال خودمان است.»
بخش دوم کتاب به آثاری که به قلم چهرزاد بهار نوشته شده است، اختصاص دارد. این بخش شاملِ «دیباچهی دیوان اشعار ملکالشعرا بهار»، «سرگذشت دیوان بهار»، « استاد از زبان دخت»، «عبدالرحیم جعفری، خادم فرهنگ»، «یادی از ماهملک بهار»، «به یاد دکتر یحیی معاصر»، «یار و یاورم، پروانه بهار» و «هفت قطعه شعر سرودهی چهرزاد بهار» است.
بخش سوم کتاب نیز یادنامهای تصویری است از گوشههایی از خاطرات چهرزاد بهار.
کتابی برای اهلی کردن رنجها
بزرگترین نقطه قوت این کتاب، صداقت بیپرده و شجاعت نویسنده در بیان احساسات و تجربیات دشواری است که اغلب در گفتوگوهای مربوط به مادری نادیده گرفته میشوند.
گفتوگوهای غیررسمی و صمیمی اغلب فرصت بازخوانی تاریخاند و زاویههای دیگری از تاریخ را نشان میدهند که در روایتهای رسمی کمتر دیده میشود.
«بیگانگی از خود» شایدمحوریترین مؤلفها است که در آثار توماس برنهارد به چشم میخورد.
معرفی کتاب «چهار سرباز» نوشتهی اوبر مینگارللی