اعتماد: «آقای مهندس، بفرمایید باقی پولتون.» «خانم دکتر، نوبت شماست.» «مهندس، برو کنار. راهو بستی.» به نظر میرسد در ازای تولید بیبرنامه و بیرویه چنین عناوینی در دانشگاهها، مصرف بیمعنی و بیرویه آن هم در ادبیات کوچه و خیابان رایج شده است
تا جایی که اعطای رایگان چنین عناوینی در تعارفات روزمره به امری عادی و مضحک بدل میشود.
جامعه هنری -با وجود فاصلهای که از ادبیات و فرهنگ کوچه و خیابان دارد- از این قاعده مستثنی نیست. با افزایش سرریز بیوقفه فارغالتحصیلان رشتههای هنری یا اتمام دورههای آموزشی چند هفتهای؛ مصرف عنوان «هنر» و «هنرمند» هم، روزبهروز بیشتر و سبک معناتر میشود. خردهبازارهای تجاری و وسوسههای شهرتطلبیهای بیخاصیت توانسته است چنین استنباط مصرفی و سادهانگارانه از هنر را عادی جلوه دهد. در گفتوگوها و تبلیغات روزمره، پیشوند هنر را به هر فعالیتی میتوان متصل کرد؛ هنر سبزیآرایی، هنر گلدوزی، هنر آشپزی، … الی هنر تنظیم باد لاستیک جلو و هنر رختشویی.
تاریخ نشان میدهد که «هنر» در ادوار مختلف و در فرهنگ و جغرافیای مختلف معانی متنوعی داشته است. از هنر شمشیرزنی و جنگ تا هنرهای رزمی. از امور تولیدی ظریف تا سیاست و کیاست. عمدتا تمام اموری که انجام آن برای عامه مردم دشوار بوده، در صنف فعالیتهای هنری دستهبندی میشده است. یکی از بزرگترین اعضای این دستهبندیها مربوط به صنایع مستظرفه و هنرهای سنتی میشود. اما باید پذیرفت چنین معنایی از «هنر» تعریفی تاریخی است که امروزه -غیر از مبحث مطالعه در سیر هنر و تاریخ هنر- اعتبار کاربردی ندارد. در دوره معاصر «تعریف هنر» جای خود را به یک سوال دایمی و تقریبا بیپاسخ داده است؛ «هنر چیست؟» سوالی که به جای تعاریف کلیشهای و تکراری، لحظه به لحظه، پاسخی تازه تولید میکند.
این تعبیر سیال از هنر به این معناست که؛ تکرار دوباره آنچه پیش از تولید هر اثری، اثری هنری تلقی میشده، دیگر نمیتواند برای بار دوم در فهرست آثار هنری جایی داشته باشد. هر ایده هنری، در قالب اثر هنری، تنها یکبار میتواند داعیه هنر داشته باشد و یکبار فرصت استفاده از عنوان «هنر» را دارد. بعد از آن، برای همیشه، اطلاق صفت هنری برای آن ایده ممکن نیست. به عبارتی سادهتر؛ «هنر» تکثیرپذیر و تکراری نیست. هر اثر هنری تنها به شرطی متولد میشود که تعبیر و معنایی تازه از هنر ارایه کند. در غیر این صورت، با وجود هر ارزش مادی و معنوی دیگری، یک کالای تولیدی است و فاقد وجاهت برای عنوان؛ هنر.
اگر به تاریخ هنر رجوع کنیم؛ کمتر به نشانهای از معضلی با نام جعل و کپی آثار هنری به معنای رایج امروزی آن برمیخوریم. از میان شرایط روزگار، یکی از دلایلی که اصلا چنین پدیدههایی معنای وجودی نداشتند این بود که اثر هنری مبتنی بر داشتن مهارتی منحصر به فرد بود و ارزش اثر هنری با همین ویژگی سنجیده میشد. بنابراین نه نیازی به امضای هنرمند داشت و نه تکرار دوباره آن باعث تنزل ارزش میشد. در واقع توانایی خلق آن برای بار دوم هم در دایره معنای مهارت و هنر جای میگرفت. مثل صدها کوزه یا جام میناکاری شده یک استادکار. این نگاه هنر در دوره معاصر به کلی متحول شده است. بسیاری از آثار هنری، دیگر متکی به یک مهارت دستی خاص نیستند و تکرار آن از عهده سایرین هم برمیآید. این همان جایی است که سرقت هنری معنا پیدا میکند. مثلا موزی که توسط «مائوریتسیو کاتلان» در یک نمایشگاه بینالمللی واقع در «میامی» به عنوان اثر هنری به دیوار چسبانده شد با قیمت ۱۲۰ هزار دلار فروخته میشود. آیا انتظار میرود هر موز و سیب و پرتقالی که توسط هر کس دیگری روی دیواری چسبانده شده، باز هم به عنوان اثر هنری، چنین ارزش و جایگاهی پیدا کند؟! جالب اینکه «دیود داتونا» یک هنرمند اهل نیویورک، آن موز را از روی دیوار جدا کرد، پوستش را کند و خورد. عملی که توسط بسیاری از منتقدین هنری، به یک کنش هنری تفسیر شد. واکنش موزه هم جالب بود؛ موز جدیدی را بلافاصله جایگزین موز اول کرد و اعلام کرد ارزش این اثر هنری به ایده آن است نه خود موز. [به نظر من همین اقدام به خرید و مبلغ گزافی که برای اثر پرداخت شده، قسمتی از یک پرفورمنس هنری است.]
با این اوصاف بخش بزرگی از تولیدات و کالاهایی که تحت سلطه تعاریف کهنه و براساس تقلید و به ویژه از طریق مهارت در انجام مشق استاد، موفق شدهاند خود را وارد حوزه هنر کنند، جایی در جهان هنر ندارند. اگرچه عدهای با سوءاستفاده از تعاریف پیشین و فریبکاری برای هنر دانستن این کالاها اصرار داشته باشند. مهمترین مشخصه این دست کالاها قابلیت تکرار این آثار است که اغلب به نقطه قوت برای شهرت و تجارت تبدیل میشود اما نسبتی با هنر ندارد. این آثار ممکن است «قشنگ» و «گران» باشند اما به معنای هنری «زیبا» نیستند. رنگ ریختن هزار باره روی بومهای بزرگ، به شیوه جکسون پالاک، بدون یک ایده تازه، چه ارزشی میتواند در منظر هنری داشته باشد؟! مهارتهای فاقد جهانبینی ویژه در ترسیم تکراری یک پرتره یا نقاشی سفره دیزی و سنگک، چه ارزشی فراتر از یک کالای دستساز و دست چندم دارد؟! آیا هر استادکار، صنعتگر و تکنیسینی که، فارغ از جهان اندیشه، در ساخت یک اثر دستی مهارت دارد، میتواند خود را هنرمند معرفی کند؟! یا میتوان برای هر فعالیت ظریف و دشوار، برای کارهای دستی، برای صنایع هنرهای سنتی و… و به تبعیت از تعاریف قرون گذشته، از پیشوند «هنر» استفاده کرد؟! آیا میشود به شامورتی بازیهای تفننی نام هنر داد؟!
هنر گوهر نادرهای است که همچون خشت، پُر زدنی نیست و البته اگر مرتبت آن به درستی حفظ شود؛ بسیاری از آنچه این روزها به نام هنر، در فضای مجازی و بعضی نمایشگاههای ظاهرا هنری عرضه میشود، باید به دنبال نام دیگری، غیر از هنر باشند. پس بهتر است مهارت فنی نقاشی، مجسمهسازی، عکاسی، خوشنویسی و… را دقیقا معادل همیشگی هنر و هنرمند بودن قرار ندهیم.
٭ عنوان مطلب مصرعی از حافظ است
٭ ٭ منتقد هنری
دربارهی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان
سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامهنگار و سیاستمدار
عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران
سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی میشناسد و ازهمینروست که انسان بیتفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بیعشق را از جرگهی انسانیت خارج میداند.
چرا اینفلوئنسرها به کارهای عجیب رو آوردهاند؟