انتخاب بهترین یا بهترین کتابهایی که در سال ۱۴۰۱ و شاید هر سال دیگری! خواندهام، لااقل برای من، کار دشواری نیست چون من معتقدم چنین انتخابهایی را نباید چندان سخت گرفت و از آنجا که دایره موضوعی کتابهایی که میخوانیم متنوع است، و هر ژانری احتمالاً در کنار برخی معیارهای عمومی، ملاکهای مخصوص به خود نیز دارد، شاید بهتر آن باشد که به هنگام معرفی بهترینها، بهجای کلنجار رفتن با جدولی از ملاکهای دقیق و مجزا، به این پرسش پاسخ بدهیم که با خواندن چه کتابهایی حالمان بهتر شده است و در لحظه خواندن حسی یگانه را از سر گذراندهایم؛ حسی آمیخته به بهت و لذت و حیرت. گویی افقی پیش رویمان گشوده شده است که انگار با آن میتوان بر فراز جار و جنجالهای جاری زمانه، پلی به ابدیت زمان زد و خاطره بلندیهایی را به خاطر سپرد که هر بار سر زدن به آنها، جان آدمی را به حد جهانی وسعت میبخشد. کدام کتاب این انگیزه را در ما قوت بخشیده که بخواهیم نخستین کسی را که پیدا کردیم شریک آنچه خواندهایم بکنیم و یا عجیبتر از آن، در سکوتی محض فرو برویم و به این فکر کنیم که بر نویسنده آن سطور و حتی مهمتر از آن، بر من خواننده چه گذشته است که چنین کتابی چنان برایمان دلربایی میکند. اینها را بگذارید در کنار این ملاک مهم که در سال پرحادثه ۴۰۱، از جایی به بعد، من نمیتوانستم هنگام خواندن کتابی، چشمم را به آن سوی دیگر برنگردانم و نکوشم از میان سطور راهی برای فهم آن جهان نوین جاری در خانه و خیابان و پاسخی برای تناسببخشی به تناقضهای آن بیابم. ببخشید، زیادهگویی شد و با همه این تفاصیل، کتابهایی که هر یک به نحوی تاب آوردن سال سخت را موجب شدند و از پس آنها تأملی، درنگی، حیرتی، سکوتی، لبخندی، شعفی و رشکی عارض شد، از این قرار بودند:
۱ ـ «گفتگو در باغ» نوشته شاهرخ مسکوب؛ تلاشی دوباره برای فهم ایرانیبودن و دشواریهای ایرانیماندن در هنگامهای که سرو باغ ایران را نه فقط «باد بینیازی خداوند» که «تباهی مزاج دهر» تهدید میکند.
۲ ـ «در شعلههای آب» نوشته مرتضی مردیها؛ رمانی برانگیزاننده و خوشخوان در هنگامه جنگ و مرگ، مرکب از صراحت عقل، لطافت غزل، صلابت حماسه و مسامحت عرفان با شخصیتهایی که بعید است بهراحتی فراموششان کنید.
۳ ـ «روایت و کنش جمعی: چرا فراخوانهای اجتماعی و سیاسی به داستان نیاز دارند» نوشته فردریک دبلیو میر و با ترجمه الهام شوشتریزاده؛ مبین این ایده بنیادی که انسان «حیوان قصهدوست» است و بدون برساختن روایتی امیدوارکننده، چشمنواز و اطمینانبخش از آیندهای بهتر، بعید است آدمیان خطر برهمزدن ریشهای وضعیت موجود را به جان بخرند و با جنبشها و شورشها و قیامها همراه شوند.
۴ ـ «زنان و قدرت» نوشته مری بیرد و با ترجمه شبنم سعادت؛ بازخوانی کوتاه اما گویایی از وضعیت فرودستی زنان در جهان ادبیات کلاسیک غرب و پیامدهای افولیافته، اما همچنان موثر آن در دنیای حاضر در ساحات متنوع حیات فردی و اجتماعی.
۵ ـ «چه شد؟ داستان افول اجتماع در ایران» نوشته محسن گودرزی و عبدالمحمد کاظمیپور؛ تحقیقی که احتمالاً با خواندن آن مدام یاد گلایههایی خواهید افتاد که در مهمانیهای فامیلی و دورهمیهای دوستانه، غالب اوقات درباره آن سخن به میان میآید و آن چیزی نیست جز اینکه انگار قبلترها جامعه، جای بهتری برای زندگیکردن بود، بیشتر میشد به آدمها اعتماد کرد و صمیمت و عاطفه و اعتماد انگاری از میانمان رخت بربسته است.
۶ ـ «کنشگران مرزی» نوشته مقصود فراستخواه؛ اثری که اتفاقا خواندن آن در میانه وضعیتی که «وسطبازی» نه دیگر حتی به ناسزایی سیاسی بلکه فراتر از آن، به فحشی ناموسی بدل شده است بسیار مفید است زیرا به یادمان میآورد که چگونه تلاشها و خلاقیتها و ابتکارات عاملانی امیدوار، در میانه دوقطبی دیرپای دیوان دولت و ایوان ملت در ایران، کمک کرده است که «ایران» باقی بماند.
۷ ـ «ما هماهنگ شدهایم» نوشته کای اشتریت مایر و ترجمه مسعود یوسف حصیرچین؛ هشداری تکاندهنده درباره بهکارگیری تکنولوژیهای فوقپیشرفته و نوظهور چون هوش مصنوعی برای انقیاد و ارعاب و کنترل ابدان و اذهان میلیاردها نفر انسان در چین تحت دیکتاتوری حزب کمونیست چین و بر فراز آن، جناب شی جین پینگ.
۸ ـ «عقلگرایی در سیاست و مقالاتی دیگر» نوشته مایکل اوکشات و ترجمه مرتضی افشاری؛ زنهاری هوشیارانه از موضع محافظهکاری به عواقب افتادن در ورطه آرزوهای دور و دراز، آنهم با عقل انتزاعی، آنهم در میدان بلاخیز سیاست، آنهم بیاعتنا به سنت و میراثی که قوامبخش جامعه است.
۹ ـ «مارادونا» نوشته گیم بالاگه و ترجمه عادل فردوسیپور و علی شهروز؛ روایتی جذاب از زندگی آدمی که به اسطوره بدل شد و نامش دیگر نام نیست، «صفت» است؛ صفتی برای توصیف همه یاغیهای دوستداشتنی این دنیای بیبنیاد.
۱۰ ـ «تختی، یک زندگی» نوشته فرید مرادی؛ بازنگریستنی تلخ و دردناک به غمنومه جهانپهلوانی با سینهای به وسعت دریا، اما با قلبی به اندازه قلب یک گنجشگ بارانخورده تنها.
منی برای اندیشمندان و هنرمندان شد تا ایدههای جاودان و آثار ماندگار خلق کنند.
زندگی مسئلهای نیست که باید حل شود، بلکه واقعیتی است که باید تجربه شود.
امروز سالروز درگذشت حسین پژمان بختیاری است.
زامبیها چگونه وارد دنیای ما شدند؟
به مناسبت زادروز بیژن جلالی