برای مهاجرت دلایل گوناگونی ذکر میشود که عوامل اقتصادی، سیاسی و آموزشی از آن جمله است.
اطلاعات: «شکسپیر» شاعر و نمایشنامهنویس پرآوازة انگلیسی در تراژدی «هملت» از قول او میگوید: «بودن یا نبودن، مسئله این است». اما اکنون در ایران برای گروه عظیمی از مردمان مسئله این است: ماندن یا رفتن؟!
چنین دو راهی با چنین ابعادی در تاریخ ایران کمتر سابقه داشته است و مهاجرتهای گسترده ایرانیان به هند پس از شکست از اعراب، جزو همین موارد معدود است. بیتردید مسئله در زمان جاری پیچیدهتر از آن زمان است، اما مشابهتهایی نیز ملاحظه میشود، در هر ۲ مورد دگرگونی و گسستگی در سامانه ارزشها و احساس ناامیدی نسبت به آینده وجود دارد.
انکار علاقه به میهن به همان اندازه غیرعادی است که انکار علاقه به پدر و مادر. اگر کسی بگوید همه جای جهان وطن من است به همان حد دور از واقعیت است که کسی بگوید همه پدران و مادران جهان، پدر و مادر من هم هستند! این شعارها ممکن است جذابیتی برای عدهای داشته باشد، اما با واقعیت وجود انسان به عنوان یک موجود «زیستی ـ روانی ـ اجتماعی» سازگار نیست.
برای مهاجرت دلایل گوناگونی ذکر میشود که عوامل اقتصادی، سیاسی و آموزشی از آن جمله است، اما اینها عوامل ظاهری است و در میان عوامل عمیقتر مهاجرت باید به نبود هویت ملی اشاره کرد. زمانی که به عناصر هویت ملی بیاعتنایی شود، مفهومی به نام «میهن» در میان شهروندان شکل نمیگیرد. میهن و ملت ارتباط همهجانبهای دارند، ملت میکوشد وظایف خود را نسبت به میهن که مانند والدی مهربان او را پرورده است، انجام دهد و در این راه از بذل جان و مال دریغ ندارد. منافع میهن و ملت مقدم بر منافع فردی است. گذشته و آینده میهن برای فرد مهم میشود و به این نحو بستری برای پیشبرد زندگی مادی و معنوی او فراهم میآید.
بدون هویت ملی، هرکس فقط به فکر منفعت خود و حداکثر، خانوادة خود خواهد بود. گذشته و آینده مفاهیمی ناشناخته میشود و صرفاً زمان حال به مبتذلترین صورت ممکن اهمیت مییابد.
از عناصر هویت ملی، تاریخ یک مملکت است که در آن افتخارات و پیروزیها و در عین حال شکستها و ناکامیها قید شود. عوامل منجر به پیروزیها و علل شکستها نیاز به بررسی دارد، تا آنکه از آنها درس گرفته شود. برنام و نشان زنان و مردانی که برای میهن خود خدمتی کردهاند باید تأکید شود، زیرا کودکان و نوجوانان از طریق همانندسازی، ویژگیهای این افراد را درونسازی میتوانند کرد. فرهنگ عامل مؤثر دیگری در هویت ملی است و دیدگاههای جامعه که از طریق ادبیات و هنر ارائه میگردد، به شکل هویت ملی متبلور میشود. به این ترتیب، فردوسی و سعدی و حافظ از عمدهترین ستونهای هویت ملی ایران هستند، اما صدها نام دیگر در تاریخ و فرهنگ ایران از اجزای سازنده هویت ملی ایرانیان به حساب میآیند که نویسندگان و شاعران، فیلسوفان، پهلوانان، وزیران و حتی برخی پادشاهان در این زمرهاند و بیتوجهی به آنان و یا کوشش برای راندن آنان از ذهن ایرانیان، عبث و بلکه خطرناک است.
چگونه میتوان نامهایی چون انوشیروان دادگر و وزیر باتدبیر او بزرگمهر را نادیده انگاشت، حال آنکه آنان در ضربالمثل و شعر و داستانهای عامیانه ایرانی زندهاند و حتی بخشی از ناخودآگاه گروهی ایرانیان به شمار میآیند:
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت
نوشین روان نمُرد که نام نکو گذاشت
فرد بدون هویت ملی موجودی بیمسئولیت و حتی خطرناک میشود؛ برای او منافع آنی و زمان حال تنها چیزی است که اهمیت دارد و شرف و افتخار که در چارچوب فرهنگی مجال بروز مییابند، عناوینی بیمعنی خواهند شد.
البته تردید نیست که وطن هم باید امکاناتی در اختیار فرزندان خویش بگذارد و آنان را در عسر و حرج رها نکند که در آن صورت، آحاد ملت به تدریج به فکر مهاجرت خواهند افتاد و به گفته سعدی:
سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است صحیح
نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم
تبعیضها و ترجیحات ناسالم و تسلط رابطه برضابطه، روحیه پیر و جوان را تضعیف میکند و موجب تمایل به ترک کشور در عارف و عامی و نوجوان و سالمند میشود. اگر امید به بهبود و پیشرفت جای خود را به ناامیدی و دورنمای سختی بیشتر دهد و اگر معدود جوانان تحصیلکردهای که به عشق خدمت به ایران بازگشتهاند با سردی و تبعیض و درآمد ناکافی روبرو شوند، خطاب به همگنان خواهند گفت:
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش!
داستانی مهیج و شورانگیز که بهرغم خطی و رئالیستی بودنِ محوری دارای لایههای باز جریان سیال ذهن است.
در حالی که «وجود» با «موجودات» یکی نیست، نمیتوان آن را یک فضای خالی یا خلأ دانست که موجودات آن را پر کردهاند.
این نوع ادبیات از بوقلمونهای تئوکریتوس آغاز شد و با آثار ویرژیل به اوج رسید.
«غریبگی» و «آشنایی» در مواجهه با امر هنری
روز جمعه شانزدهم آذر از ساعت ۱۵ تا ۱۶:۳۰